# من هم شکنجه شدم ، ما همه اسماعیل بخشی هستیم
سکینه باقری همسر یک کارگر زندانی، در همبستگی با کارزار من هم شکنجه شدم، به کمپین برای آزادی کارگران زندانی نامه ای ارسال کرده است. متن نامه سکینه باقری همراه است.
کمپین برای آزادی کارگران زندانی
shahla.Daneshfar2@gmail.com
http://free-them-now.com
١١ ژآنویه ٢٠١٩
من هم شکنجه شدم، ما همه بخشی هستیم.
من سکینه باقری از یک خانواده کارگری هستم. به عنوان همسر یک کارگر زندانی سخن میگویم. چرا که یادآوری آن روزها که همسرم در بند بود، هنوز هم قلبم را به درد می آورد. ما به خاطر جنگ ایران و عراق از شهرمان آواره شده بودیم و به اصفهان آمده بودیم. سال ٦٠ بود که همسرم یدالله باقری در اصفهان دستگیر شد. یدالله در ذوب آهن اصفهان کارگر بود. او به خاطر دفاع از حقوق کارگران و اعتراضات گسترده کارگران در این کارخانه و سربلند کردن شورای کارگران و به “جرم” عضویت در سازمان اتحاد مبارزان کمونیست دستگیر و زندانی شد.
دقیقا ٩ روز قبل از جشن ازدواجمان بود که یدالله را گرفتند و هفت سال در زندان بود. وقتی او را گرفتند مدت ٤ ماه تمام از اینکه آیا زنده است یا نه، بی خبر بودیم. با مادر پیرش به همه زندانها سر میزدیم ولی خبری از او بدست نمی آوردیم. طی این ٤ ماه خانواده یدالله و من تحت شدیدترین شکنجه های روحی روانی قرار گرفتیم. بعد از ٤ ماه بیخبری تازه از او با خبر شدیم و یدالله را به خاطر همکاری نکردن در جشن دهه فجر به مدت ١٤ ماه در بازداشتگاه کمال اسماعیل در انفرادی نگاهداشتند. بالاخره بعد از ١٤ ماه به وی هفت سال حکم دادند و او به زندان دستگرد منتقل شد. این حکم بیرحمانه به خاطر دفاع از حقوق کارگر و دفاع از یک زندگی شایسته انسان، باورکردنی نبود و همه ما را به خشم آورد.
ما دو جوانی بودیم که با عشق و امید میخواستیم زندگی نوینی را شروع کنیم که یدالله دستگیر شد. این من را با مشکل ملاقات روبرو میکرد. تا بالاخره بعد از گذشت هجده ماه از بازداشت وی، او مرخصی چند روزه ای داشت و ما ازدواج کردیم. ما به هم عشق میورزیدیم و به آینده امیدوار. پس از آن من مرتب به دیدارش میرفتم. رفت و آمد از خوزستان به اصفهان برای ملاقات و تحمل رفتار زشت و تمسخر آمیز پاسدارها برایم بسیار دشوار و در عین حال دردناک بود. از طرف دیگر مراجعه افراد کمیته به محل کارم در خوزستان و پرس و جو از مدیر و معاون مدرسه و ترس دائم از تصفیه شدن و اخراج مزید بر این مشکلات بود. و اینها همه از مصادیق بارز شکنجه من به عنوان همسر یک زندانی بود. در این میان خانواده ام هم در امان نبودند . خواهرم با دیپلم معدل نوزده و نیم و قبولی در کنکور در گزینش به خاطر داشتن زندانی سیاسی در خانواده رد شد. همچنین برادرم با وجود قبولی در آزمون استخدامی چند شرکت گزینش رد شد. تازه بعد از آزادی یدالله این فشار ها ادامه داشت .
بیکاری و انفصال دائم از خدمات دولتی یکی از این فشارها بود. ضمن اینکه دختران من هم به خاطر سابقه سیاسی پدران نتوانستند به دانشگاه بروند. اینها همه گوشه هایی از محرومیت هایی است که به خانواده زندانی سیاسی وارد. میشود. خانواده زندانی تامین اقتصادی ندارد. امنیت ندارد و درد زندانی بودن عزیزانش و کابوس اینکه چگونه زیر شکنجه دائمی و محرومیت از درمان و دارو و کمترین امکان سالم ماندن در اختیار زندانی گذاشته نمیشود، یک عذاب و شکنجه دائم آنهاست. حال بر این لیست تحقیر و توهین مقامات زندان و زندانبانان و فشارهایی از این دست را هم اضافه کنید ببینید که به آنها چه میگذرد. اگر چه خوشحالم که امروز ورق برگشته است و مردم چگونه در کنار زندانیان سیاسی می ایستنند و مبارزات آنها را ارج میگذارند. خوشحالم که اکنون فریاد “ما همه بخشی هستیم” چه رسا شنیده میشود. من هم با صدای بلند میگویم:” ما همه بخشی هستیم” . این چنین است که میگویم :”من هم شکنجه شده ام” . این چنین است که من هم کیفرخواست خود را علیه این رژیم شکنجه و زندان اعلام میکنم.
سکینه باقری
٢١ دی ٩٧