مصائبی نظیر اخراج سازی و بیکاری و یا نپرداختن چند ماه دستمزد کارگر تاثیرش را بر همه اعضای خانواده می گذارد. بچه ها طبعا لباس و کتاب و خوراکی و تفریح می خواهند و پدر و مادر به دلایل تنگدستی و فشارهای اقتصادی و ظلم کارفرما و دولتش از عهده جوابگویی به همه این نیازها بر نمی آیند. والدین به دلیل نداشتن امکان جوابگویی به نیازهای فرزندانشان دچار شرمندگی می شوند و گاه این اوضاع به تشنج در خانواده ها و بگو مگو با فرزندان منجر می شود. آیا می توان بجای مشاجره اعضای خانوداه به جایی رسید که همگی به فهم واحدی از دلایل این وضع و چگونگی مقابله با آن برسند؟
بعضی والدین بدلیل ناتوانی در جوابگویی به نیازهای فرزندانشان آنقدر شرمنده می شوند که حتی نمی توانند در چشمان کودکانشان نگاه کنند و به خود خوری و یا اوقات تلخی با کودکان می پردازند. اما این جواب مسئله نیست. اولین قدم این است که دلایل مشکلاتی را که خانواده های کارگری به آن روبر هستند برای کودکان بازگو کرد. اینکه کارگر بیکار و اخراج می شود شما مقصر نیستید ، آن کارفرمایی مقصر است که به خاطر سود امکان شغلی را از کارگر می گیرد. اینکه حقوق کارگر تا چندین ماه پرداخت نمی شود، شما مقصر نیستید بلکه آن کارفرمای زالو صفتی مقصر است که زندگی کارگر برایش ارزشی ندارد و تنها به افزایش سود خود و پر کردن جیب گشادش می اندیشد. کودکان می فهمند و قدرت درک بالایی دارند. اگر کودکان شما از این گلایه می کنند که لباس مناسب ندارند، وسیله درس و مشق کافی ندارند، تفریح و سرگرمی ندارند و غیره شما می توانید با حوصله به آنها توضیح دهید که همه آنچه که کودکان می خواهند حق شان است ولی مسبب نه پدر و مادر بلکه سرمایه داران و حکومت مدافع آنهاست.
طبعا هیچ پدر و مادری نمی خواهد که فرزندش سختی و مشکلی در زندگی داشته باشد و یا گرسنگی را تجربه کند. بسیاری از ما از خودمان می گذریم تا بچه هایمان راحت تر زندگی کنند . خیلی از ما که دوران کودکی سختی کشیده ایم همواره آرزویمان این بوده است که فرزندانمان روی خوش زندگی را ببینند و تجربه تلخ ما را تکرار نکنند. ولی وقتی جامعه بی رحم سرمایه داری و حکومت خونخوارش با تحمیل فقر و نداری، کودکی را از کودکانمان می گیرد ما چه می توانیم بکنیم؟ باید حقایق را به کودکانمان بگوئیم و آنها را شریک سفره خالی و مبارزه خود برای زندگی بهتر بکنیم. کودکان از سنین کم شروع به کنجکاوی در مورد محیط اطراف خود می کنند و قادر به درک و فهم بسیاری از حقایق مربوط به زندگی هستند.
تا آنجا که به فرزندان بزرگسال خانواده های کارگری مربوط می شود طبعا کسی با به حساب آوردن اعضای خانواده برای مقابله با مشکلات مخالفتی ندارد ولی شاید در مورد فرزند زیر سال عده ای بگویند “بگذار بچه ها کودکی کنند و ذهن آنها را با حقایق مشکلات زندگی و جهنم سرمایه داری سنگین نکنید.”کاش بچه ها در این جامعه واقعا کودکی می کردند. ولی همه ما می دانیم که چنین نیست و کودکان در جامعه ای که حقوقشان برسمیت شناخته نمی شود و بطور خشنی نیز زیر پاگذاشته می شود، از یک زندگی سالم و پر نشاط محرومند. در ثانی تا جایی که به بازگویی حقایق بر می گردد مسئله قبل ار هر چیر بر سر آموزش دادن به کودکان است. اینطور نیست که بچهها قدرت فهم ندارند. خوب هم می فهمند. اینکه با چه زبانی و چگونه با آنها سخن گوئیم طبعا مهم است. در سوئد که در زمینه تعلیم و تربیت کودکان دستاوردهای مثبتی دارد، از دهه نود یک برنامه تلویزیونی از تلویزیون رسمی این کشور پخش می شود که نام آن “اخبار برای کودکان” است. مخاظبین این برنامه کودکان در رده های سنی ۸ تا ۱۲ سال هستند. در این برنامه در مورد همه چیز از انتخابات سوئد تا “بریکسیت” و حیوان آزاری و سازمان ملل برای کودکان به زبان ساده توضیح داده می شود. بعلاوه در آخرین نظریه های مربوط به تعلیم و تربیت کودکان بر تربیت کودکان با یک روحیه انتقادی تاکید زیادی شده است. حالا سئوال این است که چرا پدر و یا مادر یک خانواده نتوانند برای فرزندان خود توضیح دهند که علت اینکه حقوق آنها پرداخت نمی شود چیست؟ دلیل اینکه آنها از کار اخراج می شوند چیست؟ چرا غدای کافی ندارند و نمی توانند به همه نیازهای کودکان پاسخ دهند؟ به نظرم من اینها را می شود برای کودکان توضیح داد و به جای مشاجره و اوقات تلخی فضایی از همدلی بوجود آورد. کودکان با توضیحات سنجیده ما می توانند به جای آنکه “مشکلی” باشند به یار غم خوار آگاه ما تبدیل شوند. این کودکان می توانند حتی در مبارزه ما برای تغییر این وضع نقش و سهم ایفا کنند.
تجربه اعتراضات اخیر کارگری در ایران نمونه های بسیار درخشانی از حضور خانواده های کارگری در این مبارزات نشان داده است. حضور خانواده ها همواره شور و حال دیگری به اعتراضات کارگری داده و توجه عموم مردم را به خود جلب کرده است . در این میان نیز فرزندان خانواده های کارگری می توانند نقش مناسب حال خود را ایفا کنند. بعنوان مثال در اعتراضات اخیر کارگران نیشکر هفت تپه ما شاهد بودیم که دانش آموزان مدارس که در واقع فرزندان کارگران هستند با اعتصابیون همراه شدند و در تجمعات آنها شرکت داشتند. فرزندان کارگران می توانند به نشانه همبستگی با پدران و مادران اعتصابی خود بر سینه هایشان نشانه هایی را نصب کنند که بر روی آنها نوشته شده باشد “پدر و یا مادر آنها در اعتصاب بسر می برند.” چنین ابتکاراتی در اشاعه اخبار اعتصاب و جلب افکار عمومی بسیار موثر است. در جریان اعتصاب بزرگ و تاریخی معدنچیان بریتانیا در دهه هشتاد میلادی فرزندان معدنچیان دگمه های تبلیغاتی که رویش نوشته شده بود “پدر من یک معدنچی اعتصابی است” به سینه هایشان می زدند و به مدرسه می رفتند. صدها هم شاگردی این کودکان همه روزه با این و اقعیت روبرو می شدند که معدنچی اعتصابی نه یک آدم غیر عادی بلکه پدر شریف یکی از همکلاسی های خودشان است.
پرواضح است اگر کارگران بتوانند با توضیح دلایل وجود مشکلات و گرفتاریها فکر و ذهن فرزندان را با خود همراه کنند، اگر آنها بتوانند با توضیحات روشنگرانه عاملین اصلی این وضع را به فرزندان خود بشناسانند، در این صورت قادر خواهند بود که این کودکان را در مبارزه با خود همراه کنند. ما وقتی از حضور متحدانه کارگران و خانواده های کارگری در اعتراضات حرف می زنیم از دخیل کردن همه اعضای خانواده به فراخور سن و سالشان در یک امر مشترک حرف می زنیم. این یعنی وجود یک فضای گرم و صمیمی در میان خانواده های کارگری که علیرغم فقر و محرومیت شرایط را درک می کنند و هر کدام می خواهند سهمی در مبارزه برای تغییر این وضع بر عهده بگیرند. سرمایه داران و دولتشان اگر شاهد همبستگی هر چه گسترده تر خانواده های کارگری با اعتصابات و مبارزات کارگری باشند به سختی می توانند این مبارزات را درهم بشکنند بلکه برعکس این مبارزات با حمایت بیشتری از سوی جامعه روبرو و زمینه مساعدتری برای پیروزی آنها فراهم خواهد شد.