زبان، دوپاره و حق انسانی- شمی صلواتی

مقدمه

این متن، تجربهٔ شخصی من از دوپارگی زبانی و عاطفی را روایت می‌کند: زندگی میان زبان مادری کوردی، زبان مهر و عاطفه، و زبان فارسی، زبان فرمان و رسمیت.

در دل این دوگانگی، گفت‌وگو با مادری که دیگر در میان ما نیست، جاری است؛ مادری که زبانش پل پیوند با احساسات و عاطفهٔ واقعی من است.

هدف این متن، بازشناسی اهمیت زبان مادری به‌عنوان زبان عاطفه و محبت است، بدون هیچ پیام سیاسی یا ملی‌گرایانه.

زبان، دوپاره و حق انسانی

امروز و فردا،

بی‌هوای پاک نمی‌گذرد،

بی‌طبیعت، دل نمی‌تپد.

قدرت عاطفه و طبیعت تصویری هستند که از کودکی تا همیشه همراه ما می‌آیند. اما وقتی هوا کثیف می‌شود، روح خسته و دل‌زده می‌گردد. تنها طبیعت درون ماست که نمی‌خواهد تغییر کند.

گفت‌وگو با مادرم، که دیگر در میان ما نیست

کوردی – بخش اول:

«من… ئاخ دایه گیان… 🌿

لە دووری تۆ دڵم تنگ دەبێت،

هێشتا ئەو منداڵەم

کە پێویستی بە خۆشەویستی تۆیە.

بە تایبەتی لە کاتێک ناومێدی و تەنهایی دەگێڕێت،

هێشتا پێویستی بە دڵداری و پێشوازییەتی پڕلێهاتووی تۆیە.»

فارسی – بخش اول:

«آه مادرم جان… 🌿

تا امروز هم از دوری تو دلم تنگ می‌شود،

هنوز همان کودک هستم

که به مهر و محبت تو نیاز دارد.

به‌ویژه در لحظه‌هایی که ناامیدی و تنهایی مرا فرا می‌گیرد،

هنوز تشنهٔ دلگرمی و آغوش پر از مهربانی تو هستم.»

کوردی – بخش دوم:

«دایه گیان،

ئەگەرچە لە ناو ژیان نابینیمت،

چاوەکانم هەر ئێش و دەردەن.

لە نێوان سایەکان و ڕووناكی زستان،

لەگەڵ گژەبا و بۆران،

هەستەکانم دێنێنە سەر هەڵەکان.»

فارسی – بخش دوم:

«مادر جان،

گرچه دیگر در زندگی نمی‌بینمت،

چشمانم پر از رنج و دردند.

میان سایه‌ها و روشنایی زمستان،

با بادها و بوران،

احساس‌هایم بر شانهٔ کوه‌ها می‌نشینند.»

من آماده‌ام برای بهار آزادی؛

در نور و شادی، در زمانه و خبر خوش،

در جستجو و هم‌آوایی با عشق و باران،

دل من با باد، باران و نغمه‌های طبیعت خوش است.

کاخ‌های ستمگر و دلگیر فرو می‌ریزند،

و احساس‌هایم در رنگ و آوای زندگی خود جریان می‌یابند.

در میان شادی و احساس،

هر کس باید زبان و عاطفهٔ خود را بازشناسد و به آن بازگردد.

زبان؛ میراث عاطفه و حق انسانی

زبان مادر، زبان نوازش و عاطفه، چشمهٔ واقعی زیبایی و احساس است.

حق انسانی است، و محروم کردن کودکان از آن جنایتی است که قابل بخشش نیست.

(زبان مادری هویت سیاسی یا ملی نیست، بلکه زبان عاطفه و پیوند با مادر است.)

اما برای پدر، زبان فارسی بود:

زبانی از بالا، زبان فرمان و احترام،

مانند سربازی که به مافوق خود نامه می‌نویسد.

زندگی پر از رمز و راز است،

و زبان در هر رابطه صورتی تازه می‌یابد:

با خواهر کوچکتر، زبان امر؛

با خواهر بزرگتر، زبان اطاعت.

فارسی برای من زبان دموکراتیک نیست،

زبان مردانه‌ای است که از بالا می‌آید،

نه زبانی که نوازش کند و عطر عاطفه بدهد.

مدرسه، کتاب‌ها، محیط کار، داد و ستد،

همه فارسی بودند.

من ناخودآگاه فارسی عاشق می‌شوم،

فارسی می‌نویسم،

حتی در لحظه‌های تنهایی.

وجود من دوپاره شد:

نیمی فرمان، نیمی احساس.

با این همه،

من به همهٔ انسان‌ها، همان‌طور که هستند، احترام می‌گذارم و آن‌ها را به رسمیت می‌شناسم.

درک می‌کنم که شرایط زندگی هر فرد متفاوت است،

و زبان هر انسان، بنا به زبان مادری و جنسیت او،

چشمهٔ واقعی زیبایی و عاطفه است.

زبان مادری، حق انسانی است.

محروم کردن کودکان از زبان مادری، جنایتی است که قابل بخشش نیست.

زبان بیش از ابزار ارتباط است؛

زبان عاطفه است، زبان احساس است، زبان قدرت است،

و میراثی است که هیچ‌کس نمی‌تواند از انسان بگیرد.

من فارسی می‌نویسم، این عادتم است،

چون زندگی، روزگار و گفتارم در درد طبقاتی گرفتار است،

اما قلبم همیشه دوپاره است:

نیمی فرمان، نیمی احساس.

دوم سپتامبر ۲۰۲۵میلادی[شمی صلواتی]

اینرا هم بخوانید

نوشتن و صدای درونی- شمی صلواتی

شب‌ها، نیمه‌شب، بی‌هوا بیدار می‌شوم. گاهی سه، گاهی چهار. مثل دیوانه‌ای وقت‌نشناس، دنبال کاغذ می‌گردم …