سال ٩١ با نزدیک شدن سالگرد عزیز منصور حکمت، خاطره ای فراموش نشدنی ای که از او داشتم را بازگو کردم تا یادش را به عنوان رهبر و کمونیست رزمنده ای که نقش تحول بخشی در جنبش چپ و کمونیستی در ایران داشت را گرامی داشته باشم. کسی که پرچم نه به اعدام را برافراشت و با اعلام اینکه اعدام قتل دولتی است، گوشه دیگری از چهره انسانی کمونیسم را در مقابل جامعه قرار داد. در همین روزها دوستی این خاطره را به من یادآوری کرد و فکر کردم بازهم جا دارد با انتشار مجدد این نوشته یاد منصور حکمت عزیز را گرامی بدارم. زنده باد منصور حکمت:
اعدام قتل عمد دولتی است
خاطره ای فراموش نشدنی از منصور حکمت
انترناسیونال ٤٥٧، ٢٦ خرداد ٩١
به یاد نمی آورم چه سالی بود، اما میتوانم بگویم بیست و چند سال قبل بود که با مشکلی روبرو شدم که ناگزیر به منصور حکمت رو آوردم. مساله از این قرار بود که آنزمان ما در اردوگاه کومله بسر میبردیم و من رئیس دادگاههای مرکزی کومه له بودم. یکی از سیاست های رژیم اسلامی اعزام جاسوسانش به اردوگاهها برای آسیب زدن به پیشمرگان و عملیات خرابکارانه و تروریستی بود. طبعا چنین کسانی از میان افراد مومن و قابل اعتماد رژیم بودند. علاوه بر این طی عملیات نظامی که پیشمرگان نظامی که انجام میدادند، بعضا افرادی از نیروهای سرکوبگر حکومت اسلامی اسیر میشدند. در میان این افراد کسانی بودند که از مهرهای ماشین آدم کشی رژیم و دارای جرائم مشخص و روشن بودند. بطور مثال این جاسوسال صدیق کمانگر چهره شناخته شده کمونیسم و از رهبران حزب در اردوگاه را ترور کردند. در مواردی بصورت نفوذی وارد صف پیشمرگان شده و با خبررسانی به نیروهای سرکوبگر رژیم زمینه حمله به پیشمرگان را فراهم میکردند. در موارد بسیاری نیز این جاسوسان با هوشیاری تشکیلات حزب شناخته شده و بازگردانده شدند.
بنا به سنت چپ آن دوره، مجازات چنین افرادی اعدام بود و آن را هم اعدام انقلابی می نامیدند. یک استدلال مهم برای انجام این اعدام ها این بود که اگر با چنین مواردی با قاطعیت برخورد نشود، رژیم به سیاست اعزام جاسوسانش به صف ما شدت خواهد داد. يکي از اين پـرونـده هـا به زير دست من آمد. پرونـده هـا ابـتـدا در دادگـاه بـدوي كـومـوـلـه بررسي مي شد، در آنـجـا دربـاره آن حكم ميدادند و بعد از كيفرخواست بدسـت مـا كـه در دادگـاه مـركـزي بـوديـم، مـي آمـد تـا در مـوردش تصــمــيــم نــهــايــي اتــخــاذ شــود . دادگاههاي كوموله نيز علني بـود، به اين معني كه از قبل همه را خبـر ميكرديـم . وسـط روسـتـا سـكـويـي ميگذاشـتـيـم و مـتـهـم و وكـيـل و قاضي از ميان پيـشـمـرگـان حضـور پيدا ميكردند و مـتـهـم در حضـور پيشمرگان و مردم روستايـي كـه در آن بسر ميبرديم محاکمه ميشد.
مواجه شدن من بـا پـرونـده اي با حكم اعدام برايم يـك شـوك بـود . اولين بار بود كه با چنين مساله اي روبرو ميشدم. در جلسـه اي كـه بـر سر اين موضوع داشـتـيـم، سـكـوت كردم. قرار بود فرداي آن روز حـكـم اعلام شود. تـمـام شـب را بـا ايـن موضوع كلنجار رفتم. ساعـات بـه سختي ميگـذشـت و در طـول شـب همه آنچه در مورد كمونيسم و يـك دنياي بهتر، در مورد كمـونـيـسـم و نجات جـان انسـانـهـا خـوانـده و بـه باورم تبديل شده بودند را در ذهـنـم مرور ميكردم. بويژه من به عـنـوان يك زن در موقعيت دشوارتري قـرار داشتم. ميدانستم اگر مقاومت كنم با مخالفت روبرو خواهـم شـد و در آن محيط سخت و نظامي، احتمـالا به بحث هايي مـانـنـد ايـنـكـه زنـان جسارت اتخاذ چنين تصميماتـي را ندارند، دامن ميزد. نيمه هاي شب بود كه به ياد منصور حـكـمـت افـتـادم . بـه طور واقعي نقش منـصـور حـكـمـت براي من و بسياري از دوسـتـان ايـن بود كه هر گـاه بـا مـعـضـلـي روبـرو بوديم به او رجوع ميكرديم. حرفهـا و راه حـل هـاي او مشـكـلات را برايمان ساده كرده و در مـقـابـلـمـان راه نشـان مـيـداد . در آن هـنـگـام منصـور حـكـمـت در خـارج بـود و تصادفا صبح آنـروز پـيـكـي كـه از اروپا بـه اردوگـاه آمـده بـود عـازم برگشت به نزد مـنـصـور حـكـمـت و ديگر اعضاي كميته مركزي كـه در خارج كشور بسر ميبردند، بـود . در آن زمان مثل امروز امـكـان تـمـاس از طريق اينترنت و ساير امـکـانـات ارتباطي مدرن نبود و اين تنـهـا راه تـمـاس و هـم نـظـري آن بـخـش از كميته مركـزي حـزب كـه در خـارج كشور مستقر بودند با بخش ديـگـر آن در اردوگاه بود. با عـجلـه شـروع به نوشتن كل ماجرا بـراي مـنـصـور حکمت كردم و از او خواستم تا ديـر نشده اقدامي كند. مساله براي مـن نه تنها نجات جان فـردي كـه حـكـم اعدام گرفته بود، بلكه موارد بـعـد از آن و كل اين پديده بود.
خـيـلـي زود و تـنـهـا پـس از گذشـت يـكـروز خـبـر رسـيـد كـه از سوي كميته مركزي كوموله دستور داده شده اسـت كـه ايـن پـرونـده هـا بايد متوقف شـود . روشـن بـود كـه پيك به مقـصـد رسـيـده و مـنـصـورحكمـت نـامـه ام را دريـافـت كـرده است. از خوشحالي سـر از پـا نـمـي شناختم، احسـاس شـادي شـگـرفـي داشتـم . بـعـدا بـا خـبـر شـدم كـه از طريق تماسي كه ما با خارج كشور داشتيم در ايـن رابـطـه پـيـامـي دو خطي از مـنـصـور حـكـمـت رسـيـده است. در برابـر ايـن تصـمـيـم بـحـث داغــي در اردوگــاه بــر ســر ايــن موضوع در گرفت. فضـاي اردوگـاه به فضاي جلوي دانشـگـاه در اوايـل قيام شـبـيـه شـده بـود و بـحـث هـای یداغي بر سر اين موضوع درگرفـتـه بـود. بـحـث هـاي جـالـبـي بـر سـر كمونيسم که انسانيت محور اصلـي آن بود. عده اي با اسـتـدلالاتـي كـه بالاتر آوردم مدافـع اعـدام انـقـلابـي بودند و عده اي عـلـيـه آن. رهـبـري كوموله نيز با كل بحث همـراه شـده و تلاش داشت ابهامات پيشمـرگـان را پاسخ دهد. خلاصه كلام اينكه نامه من و برخوردهاي ديگري كه پـيـش آمـده بود، باعث شد كه مباحثي در دفترسـيـاسـي حـزب در مـورد نـحــوه برخورد حزب كمونيسـت بـه اسـراي جنگي و عوامل رژيم مطرح شـود. قـرارهـايـي نـيـز در ايـن رابـطـه بـه تصويب درآمد.
بدين ترتيب پرونـده چپ سنتي و بـحـث اعـدام انـقـلابـي براي هميشه در حزب كمونـيـسـت و جنبـش مـا بسـتـه شـد و مـنـصـور حـكـمـت پـرچـم “نـه بـه اعـدام ” را برافراشت. پـــس از آن در آبـــان ۷۹ فصلنامه خاوران مصـاحـبـه اي بـا مـنـصـور حـكـمـت تـحـت عـنـوان ” مجازات اعدام شنيع تـريـن شـکـل قـتـل عـمـد اسـت ” داشـت كـه بـه راسـتـي يـك در افـزوده تـاريـخـي و اثري به جـا مـانـدنـي اسـت . او لـب كلام را در همان اولـيـن سـوال و در سـر در مـطـلـب بـيـان ادا كـرده و مينويسد: “مجـازات اعـدام اسـم دولـتـي کلمه کشتن است. افراد يکديگـر را به قتل ميرسانند، اما دولتها افـراد را به “اعـدام ” مـحـکـوم مـيـکـنـنـد . خواست لغـو اعـدام و مـمـنـوعـيـت قـتـل نـفـس هـردو از يـکـجـا مـايـه مـيـگـيـرد، مـخـالـفـت بـا کشـتـن عامدانه و آگاهانه و با نقشه قـبـلـى کسـى تـوسـط کـس ديـگـر . ايـنـکـه يکسوى اين قتل يک دولت و يا يـک مــرجــع فــائــقــه ســيــاســى اســت کوچکترين تغييرى در اين واقعـيـت نميدهد که مـا بـا يـک قـتـل عـمـد طرفيم. مـجـازات اعـدام وقـيـحـانـه ترين و کثيف ترين شکل قتل عـمـد است. چون يک نهاد سياسى، جلـوى روى مردم، با اعلام قبـلـى، از قـول جامعه، در نهايت حق بجانـبـى، در نهايت خونسردى، تصميم به کشتـن کسـى مـيـگـيـرد و روز و سـاعـت واقعه را هم اعلام ميکند.”. از آن زمان ۱۱ سالي ميگـذرد و امروز ما با جـنـبـش قـدرتـمـنـدي عليه اعدام روبرو هستيم كه چـهـره جهاني آن مينا احدي است و بطـور واقعي منصور حكمت مشعلـدارش بـود. هـمـچـنـيـن امـروز يـكـي از مشخصـه هـاي حـزب كـمـونـيـسـت كارگري و كـمـونـيـسـم مـا مـبـارزه عـلـيــه اعــدام اســت و هـمــه جــا قاطعانه اعلام كرده ايم كه جـامـعـه اي كه ما از آن سخن مـيـگـويـيـم و خواهان آن هستيم، اوليـن قـانـونـش لغو مجازات اعدام است.براي شخـص مـن ايـن خـاطـره بياد ماندني همـواره بـا ايـن گـفـتـه مــنــصــور حــكــمــت كــه ” اســاس سوسياليـسـم انسـان اسـت ” ، هـمـراه ميشـود .
بـه راسـتـي يـاد مـنـصـور حكمت گرامي باد.*