مندرج در ژورنال شماره ۹۱۶ (لینک به فایل پی دی اف نشریه ژورنال برای پیاده کردن روی تلفن همراه)
روز ۲۶ آذر، اهواز صحنه نمایش قدرت یک زن جسور در مقابل یک استاندار حقیر بود.
در این روز، بعد از فروریزی یک ساختمان شش طبقه در خیابان زاهد در کوی زیتون، استاندار خوزستان همراه اوباش امنیتیاش به محل حادثه میرود تا مثلاً نشان دهد که خدمتگزار مردم است! اما زنی آگاه و معترض چشم در چشم او با سخنان بیپروایش کاسهکوزه شیادی استاندار را به هم میریزد. نمایش ریاکارانه او را به صحنه محاکمه او، حکام اسلامی، خامنهای و کل نظام اسلامی بدل میکند.
رفتار حقیرانه و مزورانه استاندار دستبهسینه در مقابل آن زن، یکبار دیگر حالوهوای انقلاب زن زندگی آزادی را منعکس کرد. اعتراض آن زن اهوازی انعکاسی از نفرت و آگاهی و جسارت یک جامعه به وسعت ایران، و حقارت آن استاندار جلوهای از حقارت حکومتی است که سرانش شبها با کابوس بازگشت مردم برای سرنگونی سر بر بالین خونینشان میگذارند. در این تقابل، قدرت یک انقلاب و حقارت یک حکومت را میبینیم. جریان رودخانه عظیم انقلاب زن زندگی آزادی زیر پوست شهر را میبینیم.
وقتی استاندار به وعدهسرخرمن “انشاءالله دنبال میکنیم” متوسل شد، خشم و نفرت بیشتر تحویل گرفت: “همهاش دروغ میگین. دل من خونه برای آون خانم خونهدار که ذرهذره اساسشو جمع کرده. دزدی که نکرده که راحت بخواد میلیاردی اختلاس کنه شوهرش که بره اینارو بخره.”
با تکرار “انشاءالله هر کاری از دستمون بر بیاد کمک میکنیم” فریادی حتی بلندتر تحویل گرفت: “هر کاری؟ همه کار باید بکنید. تا حالا هی گفتین هر کاری از دستمون بر بیاد. از اون رهبر گرفته. فقط فلسطین، لبنان، سوریه. خوب اینجا بدتر از لبنان و سوریه است الان. خودمون بدتر از لبنان و سوریهایم.”
فقط یک پچپچ کوتاه با اوباش امنیتی کافی بود تا معترض بیپروا، استاندار بزدل را تحقیر کند که “”نترس، توهین نمیکنم. اگر هم توهین بکنم حقمه” و حتی عمق راهبردی رهبر را به سخره بگیرد: “به ما چه عراق و سوریه… این هم از سوریهتان” و بالاخره به بنیانگذار عمارت اسلامی بتازد: “خیر نبینه اونم که این حکومتو آورد رو سر ما گذاشت… یک پدربزرگ داشتم گفت نرین دنبال این آخوندها. اینا نفسشون عین ملخه. بخوره بهتون میسوزودتون. راست میگفته. مثل یک ملخ که میزنه مزرعه رو میسوزونه، سوزوندنمون.”