یکسال و نیم از انقلاب زن زندگی آزادی گذشته و انقلاب نه به شکل سابق بلکه به اشکال گوناگون در جنبش ها، اعتراضات، زندان ها و … به اشکال گوناگون ادامه دارد.
مشاهده ای ساده نشان می دهد که در اکثر شهر ها و کشورها هم در داخل و هم در خارج کشور بیشتر شخصیت ها و نیروهای سیاسی از لیبرال و ملی و دموکرات تا آزادیخواه و سوسیالیست با شروع و وقوع این انقلاب به استقبالش رفتند و با در نظر گرفتن و عطف به جنبش، تفکر، طبقه و البته منافع طبقاتی خود و جنبش مورد نظر سعی در همگامی و همراهی با انقلاب را نشان دهند.
تنها و تنها جریانی که در این انقلاب تخریب کرد، مزاحمت ایجاد کرد، چماقدار به جان مردم و مخالفین رژیم انداخت، و عملا نقش ستون پنجم رژیم اسلامی را بازی کرد تنها برخی از طرفداران فوق ارتجاعی، دگم و شاه اللهی رضا پهلوی بودند. آنها به هالو تعهدی کردند، به مسیح علی نژاد و حامد اسماعیلیون و عبدالله مهتدی و دیگر دوستان دیروز رضا پهلوی توهین کردند. علیه مجاهد و کمونیست و هر مبارز و آزادیخواه که رژیم اسلامی را بر نمی تافت فحاشی کردند. در انقلابی که نوید “زن، زندگی، آزادی” را داشت و با اعدام مخالف بود شعار آنها “مرگ بر…” و “اعدام باید گردد” بود. هر فرد و جریان منتسب به کرد، بلوچ، آذری و .. را تجزیه طلب خطاب و غیر خودی خواندند. اصول اولیه حقوق بشر و دموکراسی و آزادی احزاب که رهبرشان مدعی آن بود را زیر پا گذاشتند. و البته رضا پهلوی هم با سکوت خود آنها را تایید و مواردی به همسرش اقتدا کرد!. این طیف و گرایش تا قبل از انقلاب مهسا ژینا از واژه انقلاب متنفر بود و پس از آن یک شبه انقلابی گردید، تا انقلاب آزادی بخش را “ملی” و “زن، زندگی، آزادی” را با “زن، زندگی، پهلوی” جایگزین کند!
چنانکه با شروع انقلاب ۵۷ خمینی هم که از انقلاب و انقلابیون متنفر بود ، انقلاب را مصادره و آن را اسلامی کرد!
اکثر انقلاب ها در طول تاریخ بشر علیه خان ها، شاهان، اربابان، دیکتاتورها و طبقات حاکم بوده، نه اینکه فرزند یک دیکتاتور و پادشاهی که به دلیل زندان، شکنجه و اعدام با انقلاب مردم سرنگون شده را رهبر انقلاب کند! آن هم کسی که هنوز زندان و شکنجه و اعدام دوران پدر و پدر بزرگ و جنایات ساواک را محکوم نکرده است.