“ابتکار صلح هرمز و ائتلاف امید”

تقلایی برای”نرمش قهرمانانه” دیگر!

حتما فراموش نکرده اید که مدتی پیش آخوند خاتمی، که برای بقای سیاسی حکومتشان تلاشهای جانانه ای کرده است،  در مجمع عمومی سازمان ملل از زیر عبایش تحفه ای بیرون کشید به نام “گفتگوی تمدنها”! این تلاشی بودمذبوحانه برای ساختن چهره ای متمدن از یک حکومت قرون وسطایی. خاتمی به نمایندگی از حکومتی دم از “گفتگوی تمدنها” میزد که کارنامه خونین علیه مدنیت دارد. آن وقت کسی این شیادی را تحویل نگرفت و او دست از پا درازتر بازگشت.

مجمع عمومی سازمان ملل اخیر شاهد اتفاقی مشابه بود. این بار حسن روحانی تحفه دیگری از زیر عبایش بیرون آورد: “ابتکار صلح هرمز” یا “ائتلاف امید”! ابتکاری که او مدعی شدمیخواهد “حفظ امنیت، صلح، ثبات و پیشرفت در منطقه خلیج فارس و تنگه هرمز” و “امنیت انرژی، آزادی کشتیرانی و انتقال آزادانه نفت و سایر منابع” را تامین کند.

روحانی همه کشورهایی را که “از تحولات خلیج فارس و تنگه هرمز متأثر می‌شوند” به این ائتلاف دعوت کرد. این یعنی اکثر کشورها در آمریکا و اروپا و آسیا و خاورمیانه و شرق دور! او از سازمان ملل خواست که “چتر بین‌المللی” در حمایت از این ائتلاف درست کند. و بعدا جواد ظریف، وزیر امور خارجه اش حتی گفت علاوه بر کشورهای منطقه، پنج کشور عضو دائم شورای امنیت نیز میتوانند در این ائتلاف حضور یابند!

همینها به اندازه کافی گویای پوچ و توخالی بودن این طرح است. برای توخالی بودنش همین بس که ادعا میشود برای مثال عربستان سعودی و جمهوری اسلامی میتوانند در این ائتلاف کذایی شرکت کنند. دو حکومتی که در دو سوی متقابل و در راس کشمشکهای خونین منطقه قرار دارند. رقبایی که ظاهرا دیگر لازم است هوای همدیگر را در مقابل آمریکا داشته باشند چرا که به قول روحانی باهم همسایه هستند نه با آمریکا و اگر هوای همدیگر را نداشته باشند “در روز واقعه” تنها” می مانند.

همچنین این طرح  پوچ است به این خاطر که ابلهانه میخواهد روسیه و آمریکا را بعنوان دو کشور عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل در “اتئلاف امید” کنار هم جا دهد. دو کشوری که در مقیاس جهانی نقش اصلی در رقابتهای منطقه ای دارند و هر کدام در ائتلافی متقابل همین الان نقش مرکزی ایفا میکنند. سنگ بزرگ علامت نزدن است.

اما اگر این طرح پوچ است، جمهوری اسلامی از یک طرح توخالی وغیر قابل اجرا و پیاده شدن، چه اهداف سیاسی را دنبال میکند؟

هدف در یک کلام زمینه سازی برای “نرمش قهرمانانه” دیگری است که آن هم هدفش بقای سیاسی حکومتی است که از کابوس بازگشت قیام 96 آسوده نشده است. حکومت اسلامی در داخل بحرانی تر و در جها منزوی تر به چنین “نرمشی” احتیاج دارد. مساله این است.

بحران داخلی و انزوای جهانی

جمهوری اسلامی در تنگنای اقتصادی قرار دارد. فشار اقتصادی بر توده های وسیع مردم بخصوص کارگران غیرقابل تحمل شده است. در ده سال گذشته  دو بار به قدرت اعتراضات مردم در مقیاس وسیع تا لبه پرتگاه رانده شده است و خطر بازگشت همه آن نیروهایی که در 88 و 96 خیابانها را به صحنه جدال علنی با حکومت اسلامی تبدیل کردند را هر لحظه احساس میکند. در همه عرصه های زندگی مقاومت و اعتراض جریان دارد که اعتصابات کارگری همین چند ماه اخیر که علیرغم توحش سرکوبگرانه حکومت

علیرغم تلاشهای ایمانوئل مکرون برای میانجیگری میان جمهوری اسلامی و آمریکا، حکومت اسلامی حتی قابل اعتماد برای خود دولت فرانسه هم نیست. در جریان اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل، سران سه کشور فرانسه و آلمان و انگلستانبیانیه مشترکی منتشر کردند و در  آن مسئولیت حمله ۱۴ سپتامبر به تاسیسات نفتی عربستان را متوجه جمهوری اسلامی کردند و و از این حکومت خواستند تا با مذاکره دربارۀ برنامه‌های هسته‌ای، موشکی و تحرکات منطقه‌ای اش موافقت کند.

و این یعنی انزوای بیشتر سیاسی جمهوری اسلامی در سطح جهان.

نیاز به “نرمش قهرمانانه” دیگر:

حکومت اسلامی قبلا دو بار ناگزیر شده است از اهداف استراتژیک اما مالیخولیایی خود عقب نشینی کند. یک بار خمینی “قهرمان” این عقب نشینی بود. بار دوم خامنه ای.

بار اول آنگاه بود که خمینی بعد از اصرارش بر ادامه جنگ و به قربانگاه بردن صدها هزار جوان متوجه شد که هدف مالیخولیایی فتح کربلا و و گشودن راه قدس قابل تحقق نیست و ادامه جنگ ممکن است حیات خود جمهوری اسلامی را به خطر بیاندازد و بالاخره با پذیرش قطعنامه 598 سازمان ملل “جام زهر” سر کشید.

بار دوم نوبت خامنه ای بود که”جام زهر” سر بکشد که این بار روی شیشه اش برچسب “نرمش قهرمانانه” داشت.

واقعیت این است که وقتی سران حکومت اسلامی متوجه شدند که با اقتصاد ورشکسته و انزوای جهانی و بحران داخلی ممکن است نفس حیات حکومتشان به خطر بیافتد،خامنه ای مجبور شد با اسم رمز “نرمش قهرمانانه” به شرایط حقارت بار در باره محدود کردن رویاهای اتمی و موشکی اشتن دهد. برجام محصول این وضعیت بود.

برجام همچنانکه انتظار میرفت به فرجام نرسید. تحریم اقتصادی افزایش یافت. از یکطرف فروش نفت بسرعت کاهش یافت،تنگناهای اقتصادی حکومت بیشتر شد و به این ترتیب به یک منبع اصلی دزدی و فساد و اختلاس و پروار  کردن حزب الله و حماس و باندهای آدمکش اسلامی در منطقه و پیشبرد پروژه های تروریستی لطمه خورد و از طرف دیگرفشار اقتصادی بر اکثریت مردم بیشتر شد که میتواند زمینه ای باشد برای انفجارسیاسی و البته به طور جدی خطرناک برای حیات حکومت اسلامی.

تجربه برجام نشان داد که “نرمش قهرمانانه” عنوان غلط انداز برای تسلیم حقارت بار به شرایطی  رقت بار بود.و واقعیت این است که نیاز به یک معلق سیاسی دیگر و یک “نرمش قهرمانانه” دیگر این بار با شرایطی حتی رقت بارتر از برجام بشدت احساس شده است. اجلاس سازمان ملل فرصت گرانبهای دیپلماتیک بود برای زمینه سازی به یک تسلیم دیگر. “ابتکار صلح هرمز” یا “ائتلاف امید”ژست سیاسی توخالی است که قرار  است بهتسلیم حقارت بار دیگر از طرف جمهوری اسلامی تروریست ظاهر یک پیروزی مشعشع توسط یک دولت صلح طلب بدهد.

انفجار در نفتشکها در بندر فجیره، سرنگون کردن پهباد آمریکا و بالاخره حمله موشکی – پهبادی به تاسیسات نفتی عربستان سعودی همه پیش در آمدها و پیش زمینه هایی بودند که در مراکز نظامی- امنیتی حکومت اسلامی طرح ریزی شده بودند تا شرایط خفت بار تسلیم تازه در مذاکرات بعدی را تاحد امکان کاهش دهند.

“شیطان بزرگ” در مقابل “حکومت خدا” دست بالا دارد!

امروز یکی از ارتجاعی ترین روسای جمهور آمریکا سر کار است. ترامپ یک مرتجع است که در راس قدرتمندترین اقتصاد سرمایه داری جهانی است. در مقابل، جمهوری اسلامی هم تجسم ارتجاع و تروریسم و جنایت در منطقه است و هم موضوع نفرت و انزجار و اعتراض در ایران.

در تنش میان این دو نیروی ارتجاعی، “شیطان بزرگ” در مقابل “حکومت خدا” دست بالا دارد و بی دلیل نیست که ترامپ با اعتماد به نفس از تریبون سازمان ملل و در حضور نمایندگان حکومت اسلامی اعلام میکند که “حکومت ایران حامی اول تروریسم در جهان است”؛ “یکی از بزرگ‌ترین تهدیدهای امنیت جهان است و کارنامه‌ای جز مرگ و تخریب ندارد” و “تا زمانی که رفتار رژیم ایران تغییر نکند نه تنها تحریم‌ها لغو نمی‌شود بلکه تشدید هم می‌شود”.

هیئت حاکمه کنونی آمریکا مصمم است جمهوری اسلامی را مهار کند و قدرت حضور حکومت اسلامی در منطقه مشخصا  عراق و سوریه را تضعیف کند. ممانعت از دستیابی حکومت اسلامی به بمب اتم و موشکهای حامل آن برای رسیدن به این هدف نقش پایه ای دارند که تحریم گسترده اقتصادی جمهوری اسلامی ابزاری برای تحقق آن است. در صورت تحقق این هدف، در صورت تن دادن جمهوری اسلامی به این خواستها، دول غرب و مشخصا آمریکا هیچ مشکلی با حکومت اسلامی به مثابه یک رژیم دیکتاتوری مذهبی ندارند که جان و معیشت و حرمت و کرامت بیش از هشتاد میلیون انسان را به طور سازمانیافته لگد مال میکند.

دونالد ترامپ و تیمش البته فکر انتخابات بعدی را هم میکنند که بزودی فرا خواهد رسید. در سطح داخل آمریکا، ترامپ میخواهد به عنوان رئیس جمهوری ظاهر شود که میتواند نه تنها با کیم جونگ اون بلکه با هیولاهایی مثل خامنه ای هم به مذاکره وسازش برسد.

یک بحران و دو جناح

این واقعیت است که در چهارچوب جمهوری اسلامی جناحهای مختلف روشهای مختلف برای فائق آمدن بر بن بست سیاسی حکومت اسلامی دارند. اختلاف جناحی یک جلوه مهم از بروز بحران درونی حکومت اسلامی است.

هر چقدر از مقطع انقلاب 57 دورتر شده ایم یک تناقض بنیادی در درون جمهوری اسلامی بیشتر و بیشتر خود را نشان داده است. این تناقض که جمهوری اسلامی از یکطرف ناگزیر است بر وفاداریش به یکی از ارکان هویتیش یعنی ضدیت با غرب و آمریکا پافشاری کند و از طرف دیگر با همان غرب و آمریکا مناسبات داشته باشد. “نرمش قهرمانانه” به یک معنا فرمولی برای حل این تناقض واین بن بست است که در چهارچوب آن باید کسانی “مرگ بر آمریکا” سردهند و کسانی دیگر با همان آمریکا مذاکره کنند. کسانی پهباد آمریکا را سرنگون کنند و کسانی دیگر از امکان ملاقات با ترامپ صحبت کنند. کسانی علیه آمریکا لفاظی سیاسی و نظامی راه بیاندازند و کسانی دیگر ظاهر صلح طلب به خود بگیرند. و البته  محصول همه اینها باید سازشی باشد که بتواند جمهوری اسلامی را از تنگنای اقتصادی و انزوای سیاسی در بیاورد و نهایتا بحران سیاسی در ایران را برای مدتی هم که شده کاهش دهد و برای حکومت اسلامی عمر بخرد.

وقتی به مجموعه سخنان روحانی و ظریف از یکطرف و خامنه ای از طرف دیگر دقت کنید متوجه این حقیقت میشوید که هم میخواهند مذاکره کنند و هم میخواهند پز مخالفت با “شیطان بزرگ”را حفظ کنند.

جدا از اختلافات جناحی واقعی در رابطه با استراتژی بقای سیاسی، یک توافق و تقسیم کار نانوشته – شاید هم به درجاتی هماهنگی دوجناحی – میان بیت خامنه ای  از یکطرف و رئیس جمهور و دار و دسته اش از طرف دیگر شکل گرفته است که در مقطع اجلاس اخیر سازمان ملل یک بار دیگر خودش را به خوبی نشان داد.

روحانی و ظریف ژستهای توخالی گرفتند؛ از “عزت، غرور و اقتدار ملی خودمان” دم زدند؛از این صحبت کردند که “صبر ایران هم حدی دارد” و اینکه “دخالت تحریک آمیز بیگانگان” را تحمل نخواهند کرد و به هرگونه تعرض “قاطعانه” پاسخ خواهند داد و در عین حال التماس کردند که “تحریم‌ها را متوقف کنید تا راه گفتگو باز شود” و وزیر خارجه اعلام کرد “شاخه زیتون همواره از سوی ایران روی میز بوده است ولی ما بار دیگر آن‌را نشان می‌دهیم”. و البته مردم ایران خوب میدانند این شاخه زیتون را دستهایی بلند کرده اند که از لای انگشتانشان خون میچکد!

خامنه ای اخیرا فسیلهای مجلس خبرگان را جمع کرد و  طوری هم به نعل و هم به میخ زد که نشان میداد هم به مذاکره با غرب و البته آمریکا و یک “نرمش” دیگر شدیدا احتیاج دارد وهم باید همچنان ژست ضد آمریکاییش را  یک جوری حفظ کند. از یکطرف گفت “رفت و آمد و بستن قرارداد اشکالی ندارد”؛”راه تعامل و مذاکره با هیچ کشوری» بسته نیست؛ از طرف دیگر پز ضد آمریکایی و ضد غربیش را هم حفظ کرد: “به هیچ وجه نباید به کشورهایی که پرچم دشمنی با نظام اسلامی را در دست گرفته‌اند و در رأس آنها آمریکا و این چند کشور اروپایی، اعتماد شود زیرا آنها صریحاً با ملت ایران دشمنی می‌کنند.” “باید بکلی از اروپایی‌ها قطع امید کرد.”

در جناح دولت مذاکره غلیظ است و رجزخوانی رقیق. در جناح خامنه ای رجزخونی غلیظ است و مذاکره رقیق. و در سطح کل حکومت جناح دولت اهل مذاکره ظاهر میشود  و جناح خامنه ای اهل مقابله. منظورم این نیست که جناحهای حکومتی نشسته اند و میان خود تقسیم کار کرده اند. بلکه میخواهم روی این تاکید کنم که جمهوری اسلامی با بحران بقای سیاسی مواجه است و بالتبع استراتژی بقا مهمترین مشغله همه جناحهایش است. مساله این است که در تاکتیکهای تحقق این استراتژی بقا سر در گم هستند. تفاوت دارند. در پاسخ به مساله نحوه خلاصی از خطر سرنگونی و ادامه حیات سیاسی اختلاف دارند. و به این اعتبار در پاسخ به سئوال نحوه مواجهه با جهان و دول غرب هم سرگیجه گرفته اند. همه این سرگیجه ها واختلافات در مقطع اجلاس سازمان ملل و در طرح “ابتکار صلح هرمز” و “ائتلاف امید” و اظهارات حول آن به خوبی خود را نشان میدهد.

بحران جمهوری اسلامی با هیچ “ابتکار” و هیچ “ائتلافی” قابل حل نیست. کلید حل بحران جمهوری در داخل آن، در توازن قوا میان جناحهایش، در تنشها و سازشهایش با دول غرب و کلا در دست نیروهایی نیست که با حفظ این حکومت میخواهند بحرانش را پاسخ دهند.  حل بحران جمهوری اسلامی در دست آن جنبشی است که قصد دارد کل موجودیت این حکومت را در هم بشکند. راه حل بحران حکومت اسلامی پایان دادن به حاکمیتش است. نیروی پایان دادن به حاکمیتش هم کارگران هستند. زنان هستند. جوانان هستند. میلیونها مردم جان به لب رسیده هستند که آزادیشان، رفاهشان، امنیت و آرامششان، شادی کودکانشان، حتی امکان تنفس هوای برایشان هم در گرو سرنگونی حکومت اسلامی و پایان دادن به سلطه طبقه سرمایه داری است که این حکومت پاسدارش است. *

انترناسیونال 836

اینرا هم بخوانید

ترامپ و مبارزه مردم ایران برای سرنگونی – سؤال یک خواننده ژورنال از ایران، پاسخ محسن ابراهیمی

مندرج در ژورنال شماره ۸۸۸ (لینک به فایل پی دی اف نشریه ژورنال برای پیاده …