در حاشیه اخبار کارگری

نسان نودینیان

“دیالوگ اسماعیل بخشی” « هفت‌تپه مال ما است»

اعتراضات کارگران هفت تپه گرم و کوبنده شده است. پیشروی های اعتصاب کنندگان با ایجاد سد و مانع دولت و کارفرما سخت شده است. در هر اعتصاب و تجمع و نشستی ابزار تهدید و سرکوب رونمایی میشود(تهدید به دستگیری و زندانی کردن فعالین کارگری)، قبول خواستهای برحق کارگران( تبدیل قراردادهای موقت و پیمانی به دائم، پرداخت کامل طلبهای کارگران و به روز رسانی دستمزدها، پرداخت مرتب بیمه درمانی و سابقه پرسنل، از سرگیری کشت و امنیت شغلی کارگران، توقف فروش زمین های شرکت و شفاف سازی در مورد اختلاس های پشت پرده  و بالاخره  خروج شرکتهای نوظهور، شرکت باغ جاوید پارس، شرکت دریای نور)، هنوز تضمین شده قبول نشده.  به همین دلیل اعتراض و اعتصاب هر روز در جریان است. فعالین کارگری رو در رو و اینبار از موضعی تعرضی و کارگری ضمن پایفشاری بر تحقق خواستهایشان، یک قدم جلوتر آمده و دیالوگ « هفت‌تپه مال ما است» را به گفتمان و موضع تعرض اعتصاب در آورده اند. اسماعیل بخشی نماینده این دیالوگ تعرضی است.

در این میان  و به منظور خنثی کردن تعرض کارگران  توسط لایه های مختلف، لابی های ضد رادیکالیسم کارکری دیالوگ های مضری در جریان است. شبنامه «نوشتهٔ یک خائن» از این قبیل اقدامات است که توسط  لابی های کارفرماها دست بدست میشود.

در حاشیه اخبار کارگری دو نوشته را منعکس میکنیم، نوشته «علیرضا بیانی» نوشته ای در نقد لابی های کارفرما،  و  «نوشتهٔ یک خائن» بشکل شبنامه منتشر و دست به دست میشود، که علیه دیالوگ اسماعیل بخشی و رادیکالیسم کارگران هفت تپه نوشته شده است.

//////////////////////////////////////////////////////////////////////////

اندر حکایت چاکران کارفرما در هفت‌تپه!

علیرضا بیانی

در بین کارگران هفت‌تپه نوشته‌ای* دست‌به‌دست می‌شود که محور آن تلاش برای تخریب شخصیت پیشرو کارگری اسماعیل بخشی است. در این نوشته صحبت از این می‌شود که اسماعیل بخشی خواستار بازگشت هفت‌تپه به بخش دولتی است. همین یک قلم نشان می‌دهد که نویسنده آن تا چه میزان در رکاب کارفرما خواهان حفظ هفت‌تپه درحوزه بخش خصوصی است. مگر آن‌که به جز بخش خصوصی و دولتی گزینه سومی هم باشد؛ و آن چیست به جز مطالبه‌ای که از زبان اسماعیل بخشی بر روی چهارپایه سخنرانی در جمع کارگران اعتصابی بیان شده است، « هفت‌تپه مال ما است». این مطالبه‌ای است که چهره‌های رفرمیست به حاشیه رفته و در کنار کارفرما قرار گرفته نه می‌فهمند و نه اگر بفهمند آن را بر‌می‌تابند. درست به همین دلیل شدت عصبانیت خود را با افزایش چاکری کارفرما بروز می‌دهند. یک اعتصاب‌شکن عقده‌ای و شکست‌خورده اگر خواهان بازگشت کارخانه به بخش دولتی نباشد، چه گزینه‌ای دیگر برایش باقی می‌ماند به جز آن‌که خواهان حفظ شرکت در دستان همین کارفرمای مفلوک باشد. اما اسماعیل بخشی با صراحت هر دو گزینه که در واقع مکمل یک‌دیگر هم هستند را کنار گذاشته و خواهان بازگشت هفت‌تپه به دست صاحبان اصلی آن یعنی کارگران هفت‌تپه شده است. از نقطه آغازین اعتراضات کارگران در هفت‌تپه تا طرح این مطالبه ضد‌سرمایه‌داری زمان چندان طولانی سپری نشده است، اما در پیشرفته‌ترین کشورهای سرمایه‌داری با رشدیافته‌ترین جنبش‌کارگری در آن، طرح چنین مطالبه‌ای ضدسرمایه‌داری شاید نیازمند گذر چند دهه باشد. شرایط متراکم جنبش کارگری در ایران صف‌بندی کارگران را هم خیلی سریع فشرده و جاگیری‌های را مشخص می‌کند. به طوری که امروز اسماعیل بخشی بیانگر خواست چندین‌هزار کارگر معترض هفت‌تپه می‌شود و امثال رضا رخشان در رکاب کارفرما علیه او دسیسه‌چینی می‌کنند. نوشته در حال دست‌به‌دست شدن در هفت‌تپه در ادامه همین تلاش قابل شناسایی است. آمیخته‌ای از ادبیات سخیف و متناقض رفرمیسم و زبونی کارفرما به صورت نوشته‌ای بی سروته در تخریب رهبران عملی جنبش هفت‌تپه بیان‌گر پیش‌رفت مبارزات مصمم کارگران هفت‌تپه است.

نویسنده اعتصاب‌شکن در نوشته خود به اسماعیل بخشی حمله کرده که او خواهان بازگشت کارخانه به بخش دولتی است، و این را در تناقض با گفته پارسال او گذاشته که گفته بود «خودمان مدیر می‌شویم». سپس نویسنده اعتصاب‌شکن یادآوری می‌کند که «دولت اگر بیل زن بود باغچه خود را بیل می‌زد». همین جمله به تنهایی بیانگر دفاع چاکرمآبانه نویسنده از خصوصی‌سازی است که از سوی سازمان تجارت جهانی به دولت ابلاغ می‌شود. اما عقل ناقص نویسنده به او اجازه فهم این را نمی‌دهد که بیل زن باغچه دولت همان بخش خصوصی است. بدون حمایت مالی همان دولت،‌ بخش خصوصی باید باغچه‌اش را با قاشق چای‌خوری بیل بزند! نویسنده رفرمیست و سازشکار مشخص نمی‌کند که اگر با انتقال کارخانه به بخش دولتی مخالف است پس لابد در حمایت از کارفرمای بخش خصوصی مشغول اعتراض به اسماعیل بخشی است. وگرنه که لابد باید مشخص می‌کرد گزینه در مقابل بخش دولتی چیست که بدون مبارزه و اعتصاب قرار است مانند هلو بجهد در گلو! نویسنده ورشکسته در دفاع از کارفرما نهیب می‌زند که اگر کارخانه به بخش دولتی بازگردد شما را با تی‌پا اخراج می‌کند، و می‌خواهد این نتیجه را بگیرد که اگر تا به حال اخراج نشدید برای این است که کارخانه در دست بخش خصوص است. بلاهت نویسنده رفرمیست و سازشکار انتها ندارد وقتی نمی‌ٔداند اساسا کارخانجات به بخش خصوصی واگذار می‌شود که امکان تعدیل و اخراج فراهم شود، تا به آنجا که دیگر کسی در کارخانه نماند و تنها زمین کارخانه برای اهدافی دیگر باقی بماند. اصلا خصوصی سازی یعنی همین و در هیج‌جا خصوصی‌سازی بدون اخراج و مزد و مزایای معوقه به ثبت نرسیده است. در شرایط خصوصی‌سازی اگر هم کارگران اعتراض کنند دولت خود را از زیر ضرب خارج کرده و مسبب بدبختی‌ها را یک فرد جلوه می‌دهد. اما در شرایط مالکیت دولتی این خود دولت است که باید پاسخگوی هر مصیبتی باشد که بر سر کارگران می‌آید.

نویسنده در ادامه مثلا زندان رفتن خودش را گواه صحت فعالیت خود می‌داند، حال آن‌که آن «زندان» مورد نظر وی برای تربیت همین نوع سازشکاران ساخته شده است، که با سلام و صلوات بیرون بیایند ودر صف اعتصاب‌شکن مشغول چاکری کارفرما شوند. اسماعیل بخشی مصونیت سازشاکاران مورد حمایت کارفرما را ندارد، اما پشت او چندین هزار کارگر ایستاده و وی تنها بیانگر خواسته آن کارگران است، و اگر قرار است صدمه‌ای به او وارد شود بلافاصله از سوی چندین هزار کارگر پاسخ درخور را خواهند گرفت.

در ادامه نوشته مذکور دیگر با لحن خود کارفرما به اسماعیل بخشی حمله شده که چرا «دعوت عالی‌ترین مقام اجرایی» را به دلیل حضور کارفرما در آن رد کرده است! نویسنده یادش می‌رود بگوید بلاخره این عالی‌ترین مقام اجرایی مقامی دولتی دارند یا مقام بخش خصوصی. اگر مقام دولتی داشته باشند و نمایندگان کارگران آن دعوت را پس زده باشند این تناقض نویسنده را منعکس می‌کند که قبلا به این نمایندگان اتهام حمایت از انتقال به بخش دولتی را زده بود، برای انتقال به بخش دولتی لابد باید با همین «مقامات عالی اجرایی» مذاکره شود، و برای کسانی که تمایل به بازگشت بخش دولتی دارند این یک تناقض خواهد بود. و اگر عدم پذیرش مذاکره به دلیل حضور فرد هیچ‌کاره بخش خصوصی در آن باشد به این معنی است که بخش خصوصی اصلا به رسمیت شناخته نشده که قرار باشد در مذاکره حضور داشته باشد. این شرایط نیز گواه بر تاکید مطالبه «هفت‌تپه مال ما است»‌ دارد؛ و اگر نویسنده بدنام سازشکار این را نفهمیده و بار دیگر به قصد اعتصاب‌شکنی دست به تخریب شخصیت رهبران جنبش هفت‌تپه بزند، بهتر است فاصله خود از محیط اعتصاب و مبارزه کارگران را حفظ کند که ناچار نشود از این پس به طور دست‌پا شکسته از کارفرمایش دفاع کند.

علیرضا بیانی

٨ شهریور ١٣٩٧

************

*نوشتهٔ یک خائن

اندر حکایت اعتصابات و لیدر خودخوانده

“هفت تپه باید به بخش دولتی بازگردد.”

این جمله است که اسماعیل بخشی لیدر به اصطلاح اعتصابات کارگری نیشکر هفت تپه عنوان کرده است. بماند که بیان این جمله نشان از عمق بی اطلاعی این فرد از اوضاع اقتصادی کشور و قوانین جاری دارد اما اوضاع زمانی جالب می شود که بدانیم همین فرد سال گذشته در سلسله اعتصابات در اوج فصل بهره برداری که سبب توقف روند تولید و ضرر میلیاردی به سفره کارگران شد عنوان کرد که ما خودمان باید برویم در مدیریت بنشینیم و زمام امور را در دست بگیریم.

آقای بخشی ظاهرا فکر کردید که کارگران بی سوادند و هر کس رفت بالای سنگر و سخنرانی عوام فریبانه کرد می شود لیدر.  نخیر برادر من. هفت تپه پر است از افراد تحصیل کرده که حرف های شما لیدر خودخواه و خودخوانده را گوش می دهد و گاف های شما را رو می کند. پارسال یک حرف می زنید و می گویید خودمان مدیر می شویم اما الان می گویید بخش دولتی بیایید.

اولا نه تنها به شما که به تمام کارگران عزیز می گویم که دولت اگر بیل زن بود باغچه خودش را بیل می زد. دولت پولش کجا بود که بیاید دوباره شرکت ورشکسته زیان ده هفت تپه را در دست بگیرد. دوم اینکه از کجا معلوم حرف شما پس فردا دوباره عوض نشود. مگر کارگر عروسک دست شماست که یکبار این را بگویید و بعد یکبار حرف دیگر. سوم اینکه دولت اگر به فرض محال و هفت تپه را از این بخش خصوصی پس بگیرد اول کارش این است که شما و پامنبری های شما را با تی پا بیرون کند. فکر کردید دولت هم مثل همین آقایان می نشیند و نگاه می کند. نه برادر جان. به احکام صادره زمان دولتی علیه کارگران نگاه کنید.

نکته دیگر اینکه من ماندم چرا به رغم همه این سخنرانی ها و پشتک وارو زدن هایتان کسی کار به شما ندارد. اقلا مثل آقای رخشان و نیکوفرد و …. چندماه زندان می رفتید. برای من و خیلی از کارگران سوال است که شما حتی به امام جمعه تهران فحش دادید اما خبری نشد که نشد.

نکته بعدی اقدام غیر عقلانی شما در ترک میز مذاکره با استاندار بود. عالی ترین مقام اجرایی شما و چند تن از نماینده ها را دعوت کرده و بعد به دلیل واهی گفتید تا فلانی  هست ما نیستیم.  آخر این هم شد حرف.  مگر چندبار این فرصت طلایی پیش می آید که بروید و درددل ما کارگران را به استاندار بگویید. نکند اصلا حرفی نداشتید که بزنید. می خواستید بگویید بیمه های ما اشتباه رد شده که کارفرما نامه رییس بیمه تامین اجتماعی استان را رو می کرد و دستتان خالی بود. می خواستید بگویید که زمین ها را تقسیم کردند که کارفرما تکذیب می کرد و چه بسا خود استاندار متعرض می شد که شما اصلا قانون نمی دانید زیرا تقسیم اراضی در شرایط فعلی نا ممکن است. اصلا مگر میزبان آقای فلانی بود که قهر کردید و نرفتید.  شما به عالی ترین مقام اجرایی استان توهین کردید و طبیعی بود که به گفته خودتان تحقیرمان کند و آب دست مان ندهد و بعد از استانداری بیرون کنند.

من جای استاندار بودم می گفتم اینها که نماینده اند وای به حال بقیه. بله آقای بخشی شما جامعه کارگری هفت تپه را با اقدام احساسی خود تحقیر کردید.

الان به قول خودتان هر روز می روید بالای سنگر و روزشمار اعتصاب را با افتخار اعلام می کنید که امروز روز هشتم است و نهم. خوب به قول عرب ها ثم ماذا.  اصلا عایدی ما از این اعتصاب مسخره چه بود. بیش از ٢٩٠٠ نفر کارگر و کارمند در این شرکت است و در این روزها می آیند و کارت می زنند و می روند. خدا وکیلی این اعتصاب است؟ شما واژه اعتصاب را به لجن کشیده اید. کاری کردید که بیشتر کارگران از این رفتار ذله شوند. اصلا اگر در اثر این کارها همین بخش خصوصی بگذارد و برود سرنوشت ما و خانواده های ما چه می شود؟ مگر ٧ ماه حقوق عقب افتاده زمان دولتی را فراموش کردی بردار؟ مگر گروه فولاد به دولت برنگشت؟ چه شد که دوباره دوباره شروع کردند به اعتصاب و….

بردار من عقل هم خوب چیزی است. دولت پولش کجا بود؟

در آخر اینکه شما نماینده اقلیتی هستید که حرفتان خریدار ندارد حتی اگر جلو دوربین ها بغض کنید و بزنید زیر گریه. هفت تپه با همه کاستی های بخش خصوصی و بی تدبیری هایش آرامش می خواهد. پارسال در اوج بهره برداری اینقدر اعتصاب کردید تا به گفته آقایان کارفرما نزدیک به ٣٠ میلیارد ضرر کردیم. آقای مهندس کاظمی هم کم آورد و رفت.  حالا هم که نوبت مهندس مددی شده که با هزار بدبختی بگذارد و برود.

کارگران عزیز من هم کارگرم.  سختی ها را می بینم و کم کاری ها و بی تدبیری های این کارفرما را می دانم و نقد آن بماند برای بعد. اما اگر اورهال کارخانه به مشکل بخورد که متاسفانهخورده و اگر نی ها خشک شوند این ما هستیم که در این اوضاع بد اقتصادی خرد می شویم. کارفرما ها چیزی برای از دست دادن ندارند اما ما چه؟

خدایا عقلانیت مهره گم شده ماست. آن را عطا فرما.

اینرا هم بخوانید

بیانیه مشترک فعالین و تشکل‌های داخل و خارج کشور: راه خروج از بحران جنگ‌افروزی، نقش‌آفرینی ما مردم آزادی‌خواه و سازماندهی اعتراضات و اعتصابات سراسری و برپایی اعتصاب عمومی است!

در شرایط کنونی، تحولات سیاسی و اجتماعی در ایران و خاورمیانه، ما را به چالشی …