گرامیداشت قربانیان دهه ی ۶۰ یا توجیه جنایات رژیم سابق؟!

بیست و نه سال از قتل عام تابستان سال ۶۷ و نزدیک به سی و نه سال از روی کار آمدن رژیم اسلامی می گذرد. رژیمی که تنها با زندان، شکنجه، اعدام و قتل و کشتار توانسته است به حکومت خود ادامه دهد.

سالهاست که پرچم دادخواهی کشتار دهه‌ی ۶۰، به ویژه تابستان ۶۷ در داخل و خارج به اهتزاز در آمده و بیشتر از هر نهاد و جریانی نقش مادران خاوران در داخل ایران و دادگاه ایران تریبونال در خارج از ایران چشمگیر بوده است. طبیعی هست که این پرچم دادخواهی در انحصار هیچ جریان و نهاد خاصی نیست، ولی همه‌ی جریانات و احزاب و سازمانهای مخالف رژیم اسلامی باید هرچه بیشتر در این امر درگیر و دخالت کرده  و به گوشه‌ای از امر مبارزه هر روزه ی آنها تبدیل شود. و اگر تا کنون چنین نشده امیدواریم که هرچه زودتر این اتفاق بیفتد. ایران تریبونال نمونه موفقی بود که فعالینی از جریانات مختلف بدون اینکه ایران تریبونال را حزبی و یا سازمانی کنند در کنار همدیگر این امر مهم را تا موفقیت این دادگاه پیش بردند.

در شهر تورنتو معمولا چندین برنامه‌ی یادمان قربانیان دهه‌ی ۶۰ و به ویژه قتل عام تابستان ۶۷ برگزار می‌شود. قدیمی‌ترین این یادمان‌ها که تقریبا از ۲۵ سال پیش شروع شد توسط “سازمان دفاع از زندانیان سیاسی” و بعدا “کانون خاوران” و یاران دیگر آن از جمله “حقوق بشر و دموکراسی”، “کمیته مادران خاوران”، “کمیته مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی” و افراد و نهادهای دیگر با حمایت “نشر زاگروس”، “سرای بامداد” و نشریه “شهروند” برگزار شده است.

در چند مورد دیگر نیز، برنامه ای به همین مناسبت توسط “هواداران چریک های فدائی خلق” برگزار شده است. برنامه سومی توسط “عدالت ۸۸” در سه سال گذشته برگزار شده است که این دوستان همراه با جریان اول و چندین وکیل و شخصیت سیاسی که از خانواده قربانیان بودند با تلاش‌های مداوم و  چندین ماهه توانستیم قتل عام ۶۷ را در هر سه پارلمان کانادا به عنوان جنایت علیه بشریت به رسمیت بشناسانیم. و همچنین روز اول سپتامبر به عنوان روز زندانیان سیاسی ایران به رسمیت شناخته شد. برنامه چهارمی هم در یکی دو سال گذشته از طرف حزب توده، فدائیان اکثریت، حزب دموکرات کردستان و کومه‌له جناح مهتدی برگزار گردیده.

امسال در تورنتو جریان اول، یعنی “کانون خاوران” و همراهان روز ۱ سپتامبر و “هوادارن چریک ها” روز ۹ سپتامبر، و جریان “عدالت ۸۸” روز ۱۷ سپتامبر بدین مناسبت برنامه داشتند و جریان چهارم برنامه ای نداشتند.

قبل از هر چیز باید از تک تک این دوستان و جریانات از برگزاری این یادمان ها تشکر کرد و خسته نباشید گفت و تاکید کرد که هر چه بیشتر این پرچم به اهتزاز در آید، حال از هر جریان و از هر زاویه ای مطرح شود، مردم ایران و جهان بیشتر و بهتر به گوشه های این جنایت پی خواهند برد.

دو جریان اول در امسال نیز برنامه ای در شان و خور قربانیان برگزار کردند که گزارش کامل آن در شهروند در یکی دو هفته گذشته درج شد.

و اما برنامه ی سوم امسال نیز مانند سال گذشته شان تقریبا برنامه ای رسمی و تقریبا دولتی بود. و به این معنی سخنرانانی از احزاب حاکم حضور داشتند، جنایات رژیم را محکوم کردند و اسلاید شوئی نیز تهیه شده بود که بیشتر از صدای آمریکا، بی بی سی، سی ان ان و غیره تهیه شده بود.

برنامه ی هنری نیز شامل آواز و هنرنمایی گروه خورشید خانم به رهبری آرام بیات و گروه دوم رقص همه چشمگیر و عالی بود. دو سخنران داشتند که یکی  در مورد میکونوس و کشتار رهبران حزب دموکرات و چرایی و چگونگی کتابی که در این مورد نوشته صحبت کرد و دیگری خانم معینی بود که قبل از سخنرانی نیز مصاحبه ای در شهروند هفته گذشته با خانم الماسی در این مورد داشت. خانم معینی علیرغم اینکه مدام در صحبت هایش فراخوان به اتحاد حول جنبش دادخواهی داشت، ولی در عمل و بیشتر به نقد جریانات سیاسی و به اختلاف بیشتر در اتحاد عمل حول این مسئله دامن می‌زد. و در مجموع معلوم نبود حول چه و کجا باید متحد شد. چون نه از جنبش مادران خاوران در داخل صحبتی کرد و نه از ایران تریبونال در خارج و تازه در مصاحبه اش در شهروند هفته ی گذشته ایران تریبونال را هم به شکلی مورد نقد قرار داده بود. چون گویا مورد قبول تفکر سازمانی ایشان نبوده. و از همین منظر مرتب به جریانات و گروه های سیاسی ایراد می گرفت و فعالین این عرصه را نقد می کرد. و کل بحث ایشون هیچ کمکی به اتحاد به جنبش دادخواهی نداشت.

ولی تا اینجای برنامه به نظرم قابل اغماض و قابل قبول بود چون خیلی از فعالین و اعضای حزب توده و فدائیان اکثریت نیز در قتل عام ۶۷ به دست جلادان رژیم اعدام شده و جان سپردند. و اینکه امسال جریان چهارم یعنی حزب توده و اکثریت و … هم برنامه ای نداشتند و به این مفهوم شاید با گروه سوم حول سخنران و برنامه به توافق رسیده باشند که این حق آنهاست و البته این فقط یک حدس و گمان است.

اما در قسمت دوم میزگردی گذاشته شد که در ابتدا فکر کردیم پرسش و پاسخ است که بعد معلوم شد معرفی آنها و خانوداه آنهاست که اعدام و قربانی شده اند. اولین نفری که خودش را معرفی کرد گویا فرزند تیمسار خلعتبری بود که از سران رژیم سابق و به قول ایشان پدرشان از برنامه ریزان جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی و کسی که به ظفار اعزام شده بود! در مراسم قربانیان دهه‌ی ۶۰ و به ویژه  قتل عام تابستان ۶۷ کاملا غیر منتظره و غیر مترقبه بود. کسی که در حاکمیت بوده و میلیون‌ها دلار هزینه‌ی مملکت را خرج جشن های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی کرده. و از همه مهمتر در سرکوب انقلاب ظفار شرکت داشته! آیا حضور ایشان در کنار قربانیان قتل عام ۶۷ عجیب نیست؟! و از این جالب تر اینکه مجری برنامه از ایشان سوال می کند که از مهربانیها و دلسوزی های پدر بگوئید!؟ درست مانند اینکه از فرزندان خلخالی و لاجوردی از مهربانی و دلسوزی  پدرشان سئوال کنند؟!. ایشان را تا کنون به عنوان وزیر امور خارجه در دوران هویدا و آموزگار می شناختند و پست های دولتی مهم دیگر ولی اعزام به ظفار! هم به قول فرزند ایشان در پرونده داشته اند.

قبل از هر چیز باید بگویم رژیم اسلامی حق اعدام هیچ کس را نداشته و ندارد از جمله سران رژیم سابق. سران رژیم سابق و رژیم فعلی که در سرکوب و قتل و کشتار مردم نقش داشته اند باید همه در دادگاه های عادلانه و مردمی و با داشتن وکیل محاکمه می شدند و بشوند. در ضمن اگر کنفرانسی بود که اعدام و پدیده ی اعدام را بررسی میکرد در چنین کنفرانسی می شد نه تنها خانواده ی قربانیان رژیم اسلامی که حتی قربانیان رژیم شاه را هم آورد و کسانیکه عضوی از خانواده شان در رژیم سابق و یا اسلامی اعدام شده اند حضور پیدا کنند و در آنجا از رنجی که بر آنها رفته سخن بگویند و برعلیه اعدام سخن بگویند و نظر بدهند. در چنین کنفرانسی حتی فرزند تیمسار خلعتبری که خودش در سرکوب اعتراضات سهیم بوده و احیانا در قتل انقلابیون ظفار، هم می توانند حضور یابند و نظرشان را در مورد اعدام و مجازات عاملین و آمرین قتل پدرشان بیان کنند. .

سئوالی که از برگزار کنندگان برنامه می شود کرد اینکه آیا در سرکوب انقلاب ظفار کمتر از قتل عام ۶۷ کشته شدند؟ آیا انقلابیون ظفار هدفی جز قربانیان قتل عام ۶۷ و دهه‌ی ۶۰ یعنی آزادی و برابری و خوشی و شادی و رفاه و آسایش مردم خود و دیگران داشتند؟ آیا تجلیل از سرکوبگران انقلاب ظفار مساوی و موازی با تجلیل از لاجوردی ها و خلخالی ها نیست؟ آیا جناب تیمسار خلعتبری برای گردش علمی و تفریح به ظفار و عمان رفته بوده و فرق ایشان با سرباز و گروهبانی که از جزئیات کار خود در ظفار خبر نداشته چیست؟ یعنی عملا فرق پاسدار معمولی و جناب لاجوردی و گیلانی و رئیسی و محمدی در چیست؟

خوانندگانی که در جریان سرکوب و کشتار مردم در ظفار توسط ارتش شاه نیستند می توانند در گوگل و یا ویکی پدیا بیشتر ببینند ولی فقط چند خط از ویکی پدیا را جهت اطلاع اینجا می آورم.

“در سال ۱۳۴۹ سعید بن تیمور با کودتای پسرش برکنار شد. سلطان جدید که به سلطان قابوس مشهور شد، با گسترش مبارزات جنبش آزادی بخش عمان روبرو بود.این جنبش تا اوایل دهه ۵۰ توانسته بود به پیروزیهایی دست یابد و مناطقی را در عمان تصرف کند.از آنجا که بریتانیا از عمان و خلیج فارس بیرون رفته و جز مستشاران اندکی در آن نمانده بودند، سلطان قابوس از کشورهای عربی درخواست کمک کرد اما از آنجائیکه جز اردن کشور دیگری دخالت نکرد بنابراین سلطان قابوس رسما از ایران در خواست دخالت نظامی کرد.

از تعداد نیروهای اعزامی ارقام موثقی در دست نیست و در گزارشهای مختلف از ششصد تا چهار هزار نفر برآورد شده است. این عملیات سه سال طول کشید و آمار کشته شدگان هیچ وقت رسما اعلام نشد اما برخی منابع ارتش به کشتهشدن بیش از ۲۰۰ نفر از نیروهای ارتش شاهنشاهی و مجروح شدن بیش از ۷۰۰ نفر اشاره دارند. خبر جنگ ایران با ظفار تا ۱۳۵۳ رسما اعلام نشد. در آن سال حکومت وقت گزارشگرانی را به منطقه فرستاد. سرانجام حکومت ایران روز ۲۵ مهر ۵۴ اعلامیهپایان کار شورشیان صادر کرد و سلطان قابوس در آذر ۱۳۵۴ رسما اعلام کرد که جنگ ظفار پایان یافته است. جنبش آزادیبخش عمان در سال ۱۹۸۱ منحل شد. برخی از نیروهای ارتشی باقیمانده در عمان با وقوع انقلاب به ایران بازگشتند.”

اگر به  پرسش ها بالا پاسخی جدی بدهیم آنوقت جای قاتل و مقتول را عوضی نگرفته ایم؟

بابک یزدی

 

اینرا هم بخوانید

مرگ کسب‌وکار نظام نکبت اسلامی است! بابک یزدی

مندرج در ژورنال شماره ۸۷۹ (لینک به فایل پی دی اف نشریه ژورنال برای پیاده …