فریاد «رضاشاه، روحت شاد»: پژواکی رسانه‌ای برای رؤیای بی‌ریشه-  بهروز ورزنده

صدایی از حاشیه، تصویری از فریب:

بزرگ‌نمایی یک صدا در غیاب پایگاه اجتماعی

در ماه‌های گذشته، جریان سلطنت‌طلب با ذوق‌زدگی تمام، شعار «رضاشاه، روحت شاد» را چون سندی بر بازگشت سلطنت در ایران عَلَم کرده است. تصاویر معدودی از جمع‌های کوچک بارها و بارها در شبکه‌های اجتماعی بازنشر شده‌اند و رسانه‌های هوادار سلطنت، این بازنشرها را بازتاب صدای واقعی ملت جلوه داده‌اند. اما آیا این فریاد، واقعاً پژواک خواست عمومی مردم ایران است یا بازتاب مهندسی‌شده‌ی آرزوهای دیرینه‌ی یک جریان سیاسی؟

شعاری که فقط چند بار شنیده شد

بررسی میدانی اعتراضات سال‌های اخیر، به‌ویژه خیزش سراسری «زن، زندگی، آزادی»، نشان می‌دهد که شعار «رضاشاه، روحت شاد» تنها در معدود موارد، آن‌هم در جمع‌هایی چند ده یا نهایتاً چند صد نفره شنیده شده است. در اغلب شهرهای کوچک و بزرگ، شعارهایی چون «زن، زندگی، آزادی»، «مرگ بر دیکتاتور»، «نه شاه، نه رهبر» و «آزادی و عدالت» شعارهای اصلی و فراگیر بوده‌اند.

برای نمونه، در اعتراضات گسترده‌ی مهر و آبان ۱۴۰۱ در تهران، کرج، سنندج، شیراز، اصفهان، رشت و زاهدان، حتی در میان صدها ویدیوی ثبت‌شده، مواردی که در آن شعار «رضاشاه، روحت شاد» به‌صورت محسوس یا تکرارشونده شنیده شود، بسیار نادر است. در سنندج، شعارها بر مطالبات قومی و دموکراتیک متمرکز بود؛ در تهران، شعارهایی با مضامین فمینیستی و ضد دیکتاتوری غالب بودند؛ و در زاهدان، شعارهای عدالت‌خواهانه و ضد تبعیض مذهبی برجسته بودند.

در موارد معدودی، مانند یک راهپیمایی شبانه در خیابان شریعتی تهران یا میدان ونک، این شعار شنیده شده، اما حتی در همان موقعیت‌ها نیز با واکنش سرد یا مخالفت دیگر معترضان مواجه شده است. ویدیوهایی وجود دارد که در آن برخی افراد در پاسخ به این شعار، شعار متقابل «نه شاه، نه رهبر» را بلندتر فریاد می‌زنند تا مرز خود را با روایت‌های آن جمع چند نفره مشخص کنند.

از منظر روان‌شناختی و جامعه‌شناختی نیز می‌توان گفت این شعار اغلب نه از دل یک باور ریشه‌دار یا خواست بازگشت سلطنت، بلکه از نوعی استیصال، خشم یا تحریک احساسی لحظه‌ای برمی‌خیزد. تجربه‌ی زیسته‌ی اعتراضات میدانی نشان می‌دهد که بسیاری از معترضان پس از سردادن این شعار، آن را ادامه نداده و در ادامه به دیگر شعارهای غالب پیوسته‌اند.

افزون بر این، گاه دیده شده که افراد شعاردهنده، به‌محض مواجهه با پرسش یا بحث درباره مفهوم شعار، آن را به «یاد نظم گذشته» یا «اقتدار و امنیت» تقلیل می‌دهند، بی‌آنکه نگاهی سنجیده به تبعات استبدادی آن دوران داشته باشند.

شواهد میدانی و مستندات موجود نشان می‌دهند کهدر اعتصابات و اعتراضات پراکنده اما متعددی که پس از جنبش «زن، زندگی، آزادی» رخ داده‌اند،  این شعار یا اصلاً شنیده نشده، یا به‌ندرت و در سطحی کاملاً حاشیه‌ای مطرح بوده است.

نیز تحقیقات میدانی نشان می‌دهد که در بازنگری گذشته تاریخی، نوعی آنتی‌پاتی گسترده نسبت به رژیم سلطنتی در میان مردم وجود دارد. با وجود نفرت عمیق مردم از رژیم جمهوری اسلامی — که گاه برخی را از سر استیصال به چنگ زدن به هر گزینه‌ای وامی‌دارد — گرایش به سلطنت‌طلبی بسیار نادر است؛ چرا که جامعه تا حد زیادی نسبت به ماهیت دیکتاتوری رژیم گذشته آگاهی یافته است. مردمی که طعم دیکتاتوری را با زیستن زیر سلطه جمهوری اسلامی با پوست و گوشت خود تجربه کرده‌اند، حاضر نیستند بار دیگر از یک دیکتاتوری به دامان دیکتاتوری دیگری پناه ببرند.

در نتیجه، روشن است که این شعار نه‌تنها فراگیر نبوده، بلکه هم از نظر تعداد موارد وقوع و هم از نظر عمق پذیرش در میان توده‌های معترض، شعاری حاشیه‌ای و ناپایدار به‌شمار می‌آید. با وجود این، جریان سلطنت‌طلب با بزرگ‌نمایی رسانه‌ای و بازنشر مکرر همان چند ویدیو، می‌کوشد آن را چونان صدای غالب و اصیل جنبش معرفی کند؛ تلاشی آشکار برای مهندسی افکار عمومی از طریق پروپاگاندای تصویری و روایت‌سازی جعلی.

پروپاگاندای نوستالژیک

سلطنت‌طلبی امروز، بیش از آن‌که بر واقعیت‌های تاریخی یا پایگاه اجتماعی استوار باشد، بر نوستالژی‌سازی و مهندسی ذهنی توده‌ها تکیه دارد. آنان با شگردهای رسانه‌ای، چهره‌ای نجات‌بخش از «پادشاه مقتدر» ترسیم می‌کنند؛ پادشاهی که کشور را «از هیچ به همه‌چیز» رسانده و حالا فرزندش آماده است همان مسیر را دوباره طی کند.

در این چارچوب، شعار «رضاشاه، روحت شاد» همچون رمز عبور به گذشته‌ای آرمانی تصویر می‌شود. اما پرسش اینجاست: کدام گذشته؟ دوران سرکوب، خفقان، تبعید نویسندگان و زندان اندیشمندان؟ دوران دیکتاتوری نظامی‌مآبانه‌ای که صدای مردم را جز از طریق ساواک نمی‌شنید؟

سکوت دیگر نیروها: ترس یا سهل‌انگاری؟

یکی از دلایل پا گرفتن این روایت در برخی فضاهای رسانه‌ای، سکوت یا انفعال سایر نیروهای اپوزیسیون است. در حالی که سلطنت‌طلبان از هر ویدیو یک جنبش می‌سازند، جریان‌های مترقی و دموکرات یا با ترس از انگ «تفرقه» عقب می‌نشینند، یا اساساً حاضر به ورود به میدان نبرد روایت‌ها نمی‌شوند.

این سکوت، بیش از آن‌که نشانی از «مدارا» باشد، نوعی بی‌مسئولیتی تاریخی است؛ چرا که میدان خالی، همواره با صدای بلندترین و عوام‌فریب‌ترین نیروها پُر می‌شود. اگر جریان‌های آزادی‌خواه خواهان آینده‌ای دموکراتیک‌اند، نمی‌توانند میدان را تمام‌وکمال به نیروهای بازگشت‌گرا واگذارند.

فریاد مردم: نه به استبداد، نه به وارثان آن

واقعیت آن است که ملت ایران، بارها و بارها خواهان پایان استبداد شده‌اند؛ چه از نوع مذهبی‌اش و چه از نوع سلطنتی‌اش. شعار «نه شاه، نه رهبر» که در جنبش مهسا بارها تکرار شد، سندی روشن از رد هر دو شکل استبداد است.

فریاد «رضاشاه، روحت شاد» را باید در بستر خشم نسبت به نظام فعلی فهمید، نه به‌عنوان چراغ سبز به استبداد گذشته. تاریخ ایران از استبداد زخم خورده و دیگر به‌سادگی به سوی سایه‌روشن‌های یک پدرسالاری نظامی باز نخواهد گشت.

سخن آخر

سلطنت‌طلبی امروز، نه پروژه‌ای برای رهایی، بلکه تکرار گذشته‌ای است که مردم از آن عبور کرده‌اند؛ تکراری با چهره‌ای بزک‌شده، اما با همان جوهره‌ی دیکتاتوری. در برابر این پروژه، تنها راه، بازگشت به صدای مردم، پایبندی به حقیقت تاریخی و مسئولیت‌پذیری نیروهای آزادی‌خواه است.

«نه شاه، نه رهبر»؛ این فریاد نسل جدید است. فریادی که نه با شعارسازی‌های رسانه‌ای، و نه با نوستالژی‌بافی، خاموش نخواهد شد.

اینرا هم بخوانید

فراخوان رضا پهلوی: صدایی بلند برای خالی نبودن عریضه- بهروز ورزنده

در روزهایی که ایران و منطقه خاورمیانه در گرداب بحران‌های امنیتی، نظامی و انسانی فرو …