رضا پهلوی کجا ایستاده است؟ اصغر کریمی

جمهوری اسلامی چنان فاجعه‌ای در جامعه ایجاد کرده است که امروز سلطنت‌طلبان طلبکار شده‌اند! توحش بی‌نظیر جمهوری اسلامی تنها دلیلی است که اینها هنوز مطرح‌اند. اگر بجای جمهوری اسلامی حکومتی سر کار می‌آمد که حتی کمی از حکومت شاه بهتر بود امروز کوچک‌ترین محلی از اعراب برای این جماعت باقی نمی‌ماند و تماماً به تاریخ پیوسته بودند. به انقلاب ۵۷ لعن و نفرت می‌فرستند و آن را فاجعه و نکبت می‌خوانند و البته عامل اصلی آن را چپ‌ها و کمونیست‌ها معرفی می‌کنند. حتی در مخالفت با انقلاب ۵۷ از ساواک و شکنجه و اعدام حمایت می‌کنند. از این فاجعه‌بارتر نمی‌شود. اینها روبه‌عقب می‌روند؛ چون روبه‌جلو حرفی برای گفتن ندارند. آنچه وعده می‌دهند چیزی جز تباهی و سیاهی نیست.

انقلاب ۵۷ علیه سرکوب و ساواک و خفقان بود، علیه سرکوب مردمی بود که در خارج محدوده توسط ژاندارم‌ها سرکوب می‌شدند و آلونک‌هایشان بر سرشان خراب می‌شد. طلایه‌های انقلاب از همان خارج محدوده تهران در تابستان ۵۶ شروع شد. این را طرف‌داران سلطنت مایل نیستند به روی خودشان بیاورند. انقلاب علیه سلطه شاه و دربار بر همه مقدرات جامعه و فساد دربار بود. چنانچه شاه برای اینکه با یک عقب‌نشینی به خیال خودش مردم را ساکت کند روز ۴ مهر ۵۷ دخالت خاندان سلطنت در امور دولتی و اقتصادی را ممنوع کرد. وزارت فاسد دربار را هم منحل کرد. حزب رستاخیز هم روز سوم مهر منحل اعلام شد. با تشکیل این حزب دیگر احزاب حکومت‌ساخته منحل شده بودند و شاه اعلام کرده بود که نظام تک‌حزبی خواهد بود. در واقع حزب فقط حزب‌الله معادل حزب فقط رستاخیز زمان شاه بود. شلاق تا دستبند قپونی و اذیت و آزار جنسی زندانیان سیاسی در اوین و سایر زندان‌های سیاسی در شهرهای مختلف و نیز اعدام و سربه‌نیست کردن زندانیان نیز جنایاتی بود که عیناً توسط جمهوری اسلامی و در همان زندان‌ها به کار گرفته شد. فقط جای ثابتی و منوچهری و عضدی و امثالهم را لاجوردی‌ها و داوود رحمانی‌ها گرفتند. در صف اول اعدامی‌ها نیز همان کسانی بودند که از زندان‌های شاه جان سالم به در برده بودند. جمهوری اسلامی ادامه سلطنت بود. زندان و شکنجه و اعدام و زندان‌ها از نظام سلطنتی به نظام جمهوری اسلامی منتقل شد و انقلابی که توسط سلطنت سرکوبش ناکام مانده بود توسط جمهوری اسلامی به خاک و خون کشیده شد. انقلابی که برای آزادی و حرمت و رفاه بود.

انقلاب و از جمله انقلاب ۵۷ پدیده‌ای عینی است، زمینه‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دارد. طرف‌داران سلطنت نه قادرند و نه در واقع منافعشان اقتضا می‌کند که این زمینه‌ها را بررسی کنند. گویی انقلاب را اسلامی‌ها یا چپ‌ها آفریدند. این اوج نادانی این طیف است که کوچک‌ترین توانی برای بررسی پدیده‌های اجتماعی ندارند. انقلاب نه محصول فعالیت گروه‌های چپ بود و نه منشأ آن اسلامی‌ها بودند. چپ‌ها البته یک نیروی محرک انقلاب بودند و همه تلاششان این بود که انقلاب به دست جریان اسلامی نیفتد. اما ضعیف بودند و نتوانستند و با روی کار آمدن جمهوری اسلامی وحشیانه سرکوب شدند. انقلاب را جریان اسلامی هم شروع نکرد و انقلاب محصول جریان اسلامی نبود؛ بلکه جریان اسلامی توسط دول غربی به جلو صحنه رانده شد و عامل مهم به انحراف کشیدن و سپس سرکوب انقلاب بود.

جمهوری اسلامی وارث حکومت پهلوی است

طرف‌داران سلطنت بی‌شرمانه از سرکوب و شکنجه و ساواک دفاع می‌کنند و توجیهشان این است که اعدام و سرکوب برای جلوگیری از انقلاب ۵۷ بود. حتی ایرادی که به شاه می‌گیرند این است که چرا بیشتر سرکوب و اعدام نکرد، چرا یک میلیون نفر را به خاک و خون نکشید! یک توجیه دیگرشان این است که مخالفین دست به اسلحه برده بودند و حکومت مجبور به سرکوب آنها بود. اولاً وقتی هیچ روزنه‌ای برای بیان کوچک‌ترین انتقادی نباشد، زمینه برای دست‌بردن به اسلحه فراهم می‌شود و صرف‌نظر از اینکه تاکتیک مناسبی است یا نه کاملاً در مقابل چنین حکومت‌هایی مشروعیت دارد. همچنان که در مقابل جمهوری اسلامی دست‌بردن به اسلحه کاملاً مشروعیت دارد. ثانیاً، کارگران جهان‌چیت که مسلح نبودند. در اردیبهشت سال ۱۳۵۰ وقتی اعتراض ۲۰۰۰ کارگر این کارخانه به جایی نرسید کارگران دست به یک راهپیمایی مسالمت‌آمیز به‌طرف تهران زدند؛ اما در کاروان‌سراسنگی به رگبار بسته شدند و سه نفر از آنها جانشان را از دست دادند. دانشجویی نیست که در آن سال‌ها شاهد سرکوب دانشجویانی که در صحن دانشگاه تجمع می‌کردند و شعار می‌دادند، و نه اسلحه‌ای در دست داشتند و نه به جایی حمله می‌کردند، نباشد. کم نبودند روشنفکرانی که فقط به‌خاطر خواندن یک کتاب رمان، مثل رمان مادر گورکی، به زندان می‌افتادند. انقلاب علیه اختناق سیاسی، علیه شکاف فاحش طبقاتی، علیه آلونک‌نشینی، علیه سرکوب و بی‌حقوقی و فساد بود و میلیون‌ها نفر در آن شرکت کردند. الان خودی‌های حکومت سابق اقرار می‌کنند که با سرکوب چپ‌ها راه برای اسلامی‌ها هموار شد. به این معنی نیز جمهوری اسلامی وارث حکومت شاه است. اگر کوچک‌ترین منفذی برای فعالیت وجود داشت، جریانات سیاسی مترقی و آزادی‌خواه پا به عرصه حیات می‌گذاشتند و جایی برای جریان کپک‌زده اسلامی باقی نمی‌ماند.

می‌گویند ما رضا پهلوی را داریم شما چه کسی دارید؟ ما توده مردم و هزاران فعال و سازمانده آزادی‌خواه را داریم! انگار نفس داشتن یک نفر هنر خارق‌العاده‌ای است! رضا پهلوی را چهل سال است دارید! گویی ایشان یک‌تنه قرار است حکومت را بیندازد و مردم را آزاد کند! رضا پهلوی را دارید با کوله‌باری از شکست‌های سیاسی پشت‌سرهم. کسی که در تمام عمرش یک جمع ۵ نفری را هم نتوانست سرهم‌بندی کند. در هر جمعی هم به‌عنوان سخنگو یا بنیان‌گذار یا چهره! شرکت کرد چهار روز دوام نیاورد. گفتن اینکه ما رضا پهلوی را داریم اقرار به ناتوانی در متشکل شدن و متشکل کردن و فردگرایی محض است. در مقابل ده‌ها حزب و سازمان سیاسی داریم که علی‌رغم دیدگاه‌های مختلف چپ یا راست و لیبرالی و ناسیونالیستی، اکثراً برنامه و اهداف تعریف شده‌ای دارند، انتخاباتی دارند، دموکراسی درون‌سازمانی دارند.

اما رضا پهلوی قرار است چه بکند که این‌قدر وجودش مهم شده؟ جمهوری اسلامی با انقلاب سرنگون می‌شود و نه با دخالت نظامی خارجی و هیچ دولتی هم چنین قصدی ندارد و از قضا ایشان انقلاب نمی‌خواهد. هیچ شاهزاده‌ای نه انقلاب می‌خواهد و نه به‌طریق‌اولی رهبر انقلاب می‌شود. کسی قدرت بعدی را می‌گیرد که در روند سرنگونی آن نقش تعیین‌کننده‌ای پیدا کند و از امروز در جنبش‌های اعتراضی نقش ویژه‌ای داشته باشد. ایشان و کل سلطنت‌طلبان نه در جنبش کارگری، نه معلمان و دانشجویان، نه جنبش رهایی زن، نه در جنبش علیه اعدام و یا دادخواهی هیچ نقشی و رد پایی ندارند. سلطنت‌طلبان هم توضیح نمی‌دهند که رضا پهلوی در چه روندی به قدرت می‌رسد. از دوره گذار صحبت می‌کنند؛ اما نه می‌توانند و نه مایل‌اند آن را کمی باز کنند تا مردم بفهمند این دوره گذار چیست و چگونه رضا پهلوی را به قدرت می‌رساند.

خود رضا پهلوی چه می‌گوید؟

رضا پهلوی زمانی به اصلاح‌طلبان دل بست و به خاتمی به دلیل رئیس‌جمهور شدنش تبریک گفت. اما آبی برایش گرم نشد. با شروع انقلاب زن زندگی آزادی سرش به تحرکات برای شکل‌دادن به آلترناتیو داغ شد. از بنیان‌گذاران گروه شش‌نفره جرج تاون شد و منویات او در منشور کذایی این گروه به رشته تحریر درآمد که بعداً معلوم شد همین منشور دست راستی نیز زیادی از نظر او و هوادارانش چپ بوده است. نه قبول کوچک‌ترین خواست رفاهی مردم و نه کوچک‌ترین چیزی در مورد آزادی‌های بی‌قیدوشرط سیاسی و تحزب و تشکل در این منشور بود. برعکس حفظ سپاه آن‌هم نه برای دفاع از مرزها بلکه برای حفظ نظام در داخل، تحت عنوان یکپارچگی سرزمینی، به‌صراحت مطرح شده بود. این تنها نکته قابل‌توجه در این منشور بود. در تجمعات خارج کشور نیز اقبالی به او روی نکرد. انقلاب زن زندگی آزادی فضا را بیش‌ازپیش به چپ سوق داد و رضا پهلوی متوجه شد که باید راه دیگری در پیش بگیرد. ثابتی را رونمایی کرد و این بار به سپاه متوسل شد. قبلاً هم با گفتن عباراتی مثل چه کسی بهتر از سپاه برای حفظ تمامیت ارضی کشور، برادری‌اش را ثابت کرده بود. پروژه تغییروتحول از بالا به کمک بخشی از سپاه و بخشی از حکومت فعال‌تر در دستور کار او قرار گرفت. در مورد اسلام هم گفته بود اگر قرار است اسلام‌ستیز باشیم (منظورش نقد اسلام و قوانین اسلامی است) چه‌بهتر که همین رژیم بماند.

منویات و احساسات قلبی و سیاسی رضا پهلوی را بهتر از همه هوادارانش شناخته‌اند و دارند حول آن عمل می‌کنند. فعالیت عملی هواداران رضا پهلوی بیشتر از مواضع خود او خصلت‌نمای این جریان است. از شعارهای سخیف علیه چپ و مجاهد تا لمپنیسم و عربده‌کشی در خیابان‌هایی که محل تجمعات جریانات مختلف اپوزیسیون علیه جمهوری اسلامی است، از بی‌حرمتی به قبر شاعری که انتقاداتی به حکومت شاه داشته تا سخیف‌ترین تهدیدات علیه هر کس، نه‌تنها مخالف سلطنت‌طلبان بلکه حتی علیه طرف‌داران این جریان که کوچک‌ترین زاویه‌ای با آنها داشته باشد و یا هر کس به زبان کردی صحبت کند، اینها بخشی از فعالیت سیاسی! این جریان است. روی‌آوری به این روش‌ها به دنبال ناکامی در تجمعات و انزوای آنها در خارج کشور و حاصل شکست آنها به‌ویژه به دنبال شکست ائتلاف جرج تاون بود. بیشتر معلوم شد که شاهزاده اهل کار سازمان‌یافته نیست. بیش از همه دم از اتحاد می‌زند؛ اما برای او اتحاد چیزی جز بیعت و وکالت نیست.

همسویی با سایبری‌های رژیم

اکنون دو سال پس از شروع انقلاب زن زندگی آزادی، در خیابان و در مدیای اجتماعی تشخیص سایبری‌ها با هواداران رضا پهلوی واقعاً دشوار است. هر دو به چهره‌های اپوزیسیون فحاشی و آنها را تهدید می‌کنند. از خوانندگان محبوب انقلاب تا هم‌پیمانان قبلی رضا پهلوی در ائتلاف جرج تاون، از چپ و مجاهد تا لیبرال و جمهوری‌خواه، از زندانیان سیاسی تا احزاب کردستانی و هر کس دارد فعالیتی علیه جمهوری اسلامی می‌کند آماج حملات اینها و سایبری‌ها است.

دوره گذار

شخصاً بعید می‌دانم رضا پهلوی فکر می‌کند که می‌تواند به قدرت برسد. چند سال قبل در مصاحبه‌ای گفته بود در دو دهه اول پس از سرنگونی جمهوری اسلامی جریانات سوسیالیست بیشتر از همه شانس قدرت دارند. او یکبار همراه با شاه و ملکه و ساواکی‌ها از این مملکت فرار کرده است، می‌داند که حتی اگر سناریویی اتفاق بیفتد که او را در قدرت شریک کند، این دوره دوام نمی‌آورد و این بار مفتضحانه‌تر از قبل مجبور به فرار می‌شود. دوره پس از سرنگونی جمهوری اسلامی دوره بیشترین آزادی‌ها است. موج عظیمی از تلاش برای متشکل شدن در جامعه، در مراکز کار و تحصیل شروع می‌شود. شوراهای مردمی و کارگری و دانشجویی و غیره به‌سرعت در سراسر کشور شکل می‌گیرد، چون مردم قرار نیست حکومت را بیندازند و آقابالاسر دیگری را به قدرت برسانند. این دوره‌ای است که مردم با مطالبات و منشورهای رادیکال و عمیق و روشن به میدان می‌آیند. مطالبات رفاهی و سیاسی خود را با پای خود عملی می‌کنند. جنبش‌های سیاسی و مطالباتی که در دو دهه اخیر پا گرفته‌اند به جنبش‌های قدرتمندی در پروسه شکل‌گیری حکومت بعدی تبدیل می‌شوند، سازمان‌های سیاسی با پلاتفرم‌های مختلف شکل می‌گیرند و کمونیسم به‌سرعت رشد می‌کند. در این دوره هیچ نیرویی قادر به تحمیل اعدام و یا دستگیری و زندانی کردن مردم به دلیل عقاید سیاسی یا تحمیل بی‌حقوقی به زنان و ممانعت از متشکل شدن مردم نخواهد شد. یعنی یک دوره بسیار تاریخی و مهمی از شکوفایی سیاسی و آزادی‌های مدنی و سیاسی خواهیم داشت. جامعه‌ای تشنه آزادی و رفاه و عدالت اجتماعی که زمینه را برای رشد و قدرت‌گیری احزاب و جریاناتی آماده می‌کند که به این خواست‌های دیرینه و تاریخی مردم پاسخگو باشند. افول سریع بیش‌ازپیش جریانات راست نیز در این دوره شروع می‌شود و نه‌تنها در آینده ایران بلکه حتی در دوره گذار نیز جایی برای شاهزاده و جریانات دست راستی وجود نخواهد داشت.

اینرا هم بخوانید

اقدام درخشان فعالین سنندج علیه اعدام – اصغر کریمی

مندرج در ژورنال شماره ۹۳۷ (لینک به فایل پی دی اف نشریه ژورنال برای پیاده …