ابتدا باید از تمام کسانی که پریروز به مراسم تهران و دیروز به رالی تورنتو، فرانکفورت، ادمونتون، استکهلم و شهرهای دیگر آمدند تشکر کنم. تعهد آدمها به این سوگواری ابدی بیمانند است.
دیروز جزو آخرین نفراتی بودم که رسیدم. باید زودتر میرفتم اما خبرنگار رادیو گفته بود مصاحبه در اتومبیل امکانپذیر نیست و باید در جای آرامی باشی. رسیدم و دیدم آدمهایی که نمیشناسم یکی یکی از اتومبیل پیاده میشوند و به جمعیت جلوی دانشگاه تورنتو میپیوندند. کاش فرصت بود با تک تک شان حرف زد و از اینکه در روز کاری خود را به آنجا رساندهاند تشکر کرد. هرچند باید از کسانی هم که به توصیهی ما در آخرین لحظه پیوستن خود را به راهپیمایی لغو کردند تشکر کنم. کاش میشد از همه دعوت کرد و کاش در چند ماه آینده این هیولای کرونا فروکش کند تا بتوانیم تظاهراتی سراسری و پرجمعیت برگزار کنیم.
عکسهای پرینت شده را دو تن از پدران آورده بودند و بین مردم پخش میکردند. عکس همهی مسافران و خدمه چند روز قبل تهیه شده بود. گروهی از داوطلبان تیرگان به نظم راهپیمایی میپرداختند و من واقعا نمیدانستم چه باید بکنم. کارها و هماهنگیها قبلا انجام شده بود. فقط در این فاصله با مدیر مدرسهی دخترم حرف زدم که اظهار همدردی کرد و من یادم رفته بود ریرا به چه اسمی صدایش میکرد. مدیر مدرسه با بغض راهنماییام کرد و مکالمه تمام شد.
پلیس مهربان تورنتو با مامورین بسیار تمام چراغقرمزها را برای ما سبز نگه داشت. در هر چهارراه چندین مامور پلیس دوچرخهسوار ایستاده بود با این پیشفرض که شهر در قرنطینهی کامل است. اما هیچ اتومبیلی بوق نزد. هیچ مسافری عجله نداشت. جمعیت مغموم و سوگوار با تصاویر آدمهایی پر از عشق و آرزو، آدمهایی که برای ما هرگز یک عکس خالی نیستند، مسیری چند کیلومتری را در نظم و آرامش و سکوت پیمودند. پدری که فرزند از دست داده بود اما عکس یکی از مهمانداران اوکراینی را حمل میکرد. مادربزرگی که عکس کودکی را حمل میکرد که نوهی خودش نبود اما میتوانست نوهی خودش باشد. چه فرقی میکند؟ همه میگفتند چه فرقی میکند؟ این همدلی از قبل بود و از روز قبلش از ایران هم به ما رسیده بود. از خانوادههای ایران که روز قبل در فرودگاه و در شاهدشهر مراسم درخوری برگزار کرده بودند. با وجود اینکه نیروی انتظامی جمهوری اسلامی راهشان را بست اما رفتند و سخنرانیهای غرایی کردند. اما رفتند و از این ظلم نابخشودنی سخن گفتند. با وجود اینکه “نه فراموش میکنیم نه میبخشیم” را از بادکنکهای قرمز خط زدند اما این کار انجام شد. شجاعت و شهامت و همدلی از ایران به ما میرسد.
جمعیت تورنتو جلوی ساختمان شهرداری متوقف شد. ساعتی آنجا ماند و بخشی از ویدیوی مراسم اصلی را تماشا کرد. متاسفانه کامیون اسکرینداری که اجاره کرده بودیم دچار نقص فنی بود و ما نگران همهی کسانی بودیم که در سرمای زمستان تورنتو ایستاده بودند. برخی ناگزیر به خانه رفتند. آدمهایی را هم دیدم که شمع روشن میکنند. در نهایت ناچار شدیم زودتر از پایان ویدیوها از همه تشکر و خداحافظی کنیم. هرچند میدانم اگر لازم بود تا صبح فردا هم در آنجا میایستادند.
حال مراسم سالگرد تمام شده است. چهل پنجاه نفری که شبانهروز کار کردند و در هفتاد و دو ساعت نهایی جز گریه و بیخوابی چیزی نصیبشان نشد ممکن است هنوز در حال کار باشند تا پوشش تصویری آنچه در شهرهای مختلف اتفاق افتاد کامل شود. برای ما البته روز 365 فرقی با روز 366 ندارد.
این مبارزه، مبارزهی خانوادهها در برابر جنایت و بیعدالتی ادامه دارد. همین پسفردا جلسهی دیگری در پیش است. سال دوم ممکن است در لغت “سال دوم” باشد اما ادامهی هشتم ژانویهی 2020 است. در همان هفتههای اول گفتم که امکان زنده نگهداشتن این جنایت کار من نیست و نبود. اگر تمام خانوادهها قدم جلو نمیگذاشتند ممکن نمیشد چون دادخواهی کاری انفرادی نیست. بعد از یک سال میشود گفت جنایت ps752 فراموش نشده است. فراموش نخواهد شد.
چیزهای دیگری هم در مورد مراسم سالگرد است که به زودی خواهم گفت. راستش قصد داشتم “دوهفته در ایران” را از امروز منتشر کنم اما حس کردم مردم از اندوه اشباع شدهاند و سزاوار نیست. تا اینکه امروز صبح مصاحبهی سراسر تناقض “دادستان نظامی تهران” را دیدم. وقتی میگویم کسی لازم نیست کاری کند و خودشان چالهی ارجاع به دادگاه بینالمللی را عمیقتر میکنند بیراه نیست. دادستان نظامی به عنوان فردی بیطرف میگوید “ما چیزی برای مخفی کردن نداریم.” ما یعنی چه کسانی؟ جالب است که مقام قضایی خودش را با مقامات نظامی و دولتی و سازمان هواپیمایی جمع میبندد. فقط باید اعلام کنم که هیچ مقام عالیرتبهی سپاه به دادستانی نظامی حتا به عنوان مطلع احضار نشده است. طبق قانون احضار مقامات بلندپایهی سپاه فقط به اذن علی خامنهای ممکن است و خود میتوانید پیشبینی کنید چه اتفاقی افتاده است.
شاید از امروز یا فردا “دو هفته در ایران” را روز به روز منتشر کنم.
