نگاهی به نقاط ضعف و قوت رضا براهنی- بابک یزدی

دو روز پس از فوت براهنی من مطلبی در رابطه با برخورد مشابه طرفداران دو رژیم به این نویسنده و منتقد ادبی داشتم
.در آن مطلب من اشاره کردم که “براهنی را مانند هر نویسنده و فعال سیاسی دیگری می توان نقد و نقاط ضعف و قوت او را نیز از منظرهای مختلف بررسی کرد. خود من از منظر سیاسی نقدهای جدی و اساسی به ایشان داشته و دارم”.
دوستانی ضمن نقدهایی منصفانه به براهنی نوشتند که چرا من فقط اشاره کرده ام که به براهنی نقد دارم ولی عملا نقدی نکرده ام. و تا حدودی هم او را بزرگ کرده ام؟.
.من هنوز هم بدین باورم که دو روز پس از فوت نویسنده ای در حد براهنی نباید تابوت او را به میخ کشید. مگر اینکه آن نویسنده از مداحان و نویسندگان مزدبگیر حکومتی بوده باشد
من در آن مطلب فقط به برخورد لومپنی و ضد کمونیستی طرفدران دو رژیم به این نویسنده پرداختم. به دلیل اینکه براهنی هر نقطه ضعف و یاقوتی که داشت علیه دو رژیم تا حدودی قلم زده بود و هر دو رژیم و طرفدارانشان او را چپ و کمونیست می خواندند. و از منظر کمونیست بودن به او تاخته بودند! اینکه او چقدر کمونیست بوده و یا حتی خودش چنین ادعایی داشته و یا نه، باز موضوع این مطلب نیست. به باور من اتفاقا خیلی از نقطه قوت های براهنی از گرایش، شناخت و تفکرات شبه چپ و سوسیالیستی او سرچشمه گرفته بود. و نقدهایی هم که به او وارد است و ضعف هایی که داشته یعنی همان گرایش ناسیونالیستی و پان ترکیستی، قاطع نبودن و سازشکار بودن در برابر رژیم اسلامی و… و اکثرا . فاصله گرفتن او از چپ و رادیکالیسم و سوسیالیسم واقعی بوده است
.بگذارید اول از منظر خودم و به دلیل اینکه تازه فوت کرده اول نقاط قوت او را بگویم. و در پایان نیز نقدهایم به او را خواهم نوشت
براهنی ابتدا از جناح چپ جنبش ملی اسلامی شروع کرد و بعدها نیز نیمه مدرن، کمی چپ، ناسیونالیست و پان ترکیست شد. زمانی هم ادعای تروتسکیست داشت و یا او را تروتسکیست می خواندند. به عنوان منتقد ادبی نویسنده ای برجسته و به ادعای ادبا و منتقدین ادبی در این عرصه در ایران کسی به پای او نمی رسد و صاحب سبک هم بوده است. من در مورد ادبیات و نقد ادبی تخصصی ندارم و بررسی این مورد را به صاحب نظران آن عرصه وا می گذارم. و بحث من بیشتر سیاسی هست. براهنی در زمان شاه مدتی زندانی سیاسی بوده و طبعا ساواک شکنجه هایی هم مانند دیگر زندانیان سیاسی به او روا داشته است. رسما علیه شاه و دیکتاتوری پهلوی شعر سروده و حرف زده و خود را مخالف سرسخت شاه معرفی می کرده. سخنرانی هایی هم در آمریکا علیه رژیم پهلوی و دیکتاتوری آریامهری داشته که بخشا غلو آمیز هم بوده است
پس از انقلاب (به غیر از مدت کمی) او را نیز مانند بیشتر اعضای انجمن نویسندگان تحت تعقیب قرار دادند و به دنبال کشتن مختاری و پوینده و دزدیدن فرج سرکوهی و زندانی کردن خیلی های دیگر ایشان هم از ترس مجبور به مهاجرت می گردد. در خارج کشور هم نوشته ها، شعر ها و سخنرانی هایی در نقد رژیم داشته، البته نه رادیکال و انقلابی و سرنگونی طلب. این نقد و نوشته و سخنرانی ها کمتر ، تیز و براست و البته هیچ وقت شهامت و شجاعت پوینده و مختاری و شاملو را ندارد. و حتی آن رادیکالیسمی که در نوشته ها و صحبت هایش علیه رژیم پهلوی داشت علیه رژیم اسلامی در او نمی بینید. در اعتراض به قتل محمد مختاری توسط رژیم کلیت رژیم را به نقد می کشد. ولی از نظر من آبکی. زمانی که فرج سرکوهی مجددا دستگیر شده بود و خطر اعدام بالای سرش بود، فریده زبرجد همسر سابق فرج سفری به دور دنیا داشت برای نجات فرج سرکوهی. براهنی یکی از فعالین جدی این عرصه در آن زمان در تورنتو بود و من شاهد همکاری های بدون وقفه براهنی با فریده و تلاش هایش در این مرده بودم
نقاط ضعف براهنی و نقدهای من به او
به باور من به رضا براهنی می توان از منظر سیاسی نقدهای جدی و اساسی وارد دانست. قبل از هرچیز براهنی در برابر نقدهای جدی و اساسی که به او وارد بوده و هست (چه حمایتش از رژیم خمینی و آخوندها، چه غلو ها و دروغ هایش در مورد رژیم شاه و ساواک) هیچ نقد جدی به خود نکرده، و در حد دانش من اقراری هم به دروغ ها و غلوهایش نداشته است.
براهنی در اوایل انقلاب 57 مانند خیلی از روشنفکران گیج و منگ و پرت، از خمینی تعریف و او را به عرش می برد و در مدح خمینی و آخوندهای مرتجع از موضع مثلا ضد امپریالیستی (که همان ضد مدرنیت بود) مطلب هم می نویسد. براهنی خمینی و آخوندها را ستایش می کند.
بعد ها به جنبش سبز و فعالین آن نزدیک می شود. مواردی حتی به شعارهای رادیکال و سرنگونی طلبانه اعتراضات خیابانی حتی در خارج کشور هم اعتراض دارد. کمتر خود را سرنگونی طلب و رادیکال و انقلابی می داند. خیلی جاها در کنار ناسیونالیست های آذری و پان ترکیست قرار می گیرد. منم منم و خود بزرگ بینی زیاد دارد. و در مورد شکنجه خودش در زمان شاه هم به نظر من کاملا غلو کرده و دروغ هم گفته است. حسادت عجیبی به شاملو دارد و خودش را تقریبا بزرگتر و برتر از همه می داند. یکی دو مورد هم در زمان شاه در آمریکا علیه شاملو صحبت و اقدام کرده است. با اینکه ادعا دارد در زیر زمین منزلش در تهران در رژیم اسلامی 700 ساعت فمینیست درس داده! که ممکن است بخشا درست باشد، ولی در عمل شخصا مواردی خلاف این را شاهد بوده ام.
در پایان لازم است به این مورد هم اشاره کنم که هستند برخی از طرفداران براهنی که چنان شیفته و مرید او هستند که همه ی موارد بالا را توجیه می کنند و هیچ نقدی به او را نمی پذیرند. از طرف دیگر هم هستند طرفداران دو رژیم پادشاهی و اسلامی که از فرط آزادی و برابری ستیزی و دشمنی با سوسیالیسم و کمونیزم همه ی ضعف های بالا را به حساب کمونیستها و آزادیخواهان می گذارند تا کمونیست ستیزی خود را توجیه کنند!


.در پایان لینک زیر را که بخشی از برنامه تلویزیون برابری هست که به همین مناسبت پخش شده را به رویت خوانندگان خواهم گذاشت

اینرا هم بخوانید

خطاب به کنشگران سیاسی و اجتماعی

دوست عزیزم میلاد محمدی که از دادخواهان و فعالین انقلاب “زن زندگی آزادی در ایران”  …