هفت خوان آزادی

در صفحات میانی روز نامه ی همشهری چهارشنبه ۴بهمن ۱۳۹۶، گزارشی میدانی چاپ شده تا به خوانندگان این طور القا کند که خواسته ی جوانان فقط شغل نیست. این قید( فقط) را فقط برای آن آورده که بگوید جوانان ( اصلا) ! کار نمی خواهند.

در این نوشته ی کوتاه قصدم این نیست که ثابت کنم گزارشگر این قصد را داشته است یا نه. اتفاقا وقتی گزارش را خواندم دیدم از یک نظر دیگر اهمیت دارد و آن مساله ی آزادی است.

مساله ی آزادی یکی از مسایل مهم زندگی است که در طول تاریخ خون های زیادی برای بدست آوردن آن ریخته شده است. همچنین آزادی یکی از مفاهیمی است که  در باره اش شاید به تعداد همه ی آدم ها تعریف وجود داشته باشد.

گزارشگر، از چند نفر دانشجو و یک زن بیکار و یک دستفروش و یک آشپز در باره ی آزادی سوال کرده است و جواب های شان را هم آورده است.

یک ) جوانی که فروش پایان نامه ی دانشگاهی را برای یک شرکت فریاد می زند، می گوید:” آزادی به نظر من خلاصه می شه تو شادی. هر وقت بذاریم بقیه شادی کنن یعنی بهشون آزادی دادیم !”

دو ) دانشجوی ترم آخر ارشد رشته ی حقوق بین الملل، آزادی را چنین تعریف می کند:

” آزادی یعنی رفاه. خواسته ی من رفاهه. من آزادی را در رفاه تعریف می کنم. تامین رفاه در همه ی بخش ها برای افراد جامعه به معنای تضمین آزادی اوناست”

سه) از بندر عباس آمده و تربیت بدنی می خواند. می گوید:

” آزادی به نظر من یعنی خوشبختی. به نظرم آدمی که احساس خوشبختی کنه، آزاده”

چهار) مهندسی عمران می خواند. او آزادی را این طور تعریف می کند:” آزادی یعنی بذارن با خیال راحت و بدون ترس از آینده درس بخونی و به عشقت برسی و زندگی کنی”

پنج) از مشهد آمده است در تهران کارشناسی ارشد ادبیات فارسی بخواند. او بیشتر از دیگران توضیح می دهد:

” آزادی های فکری، فرهنگی و سیاسی بهترین معناها برای آزادیه. به نظر من احترام به حق آزادی اندیشه و بیان اندیشه می تونه به بهتر شدن شرایط فعلی کمک کنه. اندیشه ها در مقاطع مختلف مطرح می شن و محدود کردن شون، عواقب سنگینی تو جامعه به دنبال داره. ضعف هایی که این روزها در عرصه های مختلف شاهدش هستیم، حاصل همین محدودیت ها و سلب شدن آزادی هاست. خواسته ی من بعنوان یه جوون ایرانی، رهایی اندیشه از بند محدودیته. ”

شش) ۳۰ ساله است و متاهل و بعنوان یک آشپز رستورانی محقر و اجاره ای دارد و هر روز فقط سه چهار جور خورشت می پزد و می فروشد. او آزادی را این گونه می بیند:” به نظر من آزادی یعنی داشتن حق انتخاب در هر چیزی. وقتی به آدما حق انتخاب کردن بدن، آدما آزادن”

هفت) مهندس است و بیکار و خانه دار!

او می گوید:” به نظر من آزادی یعنی آزادی سیاسی. مردم بتونن انتقاد کنن. حرف بزنن. اگه آزادی سیاسی نباشه مردم نمی تونن حق شونو بگیرن.”

ولی گزارشگر روزنامه ی دولتی در جمهوری اسلامی اجازه ندارد سوال های دیگری از مردم بپرسد. اجازه نداری بپرسد که چه کسانی مانع آزادی هستند؟ و یا برای رسیدن به آزادی چه باید کرد؟ و چگونه باید از این هفتخوان  دیکتاتوری عبور کرد؟ و ده ها سوال دیگر.

اما از همین جواب هایی که در باره ی مفهوم آزادی با خبرنگار در میان گذاشته اند به خوبی می توان فهمید که ادبیات اجتماعی و انسانی تا چه اندازه در جامعه تسری پیدا کرده است. این میزان از تعمیق دانش اجتماعی را باید از چشم رسانه ها و شبکه های اجتماعی و مدیای جهانی و به درجاتی باید حاصل ادبیات یک کمونیسم اجتماعی و رادیکال و در سرلوحه ی آن باید نتیجه ادبیات منصور حکمت و حزب کمونیست کارگری ایران دید.

در این مورد باید در مقاله ی جداگانه ای به تفصیل نوشت.

6 بهمن 1396

اینرا هم بخوانید

سیل و زلزله: خانه خرابی برای مردم، سود برای دزدان حاکم

انترناسیونال 809 چند روز  پس از فروکش کردن سیلاب ها، روحانی و اطرافیان دولتی اش …