در ۱۰۰ سال گذشته بیش از ۱۵۰ کشور در جهان از مناسبات خانخانی، فئودالی و ارباب رعیتی به مناسبات جدید، مدرن، صنعتی و تکنولوزی و سرمایه داری گام نهاده اند. این بدان معناست که زنان وارد بازار کار گردیدهاند. جاده و مدرسه و ساختمان و پل و بیمارستان ساخته شده. شهرها رو به رشد و شهرسازی در دستور قرار گرفت. قوای سه گانه تا حدودی از هم تفکیک شدند. مذهب نیز در بعضی از این کشورها و تا حدودی از سیاست و دولت جدا گردید. لائیتیسه تا حدودی پیشرفت کرد. دانشگاه ها تاسیس و به کار افتاد. تصفیه خانه های آب و پالایشگاه های نفت شروع به کار کردند. خیلی از بیماریها ریشه کن شد و با بی سوادی مبارزه شد. به شهرها و روستاها برق و آب رسانده شد. در خیلی از کشورها مترو ساخته شد و …
این امر در عراق در دوران صدام و در مصر زمان ناصر، در روسیه شوروی دوران استالین و همینطور در ترکیه در زمان آتاتورک و … عملی گردید. ایران هم از این قضیه مستثنی نبود و در دوران رضا شاه این پروژه شروع و دوران پسرش محمد رضا شاه ادامه داشت و تتمه آن نیز در چهل سال گذشته و توسط رژیم اسلامی ادامه یافت.
حالا اینکه سلطنت طلبهای دبچ و شاه اللهی ها تاکید دارند که رضا شاه جاده و آسفالت و پل و دانشگاه ساخت جوک بیمزه ای بیش نیست. (جهت یادآوری با اینکه در افغانستان رضا شاهی در کار نبود، دانشگاه کابل دو سال زودتر از دانشگاه تهران یعنی در سال ۱۳۱۱ افتتاح و شروع به کار کرد) .
رضا شاه نه معمار ساختمان بود، نه کارگر بنا و نه معلم و استاد دانشگاه، نه دانشمند و کاشف و مخترع. حتی در دوران رژیم اسلامی هایی که به خر دجال و مهدی قایم شده در چاه چمکران و اینگونه اباطیل باور دارند، چندین برابر زمان پهلوی های پدر و پسر، کارخانه تولید برق آماده و مخازن آب تهیه و جاده آسفالت شده و حتی مترو ساخته شده. از این ها مهمتر حوزه ی علمیه (جهلیه) قم نیز کامپیوتریزه گردید! و این ها همه نیاز سیستم و ضرورت زمان و تاریخ و جامعه بوده و ربطی به افراد حاکم ندارد.
رضا شاه از طرفی قانون مشروطه را که شاه باید سلطنت کند و نه حکومت، را زیر پا گذاشت و به دیکتاتوری مطلق تبدیل شد. آزادی های سیاسی و مدنی را که مردم در مبارزاتشان و در نتیجه انقلاب مشروطه به دست آورده بودند را یکی پس از دیگری پایمال کرد. آزادیخواهان و روشنفکران را زندان و شکنجه و بعضا اعدام کرد. لبهای فرخی یزدی را در زندان رضا شاه دوختند و پس از کشتن جنازه اش را هم تحویل کسی ندادند. میرزاده عشقی را ترور کردند. و دکتر ارانی، مبارز آزادیخواه را چنان در زندان شکنجه و زیر شکنجه کشتند که مادرش حتی جنازه اش را هم تشخیص نداد. احزاب سیاسی ممنوع و در یک کلام قلم ها را شکستند و زبان ها را بریده و یا دوختند.
رضا خان میرپنج که از سال ۱۲۹۶ سردار سپاه و وزیر جنگ بود و اوایل تمایلات جمهوری خواهانه داشت، به توصیه ملاها و تایید انگلیسی ها در سال ۱۲۹۹ کودتا کرد و در ۱۳۰۴ تاج بر سر گذاشت و به پادشاهی ارتقاء یافت و تا ۱۳۲۰ ملقب به رضا شاه بود و به جای سلطنت، حکومت می کرد؛ آن هم از نوع دیکتاتوری مطلقه و خودگمارده. در سالهای آخر حکومتش او تنها تصمیم گیرنده مملکت بود.
رضا شاه را انگلیسی ها روی کار آوردند و در پایان هم به دلیل همفکری و نزدیکی های او به نازی ها و “نژاد برتر آریایی” و فاشیسم باعث شد خودشان او را برداشته و به جزیره موریس تبعید کنند و پسرش را مامور ادامه کار او بگمارند.
در زمان رضا شاه احزاب سیاسی ممنوع، انجمنهای ایالتی ولایتی که در نتیجه انقلاب مشروطه شکل گرفته بودند تعطیل و نویسندگانی چون صادق هدایت ممنوع القلم شدند و کتاب “توپ مروارید” که در نقد مذهب و سلطنت نوشته شده بود در تبعید، در فرانسه به چاپ رسید. این گوشه ای از وکی پدیا هست در مورد رضا شاه.
“او برای تضمین قدرت مطلق خود، روزنامههای مستقل را بست، مصونیت پارلمانی را از نمایندگان گرفت و احزاب سیاسی را از بین برد. او با تبدیل مجلس به نهادی مطیع و تشریفاتی توانست وزرای دلخواه خود را تعیین کند. به علاوه وی با پشتیبانی دربار به مصادره زمینهای حاصل خیز مازندران پرداخت و به زودی به ثروتمندترین مرد ایران تبدیل شد. حزب تجدد که صادقانه از رضاشاه پشتیبانی کرده بود، نخست جای خود را به حزب ایران نو و سپس حزب ترقی (سازمانی به تقلید از حزب فاشیست بنیتو موسولینی و حزب جمهوریخواه مصطفی کمال آتاترک) داد؛ ولی همین حزب ترقی نیز به زودی به گمان اینکه اندیشههای خطرناک جمهوری خواهانه دارد برچیده شد.”
اخیرا جنازه مومیایی شده ای تصادفی! در سالروز تاجگذاری رضا شاه در جنوب تهران پیدا شده که آن را به رضا شاه نسبت داده اند. سلطنت طلبان و طرفداران رضا پهلوی هیاهویی به راه انداخته اند که این نشانه بازگشت سلطنت به قدرت و گویا خداوند نیز پشتیبان سطلنت هست و دوباره دوران پدر و پسر به یادشان آمده که بازهم “چه فرمان یزدان چه فرمان شاه”! و همانطور که خمینی را در ماه دیدند رضا شاه را هم در گور دیدند!
البته هر جنازه ای با هر تفکر و عملکرد و تاریخچه ای را باید با احترام به نفس انسانیت در محلی دفن کرد و عملکرد جنون آمیز و وحشی گری طالبان و داعش و خلخالی در مورد مقبره ها و گورهای تاریخی را باید صد درصد محکوم کرد و این نوع تفکر و نگرش را همراه با خود آنها به گورستان تاریخ سپرد. به همین دلیل برخورد با جنازه و مقبره ها را نباید سیاسی کرد و به سیاست ربط داد. از این رو دو طرف داستان یعنی طرفداران شیخ و شاه بی خودی در این مورد دست و پا زده و هیاهو به راه انداخته اند.
چنین به نظر می رسد همانطوری که حزب اللهی ها به کمک بی بی سی خمینی شان را به ماه بردند تا امامش کنند اکنون شاه پرستان هم گویا جنازه ای مومیایی شده را در روز تاجگذاری رضاخان شان یافته اند تا نوه نرینه او را (و باز هم به کمک همان بی بی سی و رسانه های این تیپی) اگر بتوانند شاه کنند!
البته – انصاف سوزی نشود – رضا پهلوی به نسبت بعضی از طرفدارانش امروزی تر و تا حدودی مدرن تر هست و در جاهائی گفته “اگر مردم ایران من را انتخاب کنند حاضرم ..!”. غافل از اینکه اولا عمر تاریخی سلطنت به سر آمده و مردم ایران با انقلاب عظیم خود نظام سلطنت را به گورستان تاریخ سپردند. اینکه دولتهای غربی به همراه اسلامیون انقلاب را دزدیدند و اسلامیش کردند و… بحث دیگریست. ثانیا تاکنون در هیچ کجای جهان و هیچ کجای تاریخ هیچ مردمی هیچ پادشاهی را انتخاب نکرده اند که ایشان دومی اش باشد. اگر مردمی در جایی کسی را انتخاب کنند ایشان می شود رئیس جمهور و یا شهردار فلان شهر و یا رهبر فلان حزب. بیشتر پادشاهان با کودتا، قتل، کشتار، توطئه و سر دیگری را بریدن به پادشاهی رسیده اند، از جمله پدر بزرگ ایشان که با کودتا بر سر کار آمد یعنی یک سلسله پادشاهی را منقرض و خودش را که اتفاقا خون شاهی هم در رگ نداشت با کودتا پادشاه شد!. ثالثا حتی مردم افغانستان هم پس از سقوط طالبان حاضر به پذیرش ظاهر شاه نشدند؛ بااینکه پرونده ظاهر شاه خیلی سبک تر از شاه ایران بود و در قتل و زندان و شکنجه انگشت کوچک شاه هم نمی شد. حالا چگونه ایشان انتظار دارد مردم ایران پس از سرنگونی طالبان ایران به سادگی ایشان را قبول کنند.
از همه این ها مهمتر مردم ایران در ۴۰ سال گذشته چنان آگاه و متمدن شده و به خواستهای مشخص و رادیکالی رسیده اند که دیگه نمیشه یکی را به صرف اینکه در خارج بوده و یا پسر شاه بوده، زیر درخت سیبی در نوفل لوشاتویی ببرند و با بی بی سی و امثالهم توی ماه به نمایش بگذارند و یا به وسیله جسد مومیایی کسی او را شاه کنند. مردم ایران در قیام دی ماه در نزدیک به ۱۰۰ شهر فریادهای مرگ بر دیکتاتورشان به گوش جهان رسید. اگر در جائی هم چند نفری شعار رضا شاه دادند فقط به دلیل مخالفتشان با رژیم و آخوندها بود و اینکه رضا شاه تا حدودی در مقطعی با آخوندها در افتاده بود، نه اینکه این مردم سینه سپر گلوله پاسداران جهل کرده سلطنت طلب شده اند! منظور از شعار “مرگ بر دیکتاتور” فقط نوع آخوند و ملا و شیخ نبود بلکه هر نوع آن و از جمله نوع سلطنت و شاهی آن نیز هست.
همین هفته پیش مردم کازرون و در ابعاد هزاران نفره فریاد برآوردند “وای بروزی که مسلح شویم”. این همان شعار و عملی هست که مردم در قیام بهمن برای سرنگونی رژیم شاه فریاد کرده و بعد هم به عمل در آوردند. این روز دیر نیست. به امید آن روز.
بابک یزدی
شنبه، ۲۸ آوريل ۲۰۱۸