این جنبش، جنبشی است که اولین امرش سرنگونی جمهوری اسلامی است. نه اصلاح آن یا تغییردادن تدریجی آن، نه مثلاً ادغام سپاه در ارتش، بلکه نابودی تماموکمال حکومت و نیروهای سرکوب و قوانینش. جنبشی که خواهان برابری بیقیدوشرط زن و مرد، کوتاهشدن دست مذهب از زندگی مردم، لغو مجازات اعدام، آزادیهای بیقیدوشرط سیاسی، رفاه عمومی، برابری حقوق شهروندی، پایاندادن به ستم ملی و مذهبی و پایاندادن به غربستیزی است. بیشترین همبستگیهای مبارزاتی را شکل میدهد و به اشکال مختلف تلاش میکند به شکافهای مختلف میان بخشهای مختلف مردم پایان دهد. فعالین این جنبش که این مطالبات را پلاتفرم مبارزاتی خود قرار دادهاند در چپ جامعه قرار دارند و صرفنظر از اینکه چند درصدشان عضو حزب و سازمان چپی هستند، چپ جامعه را تشکیل میدهند، آنچه ما آن را چپ اجتماعی مینامیم. این جنبش قویترین جنبش مبارزاتی و قویترین آلترناتیو سیاسی در ایران است؛ اما فعالین آن باید نیروی خود را ببینند و خود را از هر نظر آماده کنند. در طول نوشته مشخصات این جنبش و نیروهای فعاله آن را توضیح خواهم داد.
این جنبش مشخصات بارزی دارد. یک مشخصه آن حضور فعال در اعتراضات و جنبشهای حقطلبانه در جامعه است، در دانشگاه یا کارخانه و معادن، در مدرسه و در خیابان، در زندان، در جنبش دادخواهی، در تجمعات بازنشستگان و پرستاران، در میان معلمان، هنرمندان و نویسندگان، در فعالیتهای مربوط به محیطزیست که همین روزها سه نفر از فعالین آن را در سنندج از دست دادیم یا دفاع از حقوق رنگینکمانیها. یک پای این نیرو در تهران و سنندج و سیستان و زاهدان و رشت و اهواز است و پای دیگرش در اروپا، آمریکا، استرالیا و ترکیه.
این نیرو بیشکل و یا بیخط نیست. بخش متشکل و آگاه جامعه است. اکثر نهادهای مبارزاتی در داخل و خارج کشور و اکثر قریب بهاتفاق کمپینها توسط فعالین این جنبش سازمان داده میشود. سازماندهی اعتصابات و اعتراضات کارگران و بازنشستگان نیز کار همین نیرو است. صدها بیانیه و پتیشن توسط فعالین این جنبش منتشر شده و در آنها بر خواستهای مردم از آزادی زندانیان سیاسی تا پایاندادن به اعدام، از حق انتخاب پوشش تا حقوق رنگینکمانیها، از پایاندادن به جنگافروزی تا حق آوازخوانی زنان، از درمان و آموزش رایگان تا دادخواهی و دهها خواست حقطلبانه دیگر تأکید شده است. همین نیرو است که در اعتراض به رفتار فاشیستی و غیرانسانی با افغانستانیها بیانیه میدهد و با آنها اعلام همبستگی میکند. در بیانیههایی که بهویژه در سه سال گذشته منتشر شده امضای هزاران نفر از این فعالین دیده میشود.
یک مشخصه مهم دیگر این جنبش این است که راه خود را در مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی گم نمیکند. وقتی که جنگ باشد و جمهوری اسلامی مورد حمله قرار گیرد یا زمانی که تنب بزرگ و کوچک را میخواهند به مسئله جامعه تبدیل کنند، وقتی کسی پرچم رفراندوم را بلند میکند، یا صادق زیباکلام با سناریوی سیاهش مردم را از سرنگونی برحذر میدارد، یا هر اتفاق دیگری میافتد، نوک تیز حمله این جنبش علیه جمهوری اسلامی است و تحتالشعاع هیچیک از این گفتمانها قرار نمیگیرد. نه چپ محور مقاومتی حواس این جنبش را پرت میکند، نه وطنپرستان و ناسیونالیستها، نه زیر نورافکن گذاشتن رضا پهلوی توسط برخی رسانهها و نه جنایات اسرائیل در غزه. هر اتفاقی میافتد فعالین این جنبش یادشان نمیرود که امر اول و فوری آنها سرنگونی جمهوری اسلامی است.
فعالین این جنبش ستون فقرات اصلی انقلاب زن زندگی آزادی را تشکیل داده و در جریان این انقلاب بهسرعت رشد کردند و همچنان این انقلاب را به اشکال مختلف زنده نگه داشتهاند. مقابل تحریف آرمانها و شعار اصلی این انقلاب و تلاش برای تبدیل آن به مرد، میهن، آبادی توسط دستراستیها ایستادهاند و خود را برای مراحل بعدی این انقلاب آماده میکنند.
این جنبشی وسیع، همهجانبه و پر از حرکات و ابتکارات مبارزاتی است و از هر جنبش دیگری قدرتمندتر است. اما در فضایی که برخی رسانهها ایجاد کردهاند گویی فرد مهم است نه تشکل، فرد مهم است نه خواستها و مطالبات و نه جنبشها. راستها هم میگویند ما رضا پهلوی را داریم شما کی را دارید؟ گویی قهرمانی از آسمان نازل شده و میخواهد جامعه را نجات بدهد. در چنین فضایی حتی فعالینی که در جنبشهای حقطلبانه جاری نقش ایفا میکنند نیز گاهی امر بر آنها مشتبه میشود و نقش و جایگاه خود را آنطور که بایدوشاید نمیبینند.
اولین نکته این است که نقش تاریخساز خود و قدرت خود را به رسمیت بشناسیم. نیروی خود را که در جنبش کارگری معلمان و بازنشستگان، دانشجویان و دانشآموزان، زنان و رنگینکمانیها و غیره و غیره حضور دارند ببینیم و به رسمیت بشناسیم. این جنبش هزاران فعال و چهره خوشنام محلی و سراسری دارد، از فعالین حقوق زن تا فعالین کارگری و معلمان پیشرو تا دانشجویان و هنرمندان و نویسندگان و فعالین محیطزیست تا وکلا و پزشکان، ورزشکاران و دادخواهان و غیره. ستون فقرات این جنبش در داخل کشور است و شرایط اجازه نمیدهد که این فعالین آنطور که فکر میکنند علناً حرف بزنند. با اینهمه نقد و اعتراضشان به این نظام و خواستهایشان را در صدها منشور و بیانیه و قطعنامه شجاعانه بیان کردهاند. کافی است توازن قوا به درجاتی عوض شود و حجاب اختناق کنار رود تا جامعه این نیروی عظیم و گسترده و قهرمانان واقعی خود را ببیند و گرد آنها حلقه بزند.
هر چه توازن قوا بیشتر به نفع مردم تغییر کند و فضا برای فعالیت سیاسی بازتر شود این جنبش با سرعت بیشتری رشد میکند و نیرو میگیرد. اما از همینالان فعالین این جنبش باید افق روشنی را برای ایفای نقش در انقلاب و دوره گذار و بنانهادن نظام و جامعه بعدی در مقابل خود قرار دهند و برای متحدشدن و کنار هم قرارگرفتن تلاش هرروزهای را در دستور بگذارند. بیانیهها و قطعنامههایی که هر هفته از جانب تعدادی از نهادها و فعالین منتشر میشود میتواند امضای صدها نهاد و هزاران فعال را داشته باشد. زمینه و امکان آن هست و نزدیکی فکری و سیاسی در میان طیف وسیع فعالین، علیرغم هر اختلافنظری، وجود دارد. مطالبات پایهای و اساسی این نیرو کموبیش مشترک است و فقط همین مطالبات است که امکان متحد کردن مردم در سراسر کشور را دارد. نمونه آن شعار چپ زن زندگی آزادی است که حتی بخشی از جریانات راست را هم مجبور کرد آن را به رسمیت بشناسند. اگر این نیرو جایگاه خود را درست ببیند اتحاد گستردهتر و فراگیرتری را که برای شرایط امروز و دوره گذار و فردای سرنگونی حیاتی است شکل خواهد داد. در چنین صورتی هزاران فعال سیاسی قدیمی و یا جوان نیز که متشکل نیستند به این نهادها و تشکلها ملحق خواهند شد و این جنبش به وزنه سیاسی مهمی که توان جابهجاکردن نیرو دارد تبدیل میشود، توجه و اعتماد جامعه را جلب میکند و به یک قطب و مرجع سیاسی و مبارزاتی مهم تبدیل میشود.
شرایط سیاسی کنونی این ایفای نقش را از همه فعالین رادیکال و آزادیخواه و کلیه تشکلها و نهادهای مبارزاتی موجود در جامعه طلب میکند. باید جایگاه خود را که محصول سالها مبارزه و تجربه است ببینیم و برای ایفای یک نقش تاریخساز آماده شویم.