تهیه کننده؛ پروین معاذی
مزدوران محلی را رسوا کنیم!
مزدوران محلی را که برای کشاندن مردم به بهانه شرکت در مضحکه انتخابات شوراهای اسلامی فعال شده اند، رسوا کنیم. دزدی و اختلاس و مزدوری مزدوران محلی را رسوا کنیم.
فرماندار سنندج اسامی نهایی ۱۹۱ نامزد تایید صلاحیت شده شورای اسلامی شهر سنندج را اعلام کرد. درمیان این لیست اسم مریم اسدی یکی از مسئولین شرکت تعاونی قالیبافی استان کردستان جزو نامزد ها بود. مریم اسدی تعاونی قالیبافان استان کردستان را به عهده داشت که صدوبیست عضو داشت. ایشان با پول گرفتن از قالیبافان برای دادن زمین به آنها، فقط تعداد ۶۰ نفر بعد از بدبختی های زیادی صاحب زمین شدند. برای سری بعدی که ده سال از آن گذشته فقط وعده دروغ تحویل مردم داد. بعد از شکایت قالیبافان از او تمام دارایی خودش را به اسم عروس و دخترش کرده بود و با گرفتن وکیل وانمود کرد که پولی ندارد. وقتی بقیه رفتند دنبال پول هایشان که هر کدام از این افراد با فروختن طلاهایشان، فروختن مغازه و خیلی چیزهای دیگر برای تهیه یک تکه زمین که سرپناهی داشته باشند، مریم اسدی با اذیت کردن آنها و بعد از سالها نه خبری از پول بود نه خبری از زمین و پول و هستی این افراد را بالا کشید. دارایی های مریم اسدی که به اسم دختر و عروسش هستند اینها هستند؛ دارای باغ بزرگ در نزدیکی کانی مشکان دو دستگاه آپارتمان در آپارتمانهای خورشید پارک کودک، یک آپارتمان روبروی بیمارستان توحید، یک منزل ویلایی روبروی استخر انتظام پایین تر از دادگستری و دارای چندین هزار متر زمینهای تعاونی در جاده ساحلی و وشکه ول حسن آباد میباشد. رای بی رای، رای ما سرنگونی حکومت اسلامی است سنندج ۲۴ خرداد ۱۴۰۰
از صفحه فیسبوک مریم افراسیاب پور
شلیک مستقیم به کولبران
بشیر احمدزاده و بصیر احمد زاده دو برادر کولبر، توسط مزدوران و جنایت کاران رژیم در مرز نوسود به گلوله بسته شدند.
بازداشت میکائیل منبری توسط نیروهای امنیتی در سنندج
بیست و پنجم خردادماه، “مکائیل منبری” ساکن سنندج از سوی نیروهای امنیتی بازداشت شد.
گزارش آماری از کارنامه حقوق بشری حسن روحانی در کُردستان
اعدام ۲۵۶ شهروند از کردستان
کشته و زخمی شدن ۹۰۹ کولبر
کشته و زخمی شدن ۷۳ شهروند عادی
بازداشت ۲۶۹۰ شهروند در کردستان
صدور حکم بیش از ۲۶۰۰ سال حبس و ۲۳ حکم اعدام برای فعالین در کردستان
صدور حکم ٥٣٠٢ ضربه شلاق برای ٨٥ فعال در کردستان
مرگ ٧٧ زندانی از کردستان در زندانهای ایران
(منبع هه نگاو)
نا امنی محیط کار و جان باختن کارگران
سقز؛ یک کارگر ساختمانی بر اثر سقوط از ارتفاع به شدت مجروح و به مراکز درمانی منتقل شد وی به دلیل شدت جراحات وارده جان خود را از دست داد.
در شهرستان نکا(استان مازندران) کارگر مقنی حین حفر چاه در اثر سقوط آهن بر روی سرش جان باخت.
روستای شهلکان منوجان (کرمان) ۱۵ خرداد ماه در حال حفاری یک چاه به عمق ۵۰ متر به همراه یک کارگر افغان در روستای شهلکان منوجان کرمان بود، بر اثر ریزش دیواره چاه زیر آوار سنگین مدفون شد.
تصادف مرگبار در جاده روانسر ۴ کشته برجای گذاشت
تصادف مرگبار (یکشنبه – 23 خرداد) در محور “روانسر” میان 2 دستگاه خودروی سواری پیکان و سمند رخ داد. در این حادثه رانندگان و دو سرنشین خودروهای سمند و پیکان به علت شدت جراحات وارده جان خود را از دست دادند.
تجمع اعتراضی زندانیان زندان مرکزی ارومیه
بیش از ۳۰۰ تن از زندانیان زندان مرکزی ارومیه روز پنجشنبه ۲۰ خرداد ماه، در مقابل نگهبانی این زندان تجمع کرده و به قطع داروهایشان اعتراض کردند. بر پایه گزارش منتشر شده، پس از مدت کوتاهی از برگزاری این تجمع، ماموران گارد زندان با باتوم و چوب به زندانیان معترض حملهور شده و آنان را به شدت مورد ضرب و شتم قرار دادند. زندانیان نیز به مقابله با آنها برخاستند. گفتنی است رئیس زندان و رئیس بهداری مجبور شدند به خواست زندانیان تن داده و داروهای مورد نیاز زندانیان را تحویل دهند.
کیهان مکرم در زندان ارومیه دست به اعتصاب غذا زد
یکشنبه بیست و سوم خردادماه، کیهان مکرم، زندانی سیاسی از منطقه ترگور در زندان مرکزی ارومیه دست به اعتصاب غذا زد.
” انتخابات پیش روست، ما را تبعید کردند تا آنچه را که باید نگوییم”
آتنا دائمی، زندانی سیاسی ، در زندان لاکان رشت، در اعتراض به تبعید زندانیان زن از زندانهای تهران به سایر شهرستانها پیش از انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰، با نوشتن نامهای واکنش نشان داده است.
آتنا دائمی در تاریخ ۲۶ اسفندماه ۹۹ از زندان اوین به زندان لاکان رشت تبعید شد. وی از آذرماه ۹۵ تا پیش از تبعید، دوره محکومیت خود را در بند زنان زندان اوین و بدون یک روز مرخصی سپری کرده است.
متن کامل نامه آتنا:
«سال ٩٩، پس از آنکه تعداد زیادی از دوستان و هم بندیانم را به زندانهای دیگر ایران تبعید کردند، مرا نیز به تبعیدگاه لاکان رشت منتقل کردند تا از بودن زنان فعال و پیشرو در کنار یکدیگر آن هم پیش از انتخابات ١۴٠٠ جلوگیری کنند، غافل از اینکه با این قبیل اعمال عجولانه و کورکورانه پیش از هر چیز برای هر یک از ما تجربهای مفید خلق و ما را به اهدافمان نزدیکتر و در هر یک از شهرهای ایران تکثیرمان
کردند!
طی سالیان گذشته من و خانوادهام شاهد بیشترین اعمال فشارها از سوی نهادهای امنیتی (وزارت اطلاعات و سپاه) بودهایم، همانگونه که در دیماه ٩٨ وقتی حین تحصن اعتراضی به کشتار بی امان آبان آن سال به مقر سپاه در اوین منتقل شد اعمالشان اعتراف کردند که از سال ٩٣ تاکنون از هر راهی برای به قول خودشان “رام کردنم” استفاده کردند اما جز “افسار گسیختگی” بیشتر نتیجهای عایدشان نشده!
از گزینههای عبث و باقی ماندهشان گفتند که هزاران بار علیه افراد و گروههای مخالف خود به کار بردهاند که از آن جمله ترور شخصیتی و حیثیتی و صدور و اجرای حکم شلاق و تبعید به شهرستان و در نهایت حذف فیزیکی بود که پاسخهای لازم را به آنها دادم و در اینجا نیز تاکید میکنم که با هیچ یک از این شیوههای منسوخ نمیتوانند مرا از راه مبارزه با ظلم و تلاش برای احقاق حقوق انسانها بازدارند! در هر زندانی، آزادم چرا که هرگز نمیتوانند افکارم را به زنجیر کشند! و تکرار میکنم که تماشای این ترس و سردرگمی در برابر زنان و مردان فعال در عرصههای گوناگون سیاسی، مدنی و عقیدتی برایم خوشایند است چرا که نشان دهندهی ضعف روزافزون مدعیان قدرت است!
حال در آستانهی کمدی انتخاباتی دیگر شاهدیم که طبق معمول بازیگران و طنزپردازان ثابت این کمدی، با رنگها و اسمها و شعارهای گوناگون، اما با یک هدف که همان نجات و بقای حكومت جمهوری اسلامی است وارد میدان شدهاند و سعی در فریب افکار عمومی دارند. اما بسیاری از مردم آگاهند که هر یک رای در صندوقها، چه پر و چه خالی، تنها به معنای آری به تکرار تاریخ و سیاستهای غیر انسانی ۴۲ ساله حکومت است و دورههای ۴ سالهی ریاست جمهوری و انتخابات، تنها نمایشی دروغین از حضور و نقش مردم در سیاست است! من و دوستانم را به نقاط مختلف ایران تبعید کردند که آنچه را که باید نگوییم. اما من در کنار مردم به این انتخابات نمایشی نه خواهم گفت!
آتنا دائمی / خردادماه ۱۴۰۰/ زندان لاکان رشت.»
گروه اتحاد بازنشستگان: پای بازنشستگان را به این رسوایی ها و زد و بندها آلوده نکنید
در حرکتی فرصت طلبانه، کانون بازنشستگان و مستمری بگیران تامین اجتماعی، با دلالی جمع آوری رای برای عناصر منفور و شناخته شده تشکل های زرد وابسته به نهادهای قدرت، دست به دامن بازنشستگان، مستمری بگیران و خانواده های آنان گردیده است.
در حالی که شرایط زیست و معیشت فلاکت بار بازنشستگان و کارگران به جهنمی روزمره تبدیل گردیده و فریاد اعتراضی آنان علیه وضع موجود و عدم تحقق مطالبات برحق و قانونی شان با یورش به تجمعات و ضرب و شتم و زندان پاسخ می گیرد، دنبال نمودن چنین سیاست هایی از سوی کانون ها به وضوح پرده از ماهیت و عملکرد و تقابل آنان با منافع مستقل بازنشستگان و مستمری بگیران، بر می دارد.
طی ماه های اخیر ابعاد سرکوبگری علیه بازنشستگان و فعالان با احضارها، بازداشت ها، تعیین وثیقه های سنگین، بازرسی منازل و بردن لوازم شخصی مانند گوشی همراه و… شدت گرفته است که نمونه اخیر آن صدور احکامی به غایت ظالمانه برای کارگر بازنشسته فعال«اسماعیل گرامی» شامل ۵ سال زندان، جزای نقدی و حکم قرون وسطایی ضربات شلاق می باشد. کانون ها در برابر این بیدادگری ها جز سکوت چه گلی به سر بازنشستگان و خانوارهای درد کشیده شان زده اند؟!!
آقایان پای بازنشستگان را به این رسوایی ها و زد و بندها نکشانده و آلوده نکنید! بازنشستگان قاطعانه و صریح پاسخ شما را قبلا در تجمعات اعتراضی – سراسری خود با فریاد: «عدالتی ندیدیم/ ما دیگه رای نمی دیم» و «بس که دروغ شنیدیم/ ما دیگه رای نمی دیم»، داده اند!
گروه اتحاد بازنشستگان ۲۳ خرداد ۱۴۰۰
نمی گذارند حرف بزنیم؛ دادگاه دوم مهران رئوف برگزار شد
روز یکشنبه دومین جلسهی دادگاه مهران رئوف برگزار شد. برایش داروهایسینوزیتوآلرژی و مقداری ویتامین برده بودم. پس از چندبار درخواست بهم برگه دادن که برم بالا. آنجا خانوادههای زندانیان حضور داشتند.
خیلی کوتاه مهران را دیدم و لبخند زدیم. او را بردند توی اتاق حراست. وقتی بیرون آمد یک لیوان یکبار مصرف دستش بود. سرباز لیوان را ازش گرفت کمی مچالهاش کرد و گذاشتش توی یقهی لباس راهراه زندان مهران. درجهداری که کنارش ایستاده بود به سرباز اعتراض کرد، نیمنگاهی بهم انداخت و لیوان را از توی یقهی لباس مهران برداشت و مچاله کرد. سرباز لبخند احمقانهای زد و بالاخره دستبندش را باز کرد. وقتی از جلویم عبورش میدادند با هم دست دادیم. سرباز او را به اتاق دادرسی برد .حدود ساعت یک دادگاه تمام شد و متهمان یکییکی بیرون آمدند و با خانوادههایشان دیدار کردند و حرف زدند. مهران که همراه سرباز وظیفه بیرون آمد عینک مطالعهاش روی صورتش بود و با چهره گرفته و صدای بلند و به اعتراض گفت؛ اینها نمیگذارن حرف بزنیم.
من جلو رفتم و مهران ازم شماره تلفن خانه را پرسید، دو باری تکرار کردم و سرباز بازوی او را کشید و بردنش. به نسبت یک ماه قبل اوضاع عمومیاش اندکی بهتر بود ولی از اینکه نگذاشتند حرف بزنیم ناراحت شدم.
از وکلیش پرسیدم که پروندهاش به کجا کشیده، او گفت که ممکن است بین یک تا ده سال بهش حبس تعلق بگیره که در جلسهی بعدی حکم ابلاغ خواهد شد. گفت که به چند مورد از پرونده اعتراض کرده. گفت که چون من فامیل درجه یک نیستم از دیدار ما جلوگیری کردند. دیروز هم مهران را بالاخره پس از هشت ماه انفرادی به بند عمومی منتقل کردهاند.
توی مسیر برگشت از جلوی شهرکتاب که میگذشتم برخلاف همیشه که علاقه به دیدن کتابها داشتم اصلن حوصلهی رفتن توی آن سالنهای شیکوپیک را نداشتم. به خودم گفتم وقتی مهران توی زندان است آن هم بخاطر ترجمهی چند تا کتاب و انتشارشان بدون سانسور، رفتن به چنین جایی چه معنای مسخرهای میتواند داشته باشد. بعد خودم را دلداری دادم که حداقلش مهران را از انفرادی به بند عمومی میبرن. واقعن آزادی اینقدر برای ما مردمان این سرزمین دوردست است که باید دلمان به چنین چیزی خوش باشد.
بعد یاد برخی دوستان نویسنده افتادم که آنها هم در اوین هستند و برخی فعالین کارگری و دانشجویی شاید مهران با آنها هم بند بشود و توفیری به حالش بکند.
بعدهم خاطره از قدمزدنهایمان توی خیابانهای تهران از ذهنم گذشت و صبح جمعهای که از همین خیابان با ماشین عبور کردیم و به کوه رفتیم.
لعنت به این زندهگی!
مصطفی. ف
ایسکرا ۱۰٩۷