مندرج در ژورنال شماره ۸۵۵ (لینک به فایل پی دی اف نشریه ژورنال برای پیاده کردن روی تلفن همراه)
در سالگرد حمله تروریستی حماس به اسرائیل، رضا پهلوی در پیامی خطاب به دولتهای همسایه ایران، با تأکید بر این که خاورمیانه “سرشار از پادشاهان، پیامبران بزرگ” از جمله “کورش و موسی” است، اطمینان داد که نترسند که “تغییر رژیم در ایران با خود هرجومرج بیاورد” چرا که او به “هممیهنانش” گفته است “بنا به خواست آنها برای نظارت بر گذار مسالمتآمیز به دموکراسی” قدم پیش خواهد گذاشت.
رهبران خودگمارده در خاورمیانه کم نیستند. یکی خامنهای رهبر خودگمارده “شیعیان جهان” است که اتفاقاً خود را نماینده برحق یکی از همین “پیامبران بزرگ” خاورمیانه میداند. رضا پهلوی هم بهصرف این که شاهزاده است، مدام سعی میکند در قامت رهبر خودگمارده اکثریت جامعه بهپاخاستهای ظاهر شود که با انقلاب “زن زندگی آزادی” نشان دادند که میخواهند خامنهای را به زیر بکشند و اختیار زندگیشان را خود به دست گیرند.
رضا پهلوی تصور میکند با ادعای پوچ نمایندگی مردم و مردرندی در سیاست میتواند بهعنوان “نماد ملت” سر یک جامعه آگاه را شیره بمالد. او که سالهاست که در میان انقلاب و اصلاح و رژیمچنج و سلطنت مشروطه و سلطنت انتخابی و جمهوریخواهی بندبازی میکند، در جریان انقلاب زن زندگی آزادی به اشکال مختلف تقلا میکرد خود را نماینده مردم، حلقه اتصال و اتحاد اپوزیسیون معرفی کند. نشست جرج تاون همچون کاریکاتوری از یک آلترناتیو یکی از آن تقلاها بود. نشستی که اتفاقاً بهخاطر ایفای نقش همچون یک رهبر خودگمارده توسط او مدت کوتاهی دوام نیاورد. رضا پهلوی این بار سعی کرد با معرکه “من وکالت میدهم” پیش دولتها همچون یک وزنه سیاسی نماینده مردم ظاهر شود که کمکش کنند “گذار مسالمتآمیز به دموکراسی” یعنی همان بندوبست از بالای سر انقلاب مردم، به همراه بخشی از سرداران سپاه و روحانیت خوب را پیش ببرد که البته سرش به سنگ خورد.
این روزها که فرزندان خلف “پیامبران بزرگ”، موسی و محمد به جان هم افتادهاند، رضا پهلوی واقعاً تصور میکند شرایط برای راهانداختن یک گوادولوپ دیگر آماده است که این بار تاج را بهجای عمامه بنشاند. در جامعه ایران که آیکونهای انقلابش ساریناها و سپیدهها و توماجها و جنبشهای پیشرو با انسانیترین تصویر از جایگاه برابر و آزاد شهروندان در ساختار سیاسی هستند، تصور رضا پهلوی پوچ است.