امروز ترامپ پیروزمندانه و برای بار دوم به قدرت خزید. اینکه شخصیتی ضد زن، ضد پناهنده، نژاد پرست، ضد محیط زیست، و مرتجع و خرافی، با کارنامه ای پر از توهین و تجاوز و تحقیر زنان، آدمی که کاملا آونگی و غیرقابل پیش بینی است، شخصیت و وجهه فردی بسیارنازلی دارد، در انتخابات به قدرت کشیده میشود، گویای وضعیت نزار سیستمی است که بیمار و سر در گم است و نمیداند چگونه با مسائل و معضلات پیچیده و تل انبار شده اجتماعی و سیاسی روبرو شود. در کنار پوتین و شی جی پینگ و نتنیاهو و خامنه ای جای ترامپ خالی بود!
ترامپ سیاستمدار نیست. بلکه میلیاردر و پولدار است. رای دهنده آمریکائی چرا به او رای میدهد؟ چون او را در کسب و کار و کثافات سرمایه داری، موفق می بیند و خود را اسیر و ناتوان و دست و پا بسته. چنین شخصیتی باید در این سیستم به قدرت برسد. چون سمبل این سیستم است. چون اوج موفقیت در این سیستم را نمایندگی میکند. چون میلیاردرهای متعددی امثال او حتی اگر مستقیما دیده نشوند، پشت صحنه اهرماهای قدرت را در دست دارند و رئیس جمهور و اشخاص اول مملکت را آنها تعیین میکنند.
ترامپ آمده است تا به دور سرمایه داری بحران زده آمریکا دیوار بکشد، زنان را رسما در جایگاه تحقیر شده و کالایی و موضوع سکس تثبیت کند، سیاه پوستان را در موقعیت درجه دوم و سوم محکوم کند و محیط زیست را به امان خدایش رها کند تا برای اکثریت مردم فاجعه پشت فاجعه خلق کند و میلیاردرها با مشاهده آنها در جایگاههای امن شان به ریش قربانیان طبیعت بخندند و پولها و ثروتهای بیشتر به جیب بزنند و به دنبال راهیابی به کرات دیگر بگردند. اینکه دولت ترامپ چقدر موفق خواهد شد اینجا موضوع بحث من نیست. چون مردم با اولین شوک ترامپی بیدار خواهند شد و عکس العمل دیگری از خود نشان خواهند داد. اما نکته ام اینست که ترامپ نمونه آمریکائی خامنه ای است. سمبل عقب ماندگی و بن بست سیستم حاکم. مرتجع و خرافی، قدرت طلب و غرق در خودخواهی، کسی که نست به رنج و درد مردم بی خیال است و سرنوشت مردم محروم را حاصل “گناهان” و بی عرضگی خودشان می داند و حتی جنایات خود را محصول گناهان قربانیان می داند.
اسلامی ها وضع موجود و کل ناهنجاری ها را اینگونه توجیه میکنند که برای اینکه امام زمان ظهور کند و دنیا را به رهایی محشور نماید، باید رذالت ها و فجایع و کثافات به اوج خود برسد. این خرافه ای برای توجیه ناهنجاریهاست. اما ظاهرا منطقی در این حدیث خرافی وجود دارد. و آن اینکه بشریت برای اینکه به رهایی واقعی دست یابد ظاهرا باید همه چیز حتی ترامپ را تا به آخر بیازماید. میدانم که قریب نصف مردم آمریکا به ترامپ رای ندادند. اما همان نصفه ای که رای داد نیز جدا از مغزشویی دستگاههای تبلیغاتی حاکم، عمدتا از سردرگمی و استیصال، از نا امیدی از جبهه مخالف یعنی جو بایدن و معاون او مقابلش گشوده بودند، به سوی او چرخید تا شاید از موفقیتهای ترامپ و امثال ایلان ماسک سهمی نیز نصیب او شود. راه حل سومی مقابل خود نمی دید.
امیدوار باشیم که پایان دوران ترامپ، آغاز بیداری انسانی، اغاز خیزشی اجتماعی و رهایی بخش در دفاع از ارزشهای انسانی در سطح جهان باشد. در دنیای کنونی هیچ چیز موجه تر و سرراست تر از جنگیدن برای ارزشهایی که ترامپ مخالف آنهاست وجود ندارد. دفاع از پناهندگان که زیر فشار دیکتاتورها و فقر و نا امنی از خانه و کاشانه خود کنده شده و خطر غرق شدن در دریاها را به مفهوم دقیق کلمه به جان میخرند، دفاع از زنان که قرن بعد از قرن و نسل بعد از نسل مورد تبعیض و تحقیر مزمن قرار گرفته اند و از آزادی و برابری جز تحولاتی صوری نصیبی نبرده اند، دفاع از محسط زیست و طبیعتی که سرمایه داری آنرا به مرز غیرقابل زیست سوق داده است و فجایعش هر روز از روز قبل تکان دهنده تر است، دفاع از جامعه ای که نیمی از آن بی خانمان و بی تامین و در فقر و نا امنی به سر میبرد. و الی آخر. شخصا به این تحول و این بیداری اجتماعی بسیار امیدوارم. نه برای دل خوش کردن خود. بلکه به خاطر اعتماد عمیق به منطق پیشرو انسانی. به خاطر اعتقاد عمیق به منطق پیچیده اجتماعی. به خاطر اعتقاد به مبارزه طبقاتی که به قول مارکس گاه نهان و گاه عیان جریان دارد. زنده باد جامعه انسانی!
کاظم نیکخواه