رادیو آلمان:گوجهفرنگیهایی که برای زنان دورانساز شدند
بخش بزرگی از حقوقی که زنان در غرب به دست آوردهاند عمدتا از پیامدهای جنبش دانشجویی ۱۹۶۸ است. تقارن ۸ مارس امسال با پنجاهمین سالگرد این جنبش فرصتی است برای بازنگری راهی که این جنبش برای برآمد زنان در عرصههای مختلف گشود.
این که محافظهکاران پوپولیست اروپا در این روزها و هفتهها با خشم و غیض از جنبش ۱۹۶۸ یاد میکنند و بر لزوم یک انقلاب محافظهکارانه تاکید دارند شاید از این منظر قابل فهم باشد. به خصوص حالا که وارد ۸ مارس، روز جهانی زنان میشویم، تاکید بر ۵۰ سالگی جنبشی که حقوق بسیاری را به زنان داد حائز اهمیت است.
البته مردان حاضر در جنبش ۱۹۶۸ هم زیاد حقوق زنان مسئلهشان نبود، بلکه زنان این حقوق را به مسئله آنها بدل کردند. روزی که در یک سمینار همین جنبش هلکه سندرز، فیلمساز نامآشنای کنونی آلمان از این شکایت کرد که تحصیل و کار زنان با وظیفه سنتی که برای آنها در خانهداری و بچهداری تعیین شده نمیخواند و تغییر آن باید یکی از اهداف جنبش ۱۹۶۸ باشد، مردهای حاضر در کنفرانس حرف او را زیرسبیلی رد کردند. او ولی از تک و تا نیفتاد و با تعدادی گوجهفرنگی به مردان سخنران بر سن که چهرههای معروف جنبش ۱۹۶۸ بودند، حمله کرد.
هستند کسانی که این اقدام را سرآغاز جنبش نوین زنان در آلمان میدانند. اولریکه ماینهوف که زنی پیشرو در دفاع از حقوق مدنی و اجتماعی زنان بود، ولی بعدا به کژراههه رفت و گروه تروریستی بادر- ماینهوف را بنیان گذاشت، همان زمان در مقالهای نوشت: «مردانی که لباس کثیفشان را حالا دوباره باید زنان بشویند، باید وادار شوند که در مورد مسائلی فکر کنند که تا حالا به مخیلهشان نرسیده بود. پرتاب گوجهفرنگی به طور نمادین نشان داد که مسئله حقوق زنان مسئله شخصی آنها نیست و کل جامعه و مردان هم باید به مناسبات جدیدی گردن بگذارند.»
این بحث هم در میان جنبش زنانی که به جنبش ۱۹۶۸ مرتبط بودند در جریان بود که آیا تبعیضها علیه زنان به ساختار سرمایهداری جامعه برمیگردد یا به روابط پدرسالاری که ریشه قدیمیتری دارد یا به هر دو. به خصوص دسترسی زنان در آلمان شرقی به حقوقی بعضا بیشتر، این بحث را داغ میکرد؛ هر چند که این نقد درمورد آلمان شرقی وجود داشت که حقوق زنان از بالا تامین شده و عدم تلاش و مبارزه خود زنان در راه آنها میتواند این حقوق را به راحتی دچار نوسان و عقبگشت کند.
به رغم این گرایشهای فکری متفاوت میان فعالان زن آلمان غربی، آنها بر سرمبارزه روزمره برای رفع تبعیضها تقریبا متحد عمل میکردند.
“جنایتی به نام سقط جنین”!
در آلمان غربی اصلی را که در سال ۱۹۵۸ در قانون مدنی وارد کردند و بر اساس آن به زن تنها در صورت اجازه مرد، کار در بیرون داده میشد، نهایتا سال ۱۹۷۷ لغو کردند. زنان تا اوایل این دهه اجازه رابطه جنسی قبل از ازدواج نداشتند و در صورت سقط جنین جرمشان “جنایت” بود.
سال ۱۹۷۱، ۳۵۰ زن سرشناس آلمان در بیانیهای اعلام کردند که سقط جنین کردهاند و “مرتکب جرم” شدهاند. قوه قضائیه آلمان با مشکلی اساسی روبهرو شد و نهایتا حق سقط جنین ولو به تدریج به رسمیت شناخته شد.
سال ۱۹۶۸ تنها ۴۵ درصد زنان قادر به کار، شاغل بودند، این رقم حالا به ۷۷ درصد رسیده است، تنها ۷ درصد کمتر از مردان. با این همه هنوز هم ۲۵ درصد زنان شاغل به صورت پاره وقت کار میکنند، رقمی که در مورد مردان ۹ درصد است.
لغو و محو اجبارهای قانونی و اجتماعی در مورد ازدواج رسمی یا بچهدارشدن زنان نیز به دنبال آمد. سال ۱۹۶۸ به ازای هر هزار نفر جمعیت ۱۶ بچه به دنیا میآمد، این رقم حالا حدود ۹ بچه است.
در آن سال سهم زنان و مردانی که با عقدنامه با هم زندگی میکردند ۸ مورد در هزار نفر جمعیت بود. این رقم حالا به ۵/۵ کاهش یافته است، یعنی شیوههای دیگری از زندگی مشترک غیرسنتی رایج شده است.
سال ۱۹۶۸ دانشجویان مرد ۷۰ درصد دانشجویان را تشکیل میدادند، این رقم حالا به ۵۰ درصد رسیده و با سهم زنان تقریبا مساوی شده است.
تا سال ۱۹۷۱ بازی فوتبال زنان ممنوع بود، ولی آزاد که شد شرایط سختی برای بازی زنان گذاشتند، سی دقیقه هر هافتایم، عدم بازی در باران، بستن وسایلی ویژه به سینهها. سال ۱۹۷۱ در آلمان هزار تیم فوتبال زنان وجود داشت که حالا به ۱۲ هزار تیم رسیده. این در قیاس با ۱۶۰ هزار تیم فوتبال مردان و زنان رقم همچنان بالایی نیست، هر چند که نسبت به سایر حقوق و برآمد زنان امر مهمی هم به شمار نمیرود، و آنها در عرصههای دیگری میدان را به تسخیر خود درآوردهاند.
افولی که دوام نیاورده است
در دو سه دهه اخیر، به ویژه از اوایل دهه ۹۰ و کاهش چسب همبستگی در جامعه که تا حدودی پیامدی از تهاجم نئولیبرالیسم در همه عرصههای اقتصادی و فرهنگی بود و جامعه را به سوی اتمیزهشدن سوق داده، جنبش فمینستی زنان آلمان (و نه تنها آلمان) هم از تک و تا افتاد و زنان بیشتر به دنبال کار و شغل و میدان دادن به تامین نیازهای فردی خود رفتند و جنبش اجتماعی آنها افول کرد، هر چند که هنوز زمینههایی برای مبارزه در راه دستیابی به برابری موجود بوده و هست.
اینکه جنبشهای اخیر “می تو”، یا حرکت زنان علیه ترامپ یا آنچه که در میان زنان در ایران جاری است، بعنی به چالشکشیدن حجاب اجباری و ممنوعیت ورود به ورزشگاهها، مبارزه علیه قانون تبعیضآمیز حضانت و طلاق و سفر یا تقابل با محدودبودن بازار کار برای زنان همه و همه شاید بازتولید همان جنبشهایی باشد که ۵۰ سال پیش در غرب و در خود ایران هم (ولو در شکل بطئی)، پیش رفت و در سطحی متفاوت به نتیجه رسید، هر چند که در غرب زنان با نظامهایی کمتر ایدئولوژیک و ماهیتا تبعیضگرا روبهرو بودند و مبارزهشان با مبارزه کنونی زنان ایران از حیث سختی لزوما قابل مقایسه نیست.