گاهی اوقات میتوان از لابلای اظهارات سران حکومت اسلامی تصویر دقیقتری از درماندگی حکومت از یکطرف و قدرت مردم از طرف دیگر در جنگ حجاب گرفت. اظهارات علم الهدی در خطبه های نماز جمعه همین هفته در مشهد یک نمونه برجسته در این مورد است. او در این خطبه، با سر و عمامه اش یک شیرجه آخوندی به “تاریخ ایران باستان” زد و گفت که حتی دردورانی که “هنوز اسلام وارد ایران نشده بود، حجاب فرهنگ زنان بود.” شاهد؟ “شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی که از قول منیژه به عنوان نماد یک زن فرهیخته و ایرانی نقل کرده است: منیژه منم، دخت افراسیاب، برهنه ندیده تنم آفتاب.”
این روی آوردن حقه بازانه آخوندی به شاهنامه فقط نشان میدهد که لشکر شکست خورده اسلام در سنگر ححاب، دست به دامن منیژه شاهنامه شده است که شاید فرجی حاصل شود. این سخنان، در واقع اعتراف یکی از عمامه درشتهای حکومت اسلامی به این حقیقت است که اولا، اسلام و قرآن و احادیث و روایات و فتواها بدجوری به جنبش بی حجابی باخته اند. ثانیا، اعتراف به این حقیقت است که گشت ارشاد و حجاب بانها و فراجا و لباس شخصیها و یگان ویژه هم در اجرای فتوای علی خامنه ای که “حجاب هم حرام شرعی و هم حرام سیاسی است”، شکست سنگینی خورده اند.
علم الهدی از دست زنانی به فردوسی و شاهنامه آویزان شده است که قبلا فتوای خامنه ای در باره “حرام شرعی و سیاسی” را به هیچ گرفته اند؛ قداره بندان میدانی نظام را زمینگیر کرده اند؛ دور حجابهای به آتش کشیده شده با موهای افشان رقصیده اند و جنگ بزرگی برای نجات تن و جانشان از نظام اسلامی و حکامش آغاز کرده اند. آویزان شدن امام جمعه نظام در مشهد به بیتی از شاهنامه در مقابل این جنبش عظیم، بیشتر از خود فریبی، درماندگی و دست و پا زدن حکومت اسلامی را نشان میدهد.
نظام اسلامی با بیتی از شاهنامه به زنانی التماس میکند که قبلا به عربده های “ای زن به تو از فاطمه این گونه خطاب است ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است” دهن کجی کرده اند؛ انقلابی به عظمت “زن، زندگی،آزادی” راه انداخته اند تا دیوار ساخته شده از آخوند و عمامه و عبا و مسجد و قران و فتوا میان خود و دریاها و آفتاب را در هم بشکنند و تن و جانشان را به آب و آفتاب بسپارند. منیژه شاهنامه اگر حتی یک روز در فضای رزمنده نیکاها و ساریناها بود، به صف نبرد حماسی آنها می پیوست!
منتشر شده در ژورنال 722