نقدی همه‌جانبه بر رضا پهلوی و مدعیان سلطنت در تبعید- بهروز ورزنده

رضا پهلوی و جریان سلطنت‌طلب، نه تنها فاقد ویژگی‌های یک آلترناتیو دموکراتیک هستند، بلکه در بسیاری جهات بازتولیدکننده‌ی همان بحران‌هایی‌اند که ایران امروز را گرفتار کرده‌اند. نقد این جریان، نه از سر کینه، بلکه ضرورتی تاریخی و اخلاقی است. تنها از دل این نقد صریح و شفاف است که می‌توان مسیرهای نوین، واقعی و انسانی‌تری را برای آینده ایران جست‌وجو کرد.

با توجه به این ضرورت، علاقمندان به آینده‌ای آزاد و دموکراتیک برای ایران تلاش خود را برای نقد این جریان به‌کار گرفته‌اند. من نیز سعی دارم قدمی کوچک در این زمینه بردارم.

اما هواداران سلطنت در پاسخ به انتقادات اساسی، بجای استقبال  یا گفتگو، شدیدترین حملات را درقالب فحاشی‌، تهمت‌، تهدید و هجوم‌های سایبری نثار منتقدان کرده‌اند. — به این امید که با این شیوه‌ها و سرکوب‌ها، هر صدای مستقلی را خاموش کنند. اما تا زمانی که دلایل نقد باقی است، صدای منتقد نیز خاموش نخواهد شد.

در اینجا سعی دارم به بخشی از موارد قابل نقد بپردازم.

در فضای پرتنش و سرنوشت‌ساز سیاسی ایران، حضور مدعیانی برای رهبری آینده کشور بدون سابقه سیاسی، تجربه میدانی یا پایگاه اجتماعی، موضوعی شایسته نقد و بررسی عمیق است. رضا پهلوی، وارث سلطنت پیشین، طی دهه‌های اخیر تلاش کرده است تا خود را به‌عنوان جایگزینی برای جمهوری اسلامی مطرح کند. اما کارنامه و عملکرد او و جریان حامی‌اش، نقدهایی جدی و انکارناپذیر را برمی‌انگیزد. این مقاله، تلاش دارد به‌صورت دسته‌بندی‌شده و تحلیلی، نگاهی بیندازد به مهم‌ترین انتقادات وارد بر او و جریان سلطنت‌طلب معاصر.

۱- ضعف‌های شخصی و فردی رضا پهلوی

  • فاقد تحصیلات جدی و توانایی نظری برای تحلیل مسائل کلان
  • بدون تجربه کاری و مدیریتی در نهاد یا پروژه‌ای واقعی
  • زندگی با اتکای کامل به ثروت به‌جا مانده از پدر، بدون تلاش شخصی
  • ناتوانی در مدیریت خانواده و الگویی ضعیف در حوزه روابط انسانی
  • بی‌تجربه در مبارزه سیاسی و بی‌ارتباط با زندگی روزمره مردم

۲ ناکارآمدی سیاسی و سازمانی

  • ناتوانی در ساختن حتی یک نهاد سیاسی پایدار و دموکراتیک
  • شکست مکرر پروژه‌هایی چون شورای ملی ایران، ققنوس، میثاق نوین، کمپین وکالت، کمپین مونیخ
  • ناتوانی در شکل دادن حتی یک تظاهرات بزرگ – چه در خارج و چه در داخل
  • نبود برنامه مشخص و اجرایی برای گذار، ساختار اساسی قدرت یا اقتصاد
  • تکرار شعارهای مبهمی چون «براندازی» و «اتحاد» بدون جزئیات و طرح عملیاتی
  • اتکای صرف به رسانه‌سازی به‌جای کار سیاسی واقعی

۳. روابط مشکوک و وابستگی‌های سیاسی

  • استقبال و حمایت از حمله نظامی اسرائیل و آمریکا به ایران
  • نزدیکی به محافل راست افراطی و جنگ‌طلب در آمریکا و اسرائیل
  • دیدارها و روابط صمیمانه با فاشیست‌هائی همچون نتانیاهو
  • سکوت یا تائید در برابر تحریم‌های ویرانگر اقتصاد ایران و حتی درخواست افزایش آن
  • استفاده از نمادهای مذهبی یهودی در دیدارهای سیاسی، که شائبه نزدیکی به جریان‌های راست‌گرای مذهبی اسرائیل را برانگیخته است
  • داشتن روابطی پنهانی با بخش‌هایی از سپاه و عوامل رژیم
  • داشتن  برخی مشاوران باتجربه ساواک، سازمان امنیت رژیم گذشته
  • درنظر گرفته شدن احتمالی به‌عنوان مهره‌ای آماده در بخشی از حکومت نظامی آینده سپاه

۴. گسست عمیق از مردم ایران

  • ناتوانی در جلب مشارکت و پشتیبانی وسیع مردمی – چه در خارج و چه در داخل
  • بی‌پایگاهی کامل در طبقات فرودست، کارگران، روشنفکران، اقلیت‌ها و فعالان مدنی
  • نادیده گرفتن دغدغه‌های اقوام، اقلیت‌های مذهبی و فعالان نوین اجتماعی
  • ترجیح تریبون‌های بسته و رسانه‌های کنترل‌شده خارجی بر گفت‌وگوی‌های آزاد و انتقادی داخلی

۵. مواضع ناپخته و بی‌مسئولیت

  • دفاع بی‌قید و شرط از رژیم گذشته پهلوی بدون نگاهی انتقادی به سرکوب‌ها، فقدان آزادی‌هی سیاسی، فساد دربار، سیستم تک‌حزبی، زندان، شکنجه و ساواک مخوف
  • تلاش برای تطهیر پدر و ساختن اسطوره‌ای بی‌نقص از سلطنت پیشین
  • تأکید بر سلطنت به‌مثابه حق موروثی، در مقابل جمهوریت و برابری سیاسی

۶. جریان شاه‌دوست: چهره‌ای غیردموکراتیک و خشن

  • هواداران متعصب با رفتارهایی فاشیستی و خشونت‌طلبانه
  • تهدید، توهین و تهمت به مخالفان، همراه با گفتمان و رفتارهای خشن و زن‌ستیز
  • فرهنگ انحصارطلب، نخبه‌ستیز و دگم‌گرا در میان بدنه اجتماعی این جریان
  • تلاش برای سرکوب دیگر صداها در اپوزیسیون با فحاشی، تهمت و حذف سیاسی
  • تلاش برای قبضه کردن جنبش ‌ها و مبارزات مردم
  • شعارهای خشونت‌آمیز همچون آویختن مخالفان از تیرهای چراغ برق
  • اعتقاد به برتری فرهنگی یا نژادی تحت پوشش ناسیونالیسم افراطی

۷. ایدئولوژی ارتجاعی و واپس‌گرایانه

  • احیای ناسیونالیسم افراطی، آریایی‌گرایی و نفی تنوع قومی و فرهنگی
  • رفتاری شبه‌مذهبی در پرستش شاه و نظام سلطنتی
  • مخالفت بنیادین با تنوع، پلورالیسم، عدالت اجتماعی و نتیجتاً دموکراسی
  • بازتولید گفتمان «ایران بزرگ آریائی»، «تاج‌پرستی» و تک‌صدایی فرهنگی

البته این لیست بسیار طویل‌تر و خارج از گنجایش این نوشته است.

۸. مقایسه‌ای تاریخی: مقایسه با جریان خمینی پیش از ۵۷؛ هشداری به آینده

برای درک بهتر خطر این جریان، مقایسه‌ای با جریان خمینی پیش از انقلاب ۱۳۵۷ ضروری است. خمینی در آن دوران، دست‌کم در ظاهر، وعده‌هایی عدالت‌خواهانه، اخلاق‌گرایانه و ضدفساد مطرح می‌کرد؛ شعارهایی چون دفاع از مستضعفان، استقلال، آزادی، مبارزه با فساد. همین وعده‌ها بود که توانست میلیون‌ها نفر را به خیابان بیاورد.

حال آن‌که جریان سلطنت‌طلب، حتی در سطح شعار نیز، نه‌تنها حامل هیچ وعده‌ی انسانی نیست، بلکه زبان هواداران این جریان، سرشار از خشونت، تهدید، نفرت‌پراکنی، انتقام، نخبه‌ستیزی، تبعیض، تحقیر اقلیت‌ها، نوستالژی سرکوب و تمایل به بازتولید یک نظم اقتدارگرای سلطنتی است. اگر از دل وعده‌های عدالتخواهانه خمینی، چنان نظام مستبد و هولناکی زاده شد، روشن است که از دل وعده‌های سلطنت‌طلبانه‌ای که از هم‌اکنون و قبل از رسیدن به قدرت نوید چماق، طناب، سرکوب و تیرهای چراغ برق را می‌دهند، چه هیولایی ممکن است زاده شود.

تنها احتمالی که در مسیر رسیدن به قدرت برای سلطنت‌طلبان و شخص رضا پهلوی قابل تصور تواند بود، در تلفیق و همکاری با سپاه پاسداران است. و نداهای اخیر رضا پهلوی مبنی بر داشتن ارتباطات عمیق و پنهانی با  نیروهای نظامی و امنیتی نظام، بیانگر احتمالاتی است که برای او در ساختار آینده حاکمیت سپاه، با ساختار نظامی ولی چهره‌ای به‌ظاهر “دموکراتیک” درنظر گرفته شده است.

و این بزرگ‌تری خیانتی است که در صورت به ثمر رسیدن، جنبش ما را تهدید می‌کند.

9- پرسش از سلطنت‌طلبان و مشروطه‌خواهان

سوالی که در اینجا از همه سلطنت‌طلبان و مشروطه‌خواهان مطرح است این است: آیا از بین تمام مواردی که در این مقاله ذکر شدند، احتمال مطرح بودن برخی از آن‌ها را می‌پذیرید؟ یا بر این باورید که همه این موارد بی‌اساس و ساختگی‌اند؟

اگر معتقدید که هیچ‌یک از این نقدها وارد نیستند، انتظار می‌رود دست‌کم برای جلوگیری از گمراه شدن هواداران خود، با دلایل مستند و استدلال‌های منطقی، نادرستی این موارد را روشن کنید. و اگر برخی از آن‌ها را وارد می‌دانید، صادقانه و با مسئولیت‌پذیری به اصلاح آنها روی آورید و راه‌حلی‌هائی برای رفع  یا اصلاح موارد نادرست ارائه دهید.

به هر حال، آنچه در اینجا آمده، در سطح بسیار وسیعی منتشر خواهد شد و برای شما مناسب‌تر خواهد بود که به آن پاسخ روشن، منطقی و شفاف، به‌دور از فحاشی، تهمت تهدید و هجوم سایبری بدهید.

نتیجه‌گیری: رضا پهلوی و جریان سلطنت‌طلب، نه تنها فاقد ویژگی‌های یک آلترناتیو دموکراتیک هستند، بلکه در بسیاری جهات بازتولیدکننده‌ی همان بحران‌هایی‌اند که ایران امروز را گرفتار کرده‌اند. نقد این جریان، نه از سر کینه، بلکه ضرورتی تاریخی و اخلاقی است. تنها از دل این نقد صریح و شفاف است که می‌توان مسیرهای نوین، واقعی و انسانی‌تری را برای آینده ایران جست‌وجو کرد.

اینرا هم بخوانید

چهره‌ی واقعی منتقدان نیم‌بند سلطنت: دودوزه‌بازی سیاسی- بهروز ورزنده

نقدی بر چرخش محافظه‌کارانه برخی از روشنفکران اپوزیسیون و عادی‌سازی تدریجی سلطنت‌طلبی در سایه شکست …