چه کسی مسئول رنج و درد سالخوردگان روستائی، بخصوص زنان در کردستان و بلوجستان و غیر … است.
با اشاره به زندگی زنان روستائی در. کردستان این زنده به گوران بی نام و نشان که در سن دوازده سالگی تن به ازدواج اجباری می دهند.
با واژهی تلخ و مضحکی چون «خانواده» آشنا و به دام بردگی گرفتار می شوند
جدا از «تولیدمثل» بچه آوری، رنج کار کشاورزی و دامداری. باید پختوپز، شستوشو را هم به آن اضافه کرد
زندگی سخت و پر درد همچون بردگان قدیم با این تفاوت که به دست و پایشان غل و زنجیر نیست «زنده به گوران خاموش که کسی صدایشان را نمی شنود»
« زنان روستائی و سن پیری»
وقتی که زنان در روستا به سن پیری می رسند تنهاتر می شوند «می ماند تنهاتر از هر زمان خسته از رنج، ناتوان و بیمار»
وقتی همسرشان یا شاید با عبارتی بهتره باید نوشت که ارباب خود را از دست می دهند اموالی که حاصل دست رنج آنان است بین بچه ها تقسیم میشود. و قانون او را بدور از گونه حمایت رها می کند
بچهها هر کدام با گرفتن سهم خود پی زندگی خود می روند مادر تنها می شود بدون هیچ امیدی، ناتوانتر از همیشه تنها می ماند خیلی تنها(!) که نه از حقوق بازنشستگی برخوردار ند و نه از بیمه درمانی! بعنوان سربار جامعه مثل توپ فوتبال بچه ها او را به هم دیگر پاس می دهند…
بی تفاوتی فرزندان و بی مسولیتی سیستم حاکم بر جامعه، دل شکسته این زنان سالخورده را سخت می آزارد.
زنان سالخورده روستائی که علاوه بر بچه داری پابهپای همسران«اربابان » خويش در کار کشاورزی، به جرم زن بودن در کهولت سنی تحت رنجی مضاعف و زندگی پر دردی هستند.
متاسفانه وقتی که همسرانشان ترک حیات می کنند تنها، ناتوان، خسته و دل شکسته در اسارت فقر و بی توجهی جامعه، در اوج بی رحمی رها می شوند
زنان سالخورده روستائی، تنها و با هستی بر باد رفته از زندگی پر رنج و بدور از احترام روبرو می شوند
چقدر غم انگیزه و دردناک دل به خاک می سپارند، در اوج تنهائی…
در حالیکه میراث بجای مانده حاصل دست دسترنج آنان بود
«امان از بی انصافی»
اگر امروز بچه ها به جای رسیده اند و سری در سر ها دارند، حاصل رنجها و دلبستگیهای مادر پیر آنهاست که امروز به درد و رنج افتاده است.
و در آخرین روز های حیات، ناتوان و درمانده، در اوج تنهائی با تحقیر و توهین به حیات بعنوان سربار ادامه می دهد…
بر اساس قوانين انسانی!
بعد از مرگ همسر، باید تمام اموال منقول و غیر منقول به زن تعلق بگیرد،
مادران روستائی ما در سن پیری خوشبخت نیستند و از حقوق بازنشستگی برخوردار نیستند.
حقوق بازنشستگی حق طبیعی انسانی ست
آنها فاقد یک بیمه درمانی ، فاقد کمک های دولتی و کمکهای درمانی هستند. نبود «دید و بازدید پرستاران» از سالخوردگان رها کردن آنان مشتاق شکنجه و زنده به گور کردن است.
باید درک کرد که زندگی سخت مادران سالخورده روستائی، به معنای خشونت و بی رحمی در جامعه است.
جامعه ای که در آن احترام به سالخوردگان بی معناست، به معنی مرگ انسانیت یا بیگانه با ارزش انسانی است به عبارتی دیگر
یعنی شعور انسانی در آن جامعه مرده است
جامعهی که خشن و بی رحم است.
قوانين حاکم بر جامعه که با ارزشهای انسانی در تضاد است باعث نابرابریها و بی رحمیها در جامعه ماست. این وضعیت باید تغییر کند… برای تغییر و بهتر شدن زندگی سالخوردگان باید تلاش بیشتر و بیشتر کرد…
مسبب این رنجها حکومت اسلامی و روحانيون ند.
۶ آپریل ۲۰۲۴ میلادی “شمی صلواتی”
#شمی_صلواتی