آرمان– احسان انصاری: در حالی که کشور در یک سال اخیر با چالشهای بینالمللی و به تبع آن اقتصادی مواجه بوده اما آنچه مانند آتش زیر خاکستر عمل میکند وکمتر دیده میشود چالشها و بحرانهای اجتماعی در ایران است. براساس تحقیقات جامعهشناختی از۱۰۰ چالش آينده ایران ۵۲ چالش اجتماعی است که کاهش امید به زندگی در صدر آنها قرار دارد. این مسأله به خوبی نشان میدهد که آتش زیر خاکستر بحرانهای اجتماعی دیر یا زود سر باز میکند و دیگر رویکردهای جامعه را نیز تحتالشعاع قرار میدهد. به همین دلیل و برای تحلیل و بررسی مهمترین چالشهای اجتماعی ایران با دکتر سعید معیدفر جامعهشناس برجسته کشور و استاد سابق جامعهشناسی دانشگاه تهران گفتوگو کردیم. دکتر معیدفر در گفتوگو با «آرمان» در این زمینه تصریح میکند: «هنگامی که فرایندههای اجتماعی آسیب ببینند با کوچکترین تلنگری وضعیت اقتصادی و اجتماعی جامعه بهم میریزد. بسیاری از فرایندهای اجتماعی میتواند مانع از تخریب فرایندهای اقتصادی یک جامعه شوند. در هر جامعهای ممکن است کمبودهای و نقصانهایی وجود داشته باشد. با این وجود اگر فرایندهای اجتماعی و اقتصادی آن جامعه از کارآیی لازم برخوردار باشد مردم ممکن است با آن کمبودها کنار بیایند و این کمبودها به چالشهای اجتماعی تبدیل نشود». در ادامه متن گفتوگوی «آرمان» با دکتر سعید معیدفر را از نظر میگذرانید.
چرا پس از بحران آب و بیکاری، کاهش امید به زندگی مهمترین چالش اجتماعی در جامعه ایران به شمار میرود؟
جامعه یک موجود زنده و دارای حیات است. در این زمینه جدلهای زیادی نیز بین جامعهشناسان و روانشناسان وجود داشته است. برخی از روانشناسان براین باور بودند که جامعه چیزی جز قرار گرفتن افراد در کنار یکدیگر نیست و هیچ هویت و ماهیت مستقلی ندارد. جامعهشناسان اما دیدگاه جدیدی ارائه کردند و معتقدند جامعه یک ترکیب منحصربهفرد است که هویت و شخصیت افراد نیز براساس آن تعیین میشود. این گروه از جامعهشناسان اهمیت جامعه را از فرد بیشتر میدانستند. برخی از جامعهشناسان حتی پا را از این نیز فراتر گذاشتند و عنوان کردند اگر فرد هویت اجتماعی و جامعهشناختی خود را از دست بدهد رمز بقای خود را از دست خواهد داد و دچار افسردگی و ناامیدی میشود و کار به جایی میرسد که دست به خودکشی میزند. در این نظریه نیازهای انسان تنها به نیازهای مادی خلاصه نمیشود و فرد خود را در تعاملات اجتماعی با خانواده و گروههای اجتماعی تعریف میکند. در برخی موارد حتی فرد حاضر است نیازهای مادی خود را فدای تعلقات اجتماعی خود کند. انسان بدون جامعه و تعلقات گروهی نمیتواند زندگی کند و در نتیجه مشکلات اجتماعی امروز ایران به مسأله فروپاشی جامعه باز میگردد. هنگامی که تعلقات اجتماعی و گروهی افراد سست شود پیامدهای دیگری در سطح جامعه بروز میکند. تعلقات اجتماعی به فرد امید، انگیزه، شخصیت و منش میدهد. در نتیجه بسیاری از داشتههای ما ریشه در تعلقات گروهی و اجتماعی دارد؛ البته که این تعلقات گروهی در کنار تفکر و اندیشه ما شکل گرفته است.
آیا جامعه ایران در آستانه کهنگی قرار گرفته است؟
جامعه ایران در آستانه کهنگی قرار ندارد. این وضعیت به خصوص درباره جامعه سیاسی ما وجود دارد. تصوری که برخی از مفهوم گسست دارند این است که جامعه توسط عواملی مانند انقلاب و یا عوامل بیرونی از دستخوس تغغییر بنیادین قرار میگیرد. بنده معتقدم شرایط جامعه ایران به شکلی است که در بسیاری از عرصهها دچار آسیب پذیری بالاست در حالی که در برخی عرصهها این اتفاق رخ نداده و همچنان جامعه به مسیر حرکت خود ادامه میدهد.
جامعه ایران در چه عرصههایی دچار آسیب شده است؟
جامعه ایران در تعاملات و روابط بین افراد جامعه دچار آسیب جدی شده است. در سالهای گذشته آمارهای جامعهشناختی نشان میدهد که اعتماد تعمیم یافته در جامعه ما به حداقل رسیده است. به عبارت دیگر افراد جامعه به افراد و گروههایی که نسبت به آنها شناخت ندارند اعتماد نمیکنند. امروز مردم برای اینکه بتوانند بیماری خود را درمان کنند به هر پزشکی اعتماد نمیکنند. این در حالی است که در گذشته پزشکان ما دارای چنان اعتباری بودند که مردم میتوانستند به هرپزشکی که دوست دارند مراجعه کنند. شرایط جامعه ایران در مسیری قرار گرفته که افراد جامعه برای بدیهیترین نیازهای اجتماعی خود به یکدیگر اعتماد نمیکنند. عرصه دیگری که دچار آسیب اجتماعی شده رابطه بین مردم و نخبگان بوده است. امروز رابطه مردم با نخبگان جامعه تا حدود زیادی از بین رفته و به اضمحلال کشیده شده است. در سالهای گذشته به اندازهای نخبگان جامعه «انگ» خوردهاند و به انواع عناوین نامناسب متهم شدهاند که اعتماد مردم از آنها از بین رفته است. خود نخبگان نیز در این زمینه مقصر هستند و علیه همدیگر اقدام کردهاند و یکدیگر را بیحیثیت کردهاند. به همین دلیل نیز مردم نمیدانند باید به چه مسئولی اعتماد داشته باشند. به همین دلیل نیز در عرصه عمومی جامعه با نوعی بیاعتمادی مواجه هستیم. شرایط به شکلی جلو میرود که هر روز نیز این وضعیت بدتر از گذشته میشود. متأسفانه در یک و نیم سال گذشته کشور با تنگنای سختی مواجه بوده است. این وضعیت به خصوص در انتخابات ریاست جمهوری وجود داشته است. در انتخابات سال96 نخبگان جامعه به قولها و شعارها گرایش نشان دادند اما در عمل موفقیتی در عمل به آن وعدهها به دست نیامد. در نتیجه نخبگان جامعه با احساس نوعی ریاکاری مواجه شده و احساس میکنند قربانی شدهاند. پس از این رویکرد کسانی که احساس میکردند توانایی کمک به حل مشکلات کشور را دارند نیز بیاعتبار شده و به مرور زمان خود را کنار کشیدند. به عبارت دیگر میتوان گفت در زمینه اخلاقی نیز دچار آسیب شدید شدهایم.
چرا؟
در هر جامعهای جایگاه انسانهای بزرگ برای مردم دارای اهمیت است و مرجعیت اخلاقی آنها در رویکرد جامعه تأثیرگذار است. این در حالی است که در شرایط کنونی مرجعیت اخلاقی در جامعه شکسته شده و سقوط کرده است. در اخلاقیات جامعه نیز ما سقوط کردهایم. افراد جامعه حدود یکدیگر را رعایت نمیکنند و به یکدیگر توهین میکنند. دروغگویی در جامعه رواج پیدا کرده است. اگر ما به معاملاتی که در جامعه رخ میدهد دقت کنیم متوجه میشویم که دیگر معاملات ما رویکرد متداول اخلاقی ندارد و اغلب این معاملات با نوعی بیاعتمادی انجام میشود. همه نگران این مسأله هستند که دیگران قرار است سر ما کلاه بگذارند. انواع و اقسام بداخلاقیها و بزهکاریها دیگر فرصتی به ما نمیدهد که با تأسی از بزرگان جامعه اخلاق را رعایت کنیم.
شما از فاصله بین نخبگان و مردم صحبت میکنید. آیا شکافی که بین نخبگان و مردم ایجاد شده سبب بروز پدیده سلبریتیها در جامعه ایران شده است؟ سلبریتیهایی که توانایی جریانسازی فکری و معنایی در جامعه ندارند و تنها به صورت کاذب جای نخبگان را پر کردهاند. آیا این ضعف نخبگان جامعه در بازتولید خود در عصر جدید نبوده که سلبریتیها جایگزین آنها شدهاند؟
گرایش به سلبریتیها در ایران نشانه فاجعه اجتماعی است. سلبریتیها نمیتوانند جایگزین خوبی برای مراجع اخلاقی، معنوی و فکری جامعه باشند. در مرحله نخست باید به ماهیت سلبریتیها توجه کنیم. بخشی از سلبریتیها در حوزه سینما و بازیگری فعالیت میکنند و بخشهایی نیز در حوزه ورزش فعالیت میکنند. البته در این بین ورزش فوتبال نقش برجستهتری دارد. سلبریتیها خودشان هم مدعی مرجعیت فکری و اخلاقی در جامعه نیستند. این افراد به دلیل تواناییهای که دارند در زمینه تخصصی خود شناخته شدهاند و رویکرد صحیح نیز این است که در همان زمینه مورد توجه قرار بگیرند. البته بخشهایی از مرجعیت فکری و اخلاقی جامعه نیز دچار ضعف شده و به همین دلیل نیز دنبال سلبریتیها رفته و به آنها مرجعیت بخشیدهایم که در حد یک فاجعه اجتماعی است. البته بنده سلبریتیها را رد نمیکنم. در جوامع توسعه یافته سلبریتیها نیز در کنار دانشمندان، خردمندان و معتمدان تأثیرگذار هستند. این در حالی است که در جوامع توسعه یافته سلبریتیها نیز تحت تأثیر مراجع بزرگ فکری و علمی قرار دارند. با این وجود در جامعه ما که مرجعیت فکری و علمی فروپاشیده و سست و بیاعتبار شده تأکید بر نقش سلبریتیها به دلیل فقدان مرجعیت فکری بوده است. بدون شک در آینده سلبریتیها روند نزول را در جامعه ایران تشدید خواهند کرد.
چرا سلبریتیها میتوانند زمینه نزول جامعه را تشدید کنند؟
کافی است سلبریتیها در جایی و در زمانی دچار خطا شوند. سلبریتیها نیز مانند انسانهای دیگر مبرا از خطا نیستند. جامعه ما به تقدس بخشیدن به افراد عادت کرده و در شرایط کنونی نیز این وضعیت ممکن است برای سلبریتیها وجود داشته باشد. در نتیجه اگر سلبریتیهایی که تقدس بخشیده شدهاند خود دچار خطا شوند دیگر سنگ روی سنگ بند نمیشود. اهمیت یافتن سلبریتیها در جامعه ما نشانه ضعفهای اخلاقی و فروپاشیهای جدی در جامعه است که در آینده تشدید نیز خواهد شد.
چالش دیگر جامعه ایران تلاش برای بقای افراد جامعه است که عمدتا نیز با دغدغه اقتصادی همراه است. آیا تلاش برای بقا لذت زندگی افراد جامعه را کاهش نمیدهد؟
انسان تنها یک موجود مادی نیست که از طرق حوائج مادی خود بتواند به خوشبختی برسد. در یک جامعه حتی رفع نیازهای مادی افراد نیز در گرو حیات اجتماعی است. به همین دلیل نیز هنگامی که اعتماد اجتماعی سست شده باشد با یک سروصدای تحریم خود مردم نیز به وخیمتر شدن وضعیت کمک میکنند و به صورت ناخودآگاه پیامدهای تحریمها را افزایش میدهند. تنها در سال های پایانی دولت های نهم و دهم نیز کشور با تحریم و مشکلات معیشتی مواجه شد. با این وجود برخورد مردم با تحریمها و مشکلات اقتصادی به صورت طبیعی و منطقی بود. این در حالی است پس از تحریمهای اخیر و به دلیل بیاعتمادی اجتماعی که در جامعه به وجود آمده است به محض اینکه موضوع تحریم در جامعه مطرح شد مردم به استقبال آن رفتند و به واسطه آن شرایطی پیش آمد که مشکلات توسط خود مردم تشدید شد. مسئولان عنوان میکنند هنوز که آثار تحریمها خود را نشان نداده است؛ پس چرا وضعیت بازار و جامعه تا به این اندازه نامناسب شده است؟ این مسأله نشان میدهد که اقتصاد نیز تحت تأثیر فرایندهای اجتماعی قرار دارد. هنگامی که فرایندههای اجتماعی آسیب جدی میبیند با کوچکترین تلنگری وضعیت اقتصادی و اجتماعی جامعه بهم میریزد. از این زاویه در جامعه ایران تخریب در فرایندهای اقتصادی و اجتماعی نیز رخ داده است. بسیاری از فرایندهای اجتماعی میتواند مانع از ضربه به فرایندهای اقتصادی یک جامعه شوند. در هر جامعهای ممکن است کمبودها و نقصانهایی وجود داشته باشد. با این وجود اگر فرایندهای اجتماعی و اقتصادی جامعه از کارآیی لازم برخوردار باشند مردم ممکن است با کمبودها کنار بیایند و این کمبودها به چالشهای اجتماعی تبدیل نشود. در چنین شرایطی مردم در سختیها به کمک هم میآیند و اجازه نمیدهد سختیها به بخشهای دیگر جامعه سرایت کند. اما اگر فرایندهای اقتصادی و اجتماعی آسیب جدی ببیند در شرایط سخت اجتماعی و اقتصادی خود مردم نیز به جان هم میافتند.
آسیب جدی فرایندهای اجتماعی و اقتصادی از چه زمانی آغاز و چه پیامدهایی خواهد داشت؟
در این زمینه من یک مثال میزنم که به وضعیت جامعه امروز ایران شبیه است. هنگامی که یک زلزله در یک شهر رخ میدهد تنها خانهها و مغازهها فرو نمیریزد و بلکه روابط اجتماعی نیز در آن شهر فرو میریزد. پس از زلزله بسیاری از روابط اجتماعی دچار تغییر و تحول میشود و افرادی که تا دیروز با هم مراوده اجتماعی داشتهاند به یکباره این مراودات اجتماعی از بین میرود. وضعیت به شکلی است که هنگامی که یک کامیون برای کمک به شهر زلزلهزده وارد میشود، افراد بدون توجه به شرایط دیگران به سمت کامیون هجوم میبرند تا بتوانند مایحتاج خود را به دست بیاورند. در ماههای اخیر عدهای از مفسدین با القابی مانند «سلطان سکه» یا «سلطان قیر» اعدام شدهاند. ظهور و بروز چنین افرادی تنها به دلیل نیت پلید آنها نیست، بلکه نتیجه تخریب فرایندهای اجتماعی و اقتصادی است. به همین دلیل نیز با اعلام آغاز تحریمها بدون اینکه آثار تحریمها خود را نشان بدهد مشکلات معیشتی مردم تشدید شده است. کشور ما که با کمبود گوشت مواجه نیست. سوال اینجاست که چه اتفاقی در چند ماه رخ میدهد که قیمت گوشت به سرعت بالا میرود و کشور با کمبود گوشت مواجه میشود؟ در چنین شرایطی است که پای دادستان و قاضی و… به میان میآید تا بتوانند شرایط بحرانی کشور را مدیریت کنند. دلیل این مسأله این است که نظم خودانگیخته اجتماعی در این عرصه نیز فروپاشیده است. آقای رئیسجمهور در یکی از سخنرانیهای خود عنوان کردند که مگر چه چیزی در جامعه تغییر کرده که برخی تا به این اندازه اظهار نگرانی میکنند؟ پاسخ به این سوال را باید در یک سال گذشته پیدا کرد که چه اتفاقی اعتماد مردم را زایل کرده و شرایط جامعه را به این نقطه رسانده است. متأسفانه این مشکلات در جامعه ایران وجود دارد اما مسئولان هنوز آن را باور نمیکنند. مسئولان هنوز هم فکر میکنند با اهرمهای دیگر میتوانند جامعه را سرپا نگه دارند. این در حالی است که جز تعاملات سنتی افراد جامعه نظم دیگر بخشهای جامعه و به خصوص بخشهایی که در اختیار قدرت است از هم پاشیده است.