مصاحبه فراز آزادی با سرور کاردار در خصوص زبان مادری و برخورد ناسیونالیستها با این موضوع

سوالهر انسانی یک احساس فوق العاده نسبت به زبان مادریاش دارد. راحت میتواند احساساتاش را بیان کند، نظر و مقصودش را بگوید و با آن براحتی بیاموزد بدون اینکه کوچکترین فشاری در ذهناش برای درک غیر مستقیم اطلاعات ایجاد شود. به نظر شما چرا این واقعیت بدیهی میتواند مورد استفاده ناسیونالیستها در جهت نفاق انداختن بین انسانها قرار گیرد و این احساس انسانی به ضدیت با همنوع بدل گردد؟

جواب –  به نظر من قبل از این که به موضوع سو استفاده ناسیونالیستها در مورد یک امر بدیهی‌ در رابطه با زبان مادری بپردازیم،لازم است این موضوع را مشخص کنیم که در مورد  چه نوع ناسیونالیسمی صحبت می‌کنیم و این که آیا اساسا امروز صحبت از ناسیونالیسم موضوعیت دارد یا نه‌‌ . نقد مفاهیم اجتماعی بدون در نظر گرفتن ظرف مکانی و زمانی و بستر ظهور آنها میتواند به نتایج غیر علمی‌ و غیر قابل درک منتهی‌ شود. در نتیجه باید اول مشخص کنیم در چه مرحله تاریخی ناسیونالیسم و ابزاری را که به خدمت می‌گیرد که فقط یکی‌ از آنها مورد زبان مادری است را نقد می‌کنیم. سرمایه داری امروز یک طبقه در سطح بین‌المللی است. در مقابل طبقهٔ کارگر نیز به تبع آن یک طبقهٔ بین المللی میباشد. پدیده دولت ملی‌ با تمامی تعاریف و تقسیمات آن به گذشته تعلق دارد. زمانی‌ انقلابات بزرگی‌ در جهان شکل گرفت از انقلاب فرانسه تا انقلاب مشروطه در ایران و نیز مبارزات به حق کشورهای تحت سلطه برای استقلال سیاسی و اقتصادی با تمایلات ناسیونالیستی ریشه در گذشته‌ای دارد که هنوز سرمایه داری جهانی‌ برای رسیدن به آن مرحله یعنی‌ مرحله جهانی‌ شدن سرمایه که امروز شاهد آن هستیم به چندین دهه زمان نیاز داشت. امروز هر نوع برگشت به گذشته یک برگشت ارتجاعی و محکوم به شکست است. سیاست حفاظت از سرمایه ملی‌ که امروز در انگلیس و آمریکا شاهد آن هستیم از این دست تلاش‌ها است که از لحاظ تاریخی پروسهٔ خود را طی کرده است. در نتیجه تلاش‌های شبه ناسیونالیستی  در بخش هایی از ایران در سطح میکرو به دلیل توضیحات ذکر شده، را نمیتوان به عنوان یک جنبش و یا حرکت ریشه دار تاریخی ارزیابی نمود.

ناسیونالیسم، از شروع قرن ۱۸ که دولت -ملت سازی یک ضرورت تاریخی و اقتصادی برای سیستم سرمایه داری به حساب می‌آمد  از یک مشروعیت محکمه پسند برخوردار بود ؛ این ایده که گروههای مردمی که از هویت مشترک ، زمینه‌ها و سوابق تاریخی ، فرهنگی و حتی دینی و زبانی آگاهی یابند، باید مستقل و خودمختار باشند, قوی‌ترین ادعای ناسیونالیسم بود  یعنی آرزوی بنای یک جامعه خالص و اصیل . پایداری ، قدرت و اقتدار ناسیونالیسم ، برخلاف لیبرالیسم و سوسیالیسم بیشتر ریشه در خاص گرایی نه کل گرایی داشت. یعنی ناسیونالیسم به ایده ملت خاص با خصوصیات مشترک و منحصر به فرد از نظر زبانی ، فرهنگی ، دینی و تاریخی اهمیت می داد تا از سرمایه و منافع ملی‌ دفاع نماید . ناسیونالیسم در اشکال مختلف خود به شیوه‌های گوناگون تلاش کرده است با فراهم سازی مانعی  در برابر شهروند سازی خود را تعریف و باز تولید ‌کند . ناسیونالیسم  به دو صورت باز و بسته و یا به تعبیر دیگر، خاص و کلی بسته  به این  که ملت چگونه تعریف شود در بسیاری از مواقع با نفی شهروندی آنانی که اشتراکات زبانی ، قومی و یا مذهبی با بقیه ملت ندارند سبب ایجاد تفرقه و مصائب  شده است. و همانطور که اشاره رفت  به خاطر این که خاص گرایی  با مفهوم شهروند  چه به صورت عام و چه به صورت خاص همخوانی ندارد و مرحله تاریخی خود را به مثابه یک مرحله مشخص از رشد سرمایه داری جهانی‌ طی کرده  است و از لحاظ تاریخی به گذشته تعلق دارد.

امروز جهان شاهد  صف آرایی دو جبههٔ کار و سرمایه در سطح جهانی‌ در مقابل هم هست و به عبارت دیگر سرمایه داری از مرحله دولت -ملت سازی عبور کرده است و به مرحله رشد نهایی خود رسیده و دیگر امکان صدور سرمایه جهت سود دهی هر چه بیشتر را ندارد و در نتیجه با  بحرانهای ساختاری غیر قابل حلی‌ دست و پنجه نرم می‌کند. سوال این  است آیا در چنین شرایطی ناسیونالیسم که زمانی‌ با   خود به عنوان راه حل معرفی‌ میشد، دیگر قادر به اجرای نقش در سیاست و زندگی‌ انسانها نیست. پر واضح است که سرمایه به عنوان یک طبقهٔ جهانی‌ برای حفظ قدرت خود از تمامی ظرفیت ضدّ انسانی‌ خود با توسل به ترفندهای قدیمی‌ و جدید سعی درباز سازی خود  خواهد داشت. این تلاش تنها زمانی‌ به شکست منجر خواهد شد که تشکل و تحزب طبقهٔ کارگر به مثابه یک نیروی سازمانیافته و به حد کافی‌ مقتدر , تعادل قوا را به نفع طبقهٔ جهانی‌ کارگر تغییر دهد. به عبارتی دیگر تا زمانی‌ که این تعادل بوجود نیامده است ناسیونالیسم نه‌‌ به مثابه یک جنبش اجتماعی ولی‌ به عنوان یک ابزار ضدّ انسانی‌ و ضدّ طبقهٔ جهانی‌ کارگر به کار گرفته خواهد شد. واقعیت این است که بجز ظلم و ستم طبقاتی بخشی از گروههای مردمی ستم مضاعفی را در مقایسه با دیگران مردمان تجربه می کنند یا برایشان روا می شود. سرمایه سعی می کند از این مسئله بهره برداری کند و گروههای کوچک مردمی را به عنوان گوشت دم توپ در رقابتها و ماجراجویی‌های خود مورد استفاده قرار میدهد. سیاه علیه سفید ، آسیایی‌ها در مقابل اروپائی‌ها ، اسپانیائی‌ها در برابر آمریکائی‌ها و ترک در مقابل فارس، ترک در مقابل کرد ،سنّی در مقابل شیعه و غیره. اما در مقابل این ، و هر چه رنگ پوست ما باشد یا به چه زبانی صحبت کنیم ، ما یک ویژگی مشترک داریم و آن اینکه به طبقه کارگر تعلق داریم و بنابراین   ناسیونالیسم را یک سم کشنده برای مبارزۀ طبقاتی اعلام می نما ئیم .

با توجه به این توضیحات ضروری، حال  میتوان برگشت به مسئلهٔ زبان و نقش ناسیونالیسم در استفادهٔ ابزاری و تفرقه افکنانهٔ آن. این که زبان مادری و اهمیت زبان مادری جزو بدیهیات است شکی در آن نیست. زبان يكی از اجزاى بسيار مهم و حياتی زندگى، تفكرات و رفتارهاى ماست. كمتر كسی است كه بگويد در زندگی روزمره از صحبت كردن به زبان مادرى لذت نمی‌برد. در ایران امروز ما شاهد عجین بودن عمیق منافع سرمایه داری ایران با سرمایه جهانی‌ هستیم. با این تفاوت که  به جای شعار ملت بزرگ و یکپارچهٔ ایران که شعار ناسیونالیسم عظمت طلب بوده و هست  شعار امت جهانی‌  اسلامی جایگزین شده است. بعد از رنگ باختن این شعار جمهوری اسلامی چاشنی ملت بزرگ ایران اسلامی را نیز به آن اضافه کرده است تا بتواند ضمن جذب بخشی از همپالگیهای عظمت طلب خود بخش دیگر آنرا خلع سلاح نماید. ولی‌ این تمام ماجرا نیست. جمهوری اسلامی در رقابتهای منطقه‌ای برای کسب هژمونی سیاسی و اقتصادی هر  چه بیشتر درگیر جنگهای آشکار و پنهان است. رقبا نیز با علم کردن ناسیونلیسم ترک و کورد و بلوچ و عرب با ترکیب و چاشنی اسلامی در مقابل جمهوری اسلامی قد علم کرده اند. همانطوری که توضیح دادم این نوع ناسیونالیسم رقابتی‌ و تاریخ گذشته و ارتجاعی و وابسته در کشمکش‌های رقابتی‌ ،منطقه‌ای به یک واقعیت تلخ و خطرناک تبدیل شده است که به عنوان ابزار سلطهٔ سرمایه به کار گرفته میشود. طبیعی است که ابزار این نوع ناسیونالیسم وابسته و ارتجاعی تکیه به ستم ملیتی مضاعف است که جمهوری اسلامی در ۳۸ سال اخیر به مردم تحمیل کرده است.حملهٔ این نوع ناسیونالیسم ساختگی و خود فروخته  به ستم طبقاتی و استثمار عریان جمهوری اسلامی نیست، حتا حمله به اسلامیت ارتجاعی آن نیز نیست چرا که خود به اندازهٔ جمهوری اسلامی,  اسلامی  و ارتجاعی است. گویا جمهوری اسلامی به این خاطر بد و ظالم است که به مردم اجازه  نمیدهد به زبان مادری درس بخوانند و یا به همهٔ مذاهب اجازه عرض ا ندام نمیدهد. اما کورد ستیزی و عرب ستیزی بخشی از این نوع ناسیونالیزم حکایت از ناسیونالیسم دست ساخت خود رژیم اسلامی دارد که برای حفظ قدرت به ترفند اتش افروزی بین کرد و ترک و عرب و فارس دامن می‌زند. بنابر این ما شاهد یک ناسیونالیسم فاشیست دست ساخت جمهوری اسلامی هستیم که در کنار ناسیونالیسم دست ساخت رقبای منطقه‌ای جمهوری اسلامی به رقابت مشغولند. پان ترکیست‌های طرفدار ترکیه ، ناسیونالیستهای طرفدار آذربایجان شمالی‌ و ناسیونالیسم کرد در رقابت با همدیگر در این سناریو ضدّ مردمی  سیاه شرکت دارند. بنابرین ناسیونالیسم ابزاری و مرتجع و ضدّ مردمی با اقدامات خود نه‌‌ تنها در مقابل جمهوری اسلامی قرار نمیگیرد بلکه آتش بیار مرکه‌ای  میشوند که خود باعث تداوم حکومت  جمهوری اسلامی میشود. برجسته کردن بخشی از حقوق مدنی و طبیعی و غیر قابل انکار مردم منتصب به ترک،کرد، عرب، بلوچ ،ترکمن از طرف ناسیونالیست‌های ستون پنجمی دشمن کارگران از جمله برجسته کردن محرومیت آنان از حق تکلم و تعلم به زبان مادری یا زبان اول، تنها و تنها یک استفاده ابزاری برای اهداف دشمنانه و ضدّ انسانی‌ و ضدّ مردمی است. تجربهٔ فقر، گرسنگی ،بیکاری، فحشا ، زن کشی، کودک آزاری، و سرکوب زحمتکشان و کارگران در اقلیم کردستان عراق و آذربایجان شمالی‌ و دولتهای تازه تاسیس بعد از فروپاشی یوگسلاوی سابق دلیل و سند غیر قابل انکار این ادعا است. در کنار این مسئله مقایسهٔ جنبش‌های ناسیونالیستی مشروطیت ( ۱۲۸۵-۱۳۰۰) و  آذربایجان و کردستان در سالهای ۱۳۲۴-۲۵ با تحرکات ناسیونالیستی و نه‌‌ جنبشی  امروز  تفاوت‌های ماهوی آن دوره با ناسیونالیسم دست ساز امروز را به راحتی‌ میتوان ارزیابی کرد . جنبش آذربایجان و کردستان دست در دست هم با شعار خودمختاری برای ازربایجان/کردستان و دموکراسی برای ایران شکل گرفت و از اقبال توده‌ای وسیعی برخوردار و نیز در طول عمر کوتاه خود اقدامات اصلاحی‌ درخشانی را اجرا نمود. به همین شکل جنبش مشروطه هر چند شکست خورد ولی‌ با تکیه به مردم و برای استقرار یک دولت ملی‌ دموکرات اتفاق افتاد. این در حالی‌ است که ناسیونالیسم امروزی از نوع عظمت طلب ایرانی یا کردی و ترکی‌ و عربی‌ یک ماهیت تفرقه افکنانه، ضدّ انسانی‌، و فاشیستی دارند. هر اندازه که جنبش ناسیونالیستی دورهٔ مشروطیت و آذربایجان و کردستان سلهای ۱۳۲۴-۲۵ مردمی، متحد گرانه و مترقی و پیشرو بود به همان اندازه تحریکات ناسیونالیستی امروزی تفرقه افکنانه،ضدّ مردمی و ارتجاعی میباشد. مشترکات جنبش آذربایجان و کردستان دیروز با تحریکات ناسیونالیستی و نه‌‌ جنبشی امروز گاها در شعارهایی مشترک تداعی میشود از جمله حق به رسمیت شناخته شدن زبان مادری. یک نکتهٔ اشتراک دیگر در وابستگی‌ هر دو جنبش به نیروی خارجی‌ است ولی‌ با تفاوتهای ماهوی. اولی‌ وابستگیش، ناشی‌ از توهم به سوسیالیسم موجود (شوروی سوسیالیستی) بود برای کسب خودمختاری فرهنگی‌ و دموکراسی برای ایران ، دومی آشکارا ستون پنجم نیروهای فاشیست خارجی‌ است در هماهنگی برای تجزیه ایران و تشکیل کانونهای بحران در مقابل دخالتگریهای جمهوری اسلامی در منطقه. بنابر این میتوان نتیجه گیری کرد که نفاق و تفرقه افکنی و دشمنی آشکار و فاشیستی جریانهای به ظاهر ناسیونالیستی امروز با شعار زبان مادری و جدائی در درجهٔ اول ریشه در سیاستهای سرکوبگرانه و ضدّ مردمی جمهوری اسلامی دارد که بهانهٔ لازم را برای عرض اندام این نیروهای ارتجاعی و فاشیستی فراهم می‌آورد و در درجهٔ دوم نیز باز به خاطر سیاست‌های دخالت گرانهٔ جمهوری اسلامی در منطقه در مواجه با رقبای منطقه‌ای خود در بازی قدرت برای کسب هر چه بیشتر هژمونی سیاسی و جغرافیایی در خاور میانه.

 سوال –  در ادامه سوال اول، سیاست انسانی برای رفع این ستم یعنی  حق برخورداری از استفاده از زبان مادری در اموزش و تحصیل و مراودات اداری هر منطقه کدام است؟

جواب  – اصطلاح زبان مادری اصطلاحی است که اکثر دانشمندان سعی در پرهیز از آن دارند و در علوم زبان‌شناسی، روان‌شناسی، عصب‌شناسی رفتاری  اغلب واژه زبان اول به جای این اصطلاح به کار برده می‌شود. به این مفهوم که یک زوج ترک زبان در تهران فرزندشان میتواند زبان فارسی‌ را به اندازهٔ زبان ترکی‌ درک کرده و هم سطح زبان مادری قادر به استفاده از آن باشد. یعنی‌ کودکی که در سنّ کودکی دو زبان متفاوت را همزمان یاد می‌گیرد یکی‌ را از محیط زندگی‌ و دیگری را از پدر و مادر مشکل مشابه کودکی که تا ۶ سالگی فقط زبان اولش زبان پدر و مادر است را نخواهد داشت. کشور ایران سرزمین پهناوری است با اقوام مختلف که هرقوم درمنطقه‌ای خاص زندگی می کنند و به زبان خاص خود صحبت می کنند . زبان‌های رایج در ایران به طورعمده به سه خانواده زبانی هند و اروپایی- سامی و آلتایی تعلق دارند به طورکلی در ایران شش زبان زنده وجود دارد که عبارتند از : فارسی ، کردی ، ترکی ، عربی ، بلوچی  و ارمنی . اما از نظر آماری زبان فارسی ، ترکی و کردی بیشترین قسمت طیف لهجه‌ها و زبان‌های ایرانی را به خود اختصاص می دهند . شاید درجغرافیای امروز معدود کشورهایی وجود داشته باشد که دارای این طیف زیبای تنوع زبانی باشند.

خارج از این توضیحات فنی واضح است که تا سرنگونی جمهوری اسلامی نمیتوان قدم عملی و اصولی و علمی‌ برای رفع این معضلات اجتماعی برداشت. تنها امکان موجود در حال حاضر با وجود جمهوری اسلامی ، آگاهی دادن به مردم در سطح وسیع برای خنثا کردن این توطئه‌ها و سازماندهی توده‌ها برای سرنگونی انقلابی‌ جمهوری اسلامی و کسب قدرت سیاسی در قدم اول میباشد. قدم دوم بعد از سرنگونی اعلام فوری حق شهروندی برابر با حذف عینی و عملی عناوین ارتجاعی، مذهب رسمی‌، زبان رسمی‌، رنگ پوست، تعلق اتنیکی، و ممنوعیت زبان رسمی اجباری میباشد. دولت میتواند یک زبان از زبان‌های رایج در کشور را بعنوان زبان اداری و آموزشی اصلی تعیین نماید، مشروط بر اینکه امکانات و تسهیلات لازم برای متکلمین به سایر زبانها، در زمینه‌های زندگی سیاسی و اجتماعی و آموزشی، وجود داشته باشد و حق هر کس به اینکه بتواند به زبان مادری خویش در کلیه فعالیت‌های اجتماعی شرکت کند و از کلیه امکانات اجتماعی مورد استفاده همگان بهره مند شود محفوظ باشد. حزب کمونیست کارگری از دو دههٔ پیش خطوط این نوع سیاست گذاری را در برنامهٔ خود تحت عنوان یک دنیای بهتر اعلام نموده است. این جا یادآوری این نکات را از برنامهٔ یک دنیای بهتر ضروری میدادم. که عبارت است از:  ممنوعیت زبان رسمی اجباری . دولت میتواند یک زبان از زبان‌های رایج در کشور را بعنوان زبان اداری و آموزشی اصلی تعیین نماید، مشروط بر اینکه امکانات و تسهیلات لازم برای متکلمین به سایر زبانها، در زمینه‌های زندگی سیاسی و اجتماعی و آموزشی، وجود داشته باشد و حق هر کس به اینکه بتواند به زبان مادری خویش در کلیه فعالیت‌های اجتماعی شرکت کند و از کلیه امکانات اجتماعی مورد استفاده همگان بهره مند شود محفوظ باشد. به منظور کمک به پایان دادن به عقب ماندگی جامعه از صف مقدم پیشرفت علمی و صنعتی و فرهنگی در جهان امروز و برای کمک به بهره مند شدن توده مردم ایران از مواهب این پیشرفت‌ها و امکان شرکت مستقیم تر و فعالانه تر آنها در حیات علمی و فرهنگی جهان معاصر، الفبای رسمی زبان فارسی باید طی یک برنامه سنجیده به الفبای لاتین تغییر کند. بعلاوه، در همین راستا حزب کمونیست کارگری همچنین خواهان آنست که: زبان انگلیسی، با هدف تبدیل گام به گام آن به یک زبان آموزشی و اداری متداول در کشور، از سنین پائین در مدارس آموزش داده شود. در کنار تقویم محلی، تقویم میلادی، که امروز تقویم رسمی در سطح بین المللی است، رسمیت قانونی پیدا کند و در اسناد رسمی کشور ذکر شود.

 سوال  –  به نظر شما در یک قانون و سیاست رادیکال و انسانی  در جوامعی مانند ایران ، استفاده از زبان مادری برای آموزش عالی ( منظور تحصیلات دانشگاهی و بالاتر) تا چه حد مقبول و منطقی میباشد؟ چرا که امروزه زبان علمی دنیا بطور واقعی زبان انگلیسی میباشد و عملا در اکثر دانشگاههای دنیا اکثر کتابهای علمی بجای ترجمه به زبان اصلی یعنی انگلیسی تدریس میگردد

جواب – این سوال در واقع یک سوال در حیطه تحقیقات علمی‌ و تحقیقاتی‌ است در زمینه افراد دو زبانه. پدیده دوزبانگی در جهان امروز توجه بسیاری را به خود جلب کرده . پژوهش‌های انجام شده در این زمینه همگی حکایت از آن دارند که دو زبانگی یک فرصت استثنایی است، نه محدودیت . همه این پژوهش‌ها یک نقطه مشترک دارند و آن این است: تنها زمانی دو زبانه‌ها موفق هستندکه زبان مادری خود را به طور کامل بدانند و بتوانند با آن بخوانند و بنویسند. هم زمان باید به این نکته مهم روانشناسی‌ اشاره کرد که تکوین و تکمیل عمومی شخصیتی معمولأ تا ۱۲ سالگی ادامه دارد و به قولی‌ شخصیت انسان در ۱۲ سالگی شکل گرفته است. بقیه پروسهٔ تکمیل و رشد انسان از لحاظ بیولوژی  تا ۲۵ نیز ادامه دارد ولی‌ تجربیات اکتسابی،محیطی‌، آموزشی‌، تا پایان عمر. و با توجه به تکوین و شکل گیری شخصیت که در ۱۲ سالگی فرم نهایی خود را گرفته است باید با اطمینان گفت که تمامی احتیاطات ضروری از جمله در زمینه آموزش به زبان مادری قبل از این سنّ ضروری و اهمیت خاص خود را دارد.  یافته‌های پژو هشی  نشان داده  که آموزش به زبان غیر مادری با مسائل تحصیلی دانش آموزان دوزبانه رابطه معنا دار دارد و نیز اثبات شده که آموزش به زبان غیر مادری بر ابعاد آموزشی ، عاطفی و هویتی دانش آموزان دوزبانه تاثیر سوء دارد . همچنین یافته‌های پژوهش نشان داد که آموزش به زبان غیر مادری درپدیده مرگ زبان مادری دانش آموزان دوزبانه تاثیر دارد.

یوهان آموس کومنیوس که به عنوان صاحب نظری برجسته در آموزش و پرورش دنیا شناخته شده است، در نیمه دوم قرن ۱۷ اصولی را برای آموزش و یادگیری عنوان کرد که  کودکان را بایستی با شناخت و بینش اجسام آشنا کرد که در این مسیر همواره بر ضرورت استفاده از زبان مادری تاکید می کرد. وی اعتقاد داشت آموزش تا سن ۱۲ سالگی بایستی فقط به زبان مادری کودکان باشد.

آموزش به زبان مادری در دانشگاه بخصوص در کشورهایی مثل ایران بیشتر وابسته به امکانات مادی و سطح علمی‌ و توانائی علمی‌ آن زبان مادری دارد تا به عنوان یک مشکل از نوع آموزش به زبان غیر مادری در سطح ابتدائی. این دو کاملا طبیعت جداگانه دارند و دلایل جداگانه که در خلال بحث تا حد امکان و وسع علمی‌ من به عنوان یک پداگوگ مارکسیست به آن پرداختیم.

بنابر این همانطور که اشاره نمودید بحث از ضرورت آموزش به زبان مادری الزاماً نباید شامل سطح دانشگاهی باشد و اصولن و منطقا و علمی‌ باید تابعی از توانائی دامنهٔ علمی‌ زبان مورد بحث در یک دانشگاه مشخص در پوشش دادن تعلیمات دانشگاهی باشد. امروز میدانیم که تعداد محدودی از زبان‌ها این قابلیت را در سطح جهانی‌ دارند و اکثر تحقیقات علمی‌ و نوشتاری و منابع علمی‌ به این زبانهاست. در این زمینه انگلیسی‌، آلمانی و فرانسه به ترتیب حرف اول را میزنند. ترجیح من آموزش زبان انگلیسی‌ از سطح ابتدائی برای آمادگی کامل توانمند یک دانشجو در برخورد با زبان علمی‌ دانشگاهی است که عمد‌تاً زبان انگلیسی‌ است. این امر هیچ تضادی با امکان آموزش به زبان مادری به شکل موازی در سطح دانشگاهی ندارد ولی‌ آنرا به عنوان یک ضرورت غیر قابل اجتناب  مطرح می‌کنم.

اینرا هم بخوانید

باهم: کنفرانس مادرید و تعامل با طالبان – پیام‌های یلدا و اعتراضات