یورونیوز: تاکید امانوئل ماکرون، رئیس جمهوری فرانسه بر ادامه حضور نیروهای نظامی این کشور در سرزمین شام، آن هم در حالی که نظامیان آمریکایی خروج از سوریه را آغاز کرده اند، بار دیگر پرسش چرایی اصرار پاریس بر تداوم عملیات نظامی در خاورمیانه و بهویژه حمایت از نیروهای دموکراتیک سوریه را به پیش میکشد.
به نظر میرسد سخنان سرزنشآمیز مولود چاووشاوغلو، وزیر خارجه ترکیه درباره حضور نظامی فرانسه در شمال سوریه، جدیترین انتقاد یکی از بازیگران منطقهای بحران سوریه از رویکرد پاریس در قبال این کشور بود. وزیر خارجه ترکیه گفته بود ادامه حضور نظامی فرانسه در سوریه «به سود» این کشور نخواهد بود.
فرانسه از زمان آغاز بحران در سوریه، یکی از کشورهایی بود که روی سقوط فوری بشار اسد حساب باز کرد. مخالفت تام و تمام این کشور با دولت اسد، با وجودعوض شدن سه رئیس جمهور در این کشور تغییری نکرد؛ رویکردی که با نیکولا سارکوزی در سال ۲۰۱۱ در قبال شورش در سوریه آغاز شد، از سوی فرانسوا اولاند و امانوئل ماکرون پیگیری شد: مخالفت با اسد و تلاش برای کمک به مخالفان مسلح دولت بعث سوریه.
این رویکرد البته مختص حاکمان فرانسه هم نبود و بسیاری از رسانهها و روشنفکران این کشور هم از چپ و راست در هفت سال گذشته همواره خواهان حمایت پاریس از شورشیان و بایکوت دولت اسد شده و میشوند. نگاهی به خط مشی رسانههای «جریان اصلی» فرانسه مثل لوموند و لیبراسیون و فیگارو در سالهای گذشته، نشان دهنده اجماع تقریبی «نخبگان» فرانسوی در قبال بحران سوریه است. با این حال بخش اقلیتی از راست میانه، راست افراطی و گروههایی از چپ رادیکال با تشدید و مغلوبه شدن جنگ در سوریه، علیه این رویکرد «عمومی» در فرانسه موضع گرفتند.
پس از سقوط دولت قذافی در لیبی، ضدیت تام و تمام با «دیکتاتوری اسد» به دولتهای میانهرو امکان ایفای نقش سنتی فرانسه به نام «مداخله بشردوستانه» را میداد؛ همزمان برای چپهای افراطی این کشور، نظیر حزب جدید ضد سرمایه داری (NPA)، مخالفت با رژیم دست نشانده روسیه، فرصتی را فراهم میکرد تا تئوریهای «ضد امپریالیسم نوین» و «قدرت به دست مردم» خود را بیان و اثبات کنند.
تلاش برای پیدا کردن جای پا در خاورمیانه
در طول تاریخ، نفوذ فرانسه در خاورمیانه بسیار محدودتر و کوتاهتر از حاکمیت استعماری این کشور در شمال آفریقا بود. در جریان معاهده سایکس پیکو در پایان جنگ جهانی اول و انحلال امپراطوری عثمانی، سوریه و لبنان تحت قیمومیت فرانسه قرار گرفتند. در جریان جنگ دوم و اشغال فرانسه از سوی ارتش رایش، دولت ویشی عملا هیچ حاکمیتی را بر سرزمینهای تحت قیمومت در «شام» اعمال نمیکرد. این وضعیت پس از پایان جنگ دوم و همزمان با عروج جنبشهای ضد استعماری تشدید شد. با این حال فرانسه تحت ریاست ژنرال دوگل پس از جنگ اراده خود برای نقشآفرینی در بحرانهای جهانی و بهویژه خاورمیانه را اثبات کرد. اصرار بر اجرای راه حل «دو کشور در یک سرزمین» برای پایان مناقشه اعراب و اسرائیل، حمایت از جمهوریهای عربی مانند عراق، اعزام نیرو به لبنان برای خارج کردن اعضای رهبری جنبش فتح در دهه ۸۰ میلادی و در نهایت مخالفت قاطع با حمله ایالات متحده به عراق در سال ۲۰۰۳، نمونههای اصلی رویکرد مستقل خاورمیانهای پاریس طی دهههای متمادی بود. این استراتژی البته با به قدرت رسیدن نیکولا سارکوزی در سال ۲۰۰۵ پایان یافت.
شورشیان میانهرو یا کردها؟
از اوایل سال ۲۰۱۴ و زمانی که کمکم مشخص شد بخش عمدهای از شورشیان سوری نه شبهنظامیان آزادیخواه مورد تمایل فرانسویها، بلکه جنگجویان اسلامگرای افراطی هستند، دولت و بسیاری از احزاب و روشنفکران فرانسوی در پی یافتن متحدی قابل دفاع در این کشور به سمت کردهای روژآوا متمایل شدند: شبهنظامیانی که نهتنها اسلامگرا نبودند، بلکه به بسیاری از ارزشهای سیاسی و حقوقی غرب و از جمله حقوق زنان احترام میگذاشتند.
پس از «مرگ رویای» ارتش آزاد سوریه و در زمانی که «جنگجویان خلیفه»،۱۳۰ شهروند عادی را در پاریس قتل عام کردند، نیاز به داشتن یک متحد ثابت قدم در سوریه، بیش از پیش برای فرانسویها احساس شد. احساس نزدیکی و همرأیی با کردها مختص دولتمردان و سرویسهای امنیتی فرانسه نبود؛ حدود یک سال و نیم پیش از حملات ۱۳ نوامبر پاریس و عروج جریان جنگ در کوبانی، شارب، کاریکاتوریست و مدیر انتشارات هفته نامه فکاهی شارلی ابدو خود را به سان رزمندگان روژآوا، « یک کرد» تعریف کرده بود.
در حالی که ردپای جنگجویان خلافت اسلامی همچنان در فرانسه دیده میشد و مهاجمان فرانسوی گاه و بیگاه در این کشور قربانی میگیرند، مقامهای امنیتی و سیاسی فرانسه همچنان به ریشهکن کردن داعش در خاورمیانه و بهویژه سوریه امیدوارند؛ کشوری که در سالهای گذشته مقصد اصلی شهروندان فرانسوی عمدتا عربتبارِ بریده از جامعه فرانسه بوده است.
پاریس میخواهد سیاست خارجی مستقل از واشنگتن اعمال کند
از سوی دیگر، استقلال عمل در سیاست خارجی، یکی از رویکردهای سنتی رهبران فرانسه از زمان تاسیس جمهوری پنجم بوده است: از مخالفتهای شدید ژنرال دوگل با برنامههای آمریکا و اسرائیل گرفته تا برخورد تند ژاک شیراک با ماموران امنیتی در مسجد الاقصی نشانههای این استراتژی است.
به نظر میرسد دولتهای فرانسوا اولاند و امانوئل ماکرون هم این رویه را هر چند به شکلی دیگر ادامه داده و میدهند: موضعگیریهای تند لوران فابیوس، وزیر خارجه دولت اولاند علیه برنامه هستهای ایران در مذاکرات ۵+۱ و در زمانی که ایالات متحده آمریکا نرمش بیشتری در قبال ایران نشان میداد، از سوی بسیاری از ناظران فرانسوی بهعنوان ادامه رویکرد مستقل پاریس از واشنگتن در جریان یک چالش بینالمللی توصیف میشد. این رویکرد سازش ناپذیر فرانسه در قبال ایران، هماکنون هم در سوریه و بهویژه در قبال تهدیدهای جمهوری اسلامی علیه اسرائیل و پاسخ نظامی تلآویو به شبهنظامیان مورد حمایت ایران در حومه دمشق و حمص و حما، به خوبی دیده میشود.
با به قدرت رسیدن دونالد ترامپ در ایالات متحده و اتخاذ خط مشی بیسابقه علیه قواعد بازی بینالمللی از سوی وی، وضعیت بسیار پیچیدهتر از گذشته شده است. فرانسه با وجود هماهنگی با آمریکا در حمایت از اسرائیل در برابر ایران، کماکان بر راه حل «دو کشور» پافشاری میکند و مخالفت خود با انتقال سفارت ایالات متحده به اورشلیم (بیتالمقدس) را ابراز کرده است. پس از اعلام خروج نظامیان آمریکایی از سوریه در ماه دسامبر سال ۲۰۱۸، فرانسه با ابراز ناخرسندی از این تصمیم دونالد ترامپ اعلام کرد از یگانهای مدافع خلق یا شبهنظامیان عمدتا کرد نیروهای دموکراتیک سوریه حمایت میکند. این مساله با اینکه احتمالا به چالش ماهها و سالهای اخیر میان پاریس و آنکارا دامن میزند اما فرانسه را از داشتن یک متحد بالقوه در منطقه مطمئن میکند؛ گویا پاریس هم میخواهد مانند تهران و مسکو نشان دهد که دیگر پشت متحدانش را خالی نمیکند.