مندرج در ژورنال شماره ۹۶۷ (لینک به فایل پی دی اف نشریه ژورنال برای پیاده کردن روی تلفن همراه)
این روزها نسل بیقرار من سقف آسمان را دارد میشکافد. دانشجویان دوباره دارند برگ زرینی به مبارزاتشان اضافه میکنند. تصمیم این است که بسازیم. میدانم که میسازیم. آرزوهایمان را تحقق میبخشیم.
در اینجا، در ایران، زندگیکردن، همان زندگی معمولی یک چالش و یک مبارزۀ هر روزه است. من دانشجو هستم. از همان نسلی که به کم رضایت نمیدهد. چالشها بیپایان است. هر روز این حقیقت که برای گذران زندگی و ادامۀ تحصیل با یک جنگ اساسی روبرو هستم روشن و شفاف مقابلم قرار دارد. باید برای ابتداییترین نیازهای زندگی تلاش کنم همزمان کلاسهای دانشگاه را نیز بگذرانم. اگر طنین اعتراضات خیابان فضای شهر را در بر نمیگرفت، فشارهای اقتصادی و اجتماعی مرا بهزانو در میآورد.
گرانی سرسامآور، بیکاری، نگرانی از آینده و ناامنی، همۀ این مصائب وضعیتی انفجاری ایجاد کرده است. میدانیم که جامعه در حال انفجار است. هم دانشجو بودن و همکار کردن با این اقتصاد بیماری که مانند یک دمل عفونی دردناک و غیرقابلتحمل شده است، با درگیریهایی که امثال من داریم، فکر نان، فکر پرداخت هزینۀ مسکن، هزینههای سرسامآور مایحتاج زندگی، مرا و اکثریت جامعه را، نسل جوان را مطمئن میکند که راه ما انقلاب است که چارۀ ما انقلاب است. این شرایط نمیتواند ادامه یابد.
به دولت و قوانین حکومتی هیچ امیدی نیست. بیش از چهل سال است که مردم را به بدبختی سوق دادهاند. گاهی احساس میکنم که نسل من برای زندگینکردن به دنیا آمدهایم.
برای ساختن یک جامعۀ بهتر باید تلاش کرد. میدانم. اما ساختن آیندهای بهتر با دستخالی نمیشود. برای ساختن آن، دستهای همنسلهای خودم را در همراهی با پدران و مادرانمان در صفوف بازنشستگان، پرستاران، کارگران، و دیگر بخشهای معترض و حقطلب جامعه درهمتنیده میخواهیم.
ما نسلی هستیم که اگر بلند پروازیهایمان نبود، گم شده بودیم. اما خودمان را و رؤیاهای زیبا و انسانیمان را و توقعات جوان قرن بیست و یکمی را در انقلاب زن زندگی آزادی فریاد زدیم. نهتنها گم شده باقی نماندیم که به جهان خودمان را شناساندیم و معرفی کردیم. حکومت و دولتش را به زیر میکشیم و آرزوهایمان را متحقق میکنیم. این را با تمام وجودم باور دارم.