رضا پهلوی؛ از شعار آزادی تا ائتلاف با سپاهی؟ بهروز ورزنده

وجه مشترک راست سلطنت‌طلب و راست جمهوری اسلامی

پروژه پنهان: از اسرائیل تا سپاه – رضا پهلوی در بازی دیکتاتورهای آینده

در سال‌های اخیر، رضا پهلوی کوشیده است خود را در هیئت «منجی ملی» و نماد گذار از جمهوری اسلامی معرفی کند؛ اما رفتارها و مواضع او، شکافی عمیق میان شعارهای آزادی‌خواهی و واقعیت جاه‌طلبی سیاسی‌اش آشکار می‌سازد. او از یک سو، پرچم اسرائیل را در دست می‌گیرد و خواستار حمایت خارجی برای سرنگونی جمهوری اسلامی می‌شود؛ و از سوی دیگر، از پیام‌ها و ارتباطات «صمیمانه» با نیروهای نظامی و امنیتی داخل کشور، به‌ویژه سپاه پاسداران، سخن می‌گوید.

این هم‌زمانی دو مسیر ظاهراً متضاد، پرسشی اساسی را پیش می‌کشد: آیا رضا پهلوی در حال تبدیل‌شدن به مهرۀ پروژه‌ای پنهان است؟ پروژه‌ای که هدفش نه پایان استبداد دینی، بلکه بازتولید اقتدار با چهره‌ای تازه و قابل عرضه در غرب است.

دو راه هم‌زمان: توسل به فشار خارجی و هم‌نشینی با قدرت داخلی

رضا پهلوی در گفتار رسمی خود مدعی گذار دموکراتیک است، اما در عمل، بر دو مسیر خطرناک حرکت می‌کند:

۱-مسیر فشار خارجی:

او از یک‌سو خواستار تشدید تحریم‌های اقتصادی و حتی مداخله نظامی علیه ایران است؛ چنان‌که در دیدارهایش در واشنگتن و تل‌آویو بارها از غرب خواسته است «با زدن سر مار» و به‌کارگیری نیروی نظامی، راه سرنگونی جمهوری اسلامی را هموار کند.

و هم‌زمان، با افتخار با نخست‌وزیران اسرائیل عکس یادگاری می‌گیرد، در دیوار ندبه کلاه کِیپای مذهبی بر سر می‌گذارد و ارادت خالصانه خود را به نتانیاهو و اسرائیل ابراز می‌کند.

۲. مسیر پیوند با قدرت داخلی:
هم‌زمان، او با افتخار از تماس با نیروهای سپاه، ارتش و حتی نهادهای اطلاعاتی سخن می‌گوید؛ گویی در انتظار دعوت رسمی به قدرت است. او می‌کوشد این ارتباطات را نشانی از اعتبار سیاسی خود جلوه دهد. اما پرسش اینجاست: آیا او واقعاً دعوت شده است، و اگر آری،با چه نیتی؟ آیا او صرفاً به‌عنوان یک مهره احتمالی در اتاق فکر سپاه ثبت شده؟

این دوگانگی — درخواست حمله خارجی و کرشمه‌گری با سرداران داخلی —نشان می‌دهد که مسئله او نه آزادی ایران، بلکه جست‌وجوی جایگاهی نمادین در رأس هرم قدرت است. رضا پهلوی خود می‌داند که نه توان اداره کشور را دارد و نه سازوکار قدرت را می‌شناسد؛ عطش اوصرفاً برای «برگزیده بودن» و حضور در مقام نماد بی‌اختیار است — همان تاج تشریفاتی یا ریاست صوری که بتواند عطش او برای ایفاینقش «والاگهر» را سیراب کند. از همین‌رو، آنچه برای او اهمیت دارد، نه مشروعیت مردمی، بلکه حمایت قدرت‌های برتری‌طلب است: چه در تل‌آویو و واشنگتن، چه در اتاق‌های بسته سپاه.

دوگانگی ایدئولوژیک: از زبان لیبرال تا منطق اقتدار

در ظاهر، رضا پهلوی از آزادی، دموکراسی و سکولاریسم سخن می‌گوید؛ اما در عمل نه با جنبش‌های مدنی ایران پیوندی برقرار کرده و نه به سازمان‌دهی نیروهای اجتماعی پایبند است. مسیر او برای دست‌یابی به تاج شاهیتنها از طریق توسل به «قدرت حاکمه داخلی» و «یا مداخله‌گر» بیرونی می‌گذرد.

این همان نقطه تلاقی و پیوند او با جناح راست درون حاکمیت است: هر دو گفتمان، مردم را «نابالغ سیاسی» و جامعه را «ناتوان از سامان‌دهی عقلانی» می‌پندارند؛ در نگاه هر دو، ملت ایران نیازمند یک «مرکز هدایت» است، نه مشارکت آزاد در سرنوشت خویش.مردم تنها زمانی «ملت» نامیده می‌شوند که خاموش و گوش‌بفرمان باشند: یا در صف بسیجیان ولایت، یا در صف بیعت‌کنندگان با شاه.

این همان منطقی است که خود جمهوری اسلامی بر آن بنا شد: «ملت باید نجات یابد، نه اینکه خود تصمیم بگیرد».

فرهنگ سیاسی مشترک: ملتِ نابالغ، منجیِ دانا

راست سلطنت‌طلب، ظاهراً خود را در برابر جمهوری اسلامی تعریف می‌کند ، اما در ژرفای ذهنیت خود، با جناح راست آن پیوندی ناگسستنی دارد.

از همین روست که هر دو جریان، از رنج مردم تغذیه می‌کنند. یکی تحریم را «نعمت» می‌خواند تا بقا یابد، دیگری تحریم را تشویق می‌کند تا به قدرت بازگردد. در هر دو، مردم ابزارند، نه صاحب حق.

دشمنی با تغییر از درون و نهادسازی مستقل

مشترک دیگر آنان، مخالفت با هر پروژه‌ای است که بر تغییرات مدنیاز درون، افزایش سواد دموکراتیک، مشارکت مردمی و ساختن نهادهای مستقل تکیه دارد. از همین رو، روشنفکران منتقد، جنبش‌های افقی، و حتی چهره‌های ملی‌گرای اصلاح‌طلب را «مانع اصلی» می‌دانند. برای هردو جریان، ایران یا باید در حصار قدرت آنان قرار داشته باشد یا طعمه فروپاشی شود؛ میانۀ‌ مقبولی با تغییرات مدنی، اصلاحات اجتماعی یا رهایی تدریجی وجود ندارد.

نتیجه‌گیری: از مردم‌هراسی به مردم‌باوری

در نهایت، آنچه راست حاکمیتی و راست سلطنت‌طلب را به هم پیوند می‌دهد، تنها میل به قدرت نیست؛ بلکه ترس از مردم است. ترس از ملتی که خود تصمیم بگیرد، خود نهاد بسازد، و خود آینده را رقم بزند.

آنچه ایران را از چرخه اقتدار و بازتولید استبداد می‌رهاند، نه بازگشت به نمادها، نه رؤیای منجی، نه صعود ژن‌ها و مصونیت‌داران تاریخ، بلکه ظهور ملتی آگاه و صاحب اراده است؛ همان چیزی که هم حاکمان فعلی از آن می‌ترسند و هم شاهزادگان منتظرالسلطنه.

اینرا هم بخوانید

رضا پهلوی و پروژه پنهان وابستگی و لابی‌گری برای اسرائیل- بهروز ورزنده

در حاشیه سفر نمایندگان رضا پهلوی به اسرائیل: پروژه ظاهراً پنهان در حاشیه سفر هیئتی …