نقش کارتر و سرنگونی حکومت پهلوی- حسن صالحی

سؤالی از حسن صالحی

انترناسیونال: بعد از مرگ جیمی کارتر رئیس‌جمهور پیشین آمریکا این روزها بحث‌های زیادی در باره نقش وی در سرنگونی حکومت پهلوی مطرح شده است. ارزیابی شما از رویکرد کارتر نسبت به انقلاب ۵۷ و حکومت پهلوی چیست؟

حسن صالحی: واقعیت این است که سلطنت‌طلبان به دلیل سرنگون‌شدن دیکتاتوری پهلوی در اثر انقلاب ۵۷ به دنبال این هستند که این انقلاب اصیل مردمی را خدشه‌دار کنند و آن را تحولی ناشی از فتنه برانگیزی دولت آمریکا و انگلیس و از جمله ضدیت کارتر با محمدرضا پهلوی معرفی کنند. این موضع عیناً شبیه رفتار خامنه‌ای و جمهوری اسلامی است که خیزش انقلابی مردم در ادوار مختلف مثل سال‌های ۸۸، ۹۶، ۹۸ و یا ۱۴۰۱ را کار سی آی ای و یا موساد و “فتنه برانگیزی” دولت‌های غربی می‌داند. جمهوری اسلامی با این زبان درباره خیزش‌های انقلابی صحبت می‌کند چون می‌خواهد توجیهی برای سرکوب خونین آنها دست‌وپا کند. نیروی سلطنت‌طلب نیز چون از قدرت خلع شده است می‌خواهد با این توجیهات بگوید که “آشوبگران” سال ۵۷ یعنی همان مردم کوچه و خیابان مستحق بی‌رحمانه‌ترین سرکوب‌ها توسط ارتش شاهنشاهی از طریق کودتا بودند که گویا آمریکایی‌ها از آن جلوگیری کرده‌اند.

از نظر مردمی که خالق انقلاب ۵۷ بودند این انقلاب، انقلابی بود برای نه گفتن به رژیم سلطنت که بر شالوده نابرابری و سرکوب و تحقیر بنا شده بود. انقلابی بود علیه دیکتاتوری پهلوی که با ساواک و شکنجه شناخته می‌شد. مردم انقلاب کردند چون خواهان آزادی و عدالت و حرمت انسانی بودند. این انقلاب ربطی به “فتنه برانگیزی” این دولت و آن دولت “بیگانه” نداشت بلکه سرچشمه آن اوضاع سیاسی و اجتماعی و اقتصادی حاکم بر ایران آن زمان بود. همانطور که انقلاب زن زندگی آزادی، بر خلاف تبلیغات موهن جمهوری اسلامی، ناشی از استبداد مذهبی و بی حقوقی مطلق مردم ایران و در اعتراض به شرایط غیرقابل‌تحمل کار و زندگی در شرایط کنونی است. دیکتاتورها و طرف‌داران نظام‌های دیکتاتوری سر خود را در زیر برف می‌کنند تا این حقایق را نبینند و مایل‌اند به هر ترتیب ضرورت وجودی نظام‌های ستمگرانه خود را توجیه کنند. ولی همین خودفریبی‌هاست که کمک بیشتری به سقوط حتمی آنها خواهد کرد.

تا آنجا که به آمریکا بر می‌گردد دولت آمریکا همواره حامی رژیم پهلوی بود. این رابطه البته دوطرفه بود. بنا به اسناد و شواهد غیرقابل‌انکار دولت آمریکا و دستگاه اطلاعاتی دول آمریکا و انگلیس با نقش‌آفرینی در کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ به کمک محمدرضا پهلوی شتافتند و حکومت مصدق را سرنگون کردند. این را خودشان هم اعتراف کرده‌اند. کارتر حتی دردی ماه ۱۳۵۶ یعنی زمانی که زمزمه‌های انقلاب ۵۷ ایران به گوش می‌رسید ایران را “جزیره ثبات” نامید. شاه ایران نقش ژاندارم منطقه را ایفا می‌کرد و آمریکا نمی‌خواست که این موقعیت شاه که منافع آمریکا را نیز تأمین می‌نمود، به خطر بیفتد. اما رویداد مهمی که اتفاق افتاد حرکت مردمی بود که علیه سلطنت دست به انقلاب زدند. انقلاب و روند پیشروی آن موازنه را به ضرر شاه تغییر داد. تحولات اجتماعی الزاماً بنا به خواست و میل بالایی‌ها رقم نمی‌خورد و ما بارها در تاریخ دیده‌ایم که خیزش‌های مردمی و انقلاب‌ها، بالایی‌ها را مجبور به اتخاذ سیاست‌هایی کرده است که بر خلاف میل باطنی آنها بوده است.

انقلاب ۵۷ هم همین‌طور بود. زمانی که با اعتراض و تظاهرات وسیع و میلیونی مردم مسجل شد که حکومت شاه امکان تداوم ندارد، رؤسای چهار دولت آمریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان غربی در کنفرانس موسوم به “گودالوپ” به چاره‌اندیشی برای جایگزینی شاه پرداختند. به دنبال این کنفرانس، ژنرال هایزر آمریکایی به ایران سفر کرد. وی در جریان سفر خود که تقریباً یک ماه به طول انجامید با شاه و مقامات بلندپایه ارتش دیدار کرد. تصمیم بر این بود که شاه، ایران را ترک کند و قدرت به بختیار واگذار شود. هم‌زمان با گرفتن رأی اعتماد در مجلس ایران، محمدرضا پهلوی به تاریخ ۲۶ دی ۱۳۵۷ از ایران رفت. هایزر در دیدار با برخی از مقامات بلندپایه ارتش سعی کرد که آنها را پس از رفتن شاه از اقدام به کودتای نظامی بر حذر دارد. معلوم بود که با شتاب انقلاب، آلترناتیو بختیار به جایی نخواهد رسید و از پیش گزینه‌های دیگری فعال شده بودند. تمام نگرانی دول غربی از این بود که با انقلاب قدرت به دست چپ‌ها و کمونیست‌ها بیفتد و در این وسط اتحاد جماهیر شوروی میدان‌دار شود. منصور حکمت در مقاله “تاریخ شکست نخوردگان – چند کلمه به یاد انقلاب ۵۷ ” اوضاع آن زمان را چنین توصیف می‌کند: “جریان اسلامی را همان نیروهایی به جلوی صحنه انقلاب ۵۷ کشیدند که تا دیروز زیر بغل رژیم شاه را گرفته بودند و ساواکش را تعلیم می‌دادند. آنها که پتانسیل رادیکالیزاسیون و دست چپی از آب در آمدن انقلاب ایران را می‌شناختند و از اعتصاب کارگران صنعت نفت درس خود را گرفته بودند. آنها که به یک کمربند سبز در کش‌وقوس‌های جنگ سرد نیاز داشتند. برای “اسلامی” شدن انقلاب ایران پول خرج شد، طرح ریخته شد، جلسه گرفته شد. هزاران نفر، از دیپلمات‌ها و مستشاران نظامی غربی تا ژورنالیست‌های همیشه باشرف دنیای دموکراسی ماه‌ها عرق ریختند تا از یک سنت عقب‌مانده، حاشیه‌ای، کپک‌زده و به انزوا کشیده شده در تاریخ سیاسی ایران، یک “رهبری انقلاب” و یک آلترناتیو حکومتی برای جامعه شهری و تازه – صنعتی ایران سال ۵۷ بسازند. آقای خمینی نه از نجف و قم و در رأس خیل ملاهای خرسوار دهات سر راه، بلکه از پاریس آمد و با پرواز انقلاب. انقلاب ۵۷ تجسم اعتراض اصیل مردم محروم ایران بود، اما “انقلاب اسلامی” و رژیم اسلامی محصول جنگ سرد بود، محصول مدرن‌ترین معادله سیاسی جهان آن روز. معماران این رژیم، استراتژیست‌ها و سیاست‌گذاران قدرت‌های غربی بودند. همان‌ها که امروز از درون لجنزار نسبی‌گرایی فرهنگی، هیولای مخلوق خودشان را به‌عنوان محصول طبیعی “جامعه شرقی و اسلامی” و درخور مردم “جهان اسلام” یکبار دیگر مشروعیت می‌بخشند. کل امکانات اقتصادی و سیاسی و تبلیغاتی غرب برای ماه‌ها قبل و بعد از بهمن ۵۷ برای به کرسی نشاندن این رژیم و سرپا نگاه‌داشتن آن بسیج شد”

دولت آمریکا روی ضدیت آلترناتیو اسلامی با چپ‌ها و کمونیست‌ها و پتانسیل ارتجاع اسلامی برای سرکوب انقلاب حساب بازکرده بود. بااین‌حال روی‌آوری آنها به اسلامی‌ها و جلو انداختن این جریان ارتجاعی و سیاه الزاماً مطلوب‌ترین انتخاب آنها نبود. دولت آمریکا به شاه پشت نکرد. این انقلاب بود که شاه را از مسند قدرت به زیر کشید. آمریکا و خود شاه در واقع تسلیم اراده مردم شدند. شاه با انقلاب مردم سرنگون شد ولی دول غربی و در رأس آن آمریکا با کمک جریانات ملی – اسلامی وطنی سعی کردند با توسل به ارتجاع اسلامی انقلاب و تمایلات انقلابی مردم را سرکوب کنند. به قول منصور حکمت: “در تاریخ واقعی ایران، ۳۰ خرداد به ۱۷ شهریور می‌چسبد و حلقه بعدی آن است. خمینی، بازرگان، سنجابی، مدنی، فروهر، یزدی، بنی‌صدر، رجایی و بهشتی، نام‌هایی هستند که باید به دنبال محمدرضا پهلوی، آموزگار، شریف‌امامی، بختیار، اویسی، ازهاری و رحیمی آورده شوند، به‌عنوان مهره‌هایی که یکی پس از دیگری جلوی صحنه می‌آیند تا شاید راه انقلاب و اعتراض مردم را سد کنند. رژیم سلطنت و مهره‌های رنگارنگش در مقابل ضربات پی‌درپی جنبش اعتراضی شکست خوردند. حکومت اسلامی، در عوض، قادر شد فرصت بخرد، نیروی ارتجاع را بازسازی کند و انقلاب مردم را به خونین‌ترین شکل در هم بکوبد. دستور کار هر دو رژیم یک چیز بود.”

اینرا هم بخوانید

پرستو احمدی در شوق آزادی– حسن صالحی

مندرج در ژورنال شماره ۹۱۲ (لینک به فایل پی دی اف نشریه ژورنال برای پیاده …