مندرج در ژورنال شماره ۹۰۸ (لینک به فایل پی دی اف نشریه ژورنال برای پیاده کردن روی تلفن همراه)
بعد از سقوط بشار اسد، سران حکومت اسلامی که هنوز در شوک هستند، اظهار امیدواری کردهاند که “مردم سوریه بتوانند بدون مداخله مخرب بیرونی، برای تعیین سرنوشت خود تصمیم بگیرند” و “روابط دوستانه ایران و سوریه” تداوم داشته باشد!
اینها اظهارات سران حکومتی است که با “مداخله مخرب بیرونی”، با هزینه کردن بین ۳۰ تا ۵۰ میلیارد دلار، با اعزام آدمکشانی مثل قاسم سلیمانی و خون پاشیدن به خیزش حقطلبانه مردم و نجات بشار اسد از سرنگونی، همیشه از این دم میزدند که در منطقه قدر قدرت هستند.
مهدی طائب یکی از آخوندهای امنیتی حکومت زمانی گفته بود که سوریه استان سی و پنجم ایران است و “اگر دشمن به ما هجوم کند و بخواهد سوریه یا خوزستان را بگیرد اولویت با این است که ما سوریه را نگه داریم. چون اگر سوریه را نگه داریم میتوانیم خوزستان را هم پس بگیریم. اما اگر سوریه را از دست بدهیم تهران را هم نمیتوانیم نگه داریم”. از همین چند جمله ساده میتوان به جایگاه و اهمیت محوری سوریه تحت سلطه بشار اسد در استراتژی منطقهای جمهوری اسلامی پی برد.
جمهوری اسلامی همیشه روی چهار رکن برای بقای سیاسیاش حساب کرده است: ایدئولوژی اسلامی، دستگاه سرکوب، محور مقاومت و برنامه اتمی. ایدئولوژی اسلامی به ضد خودش تبدیل شده است. ناکارایی دستگاه سرکوب هم در جریان انقلاب زن زندگی آزادی برملا شد. قبلاً حماس و حزبالله بهعنوان دو نیروی مهم محور مقاومت ضربات سنگینی خورده بودند و با سقوط دیکتاتور سوریه، رکن دولتی محور مقاومت هم تماماً در هم شکست. آخرین کارت حکومت اتمی شدن است که در آن هم سرش به سنگ خواهد خورد. حال و روز خامنهای این روزها تماشایی است!
سقوط اسد، گامی بزرگ در جهت سقوط خامنهای است. با این اتفاق، پشم و پیله تبلیغاتی حکومت به عنوان قدرت منطقهای تماماً فروریخت. اختلاف در بالای حکومت هم از همین الان شدت گرفته است طوری که همدیگر را به عنوان مسبب سقوط اسد متهم میکنند.
با یک حکومت تضعیف شده در منطقه و متشتت در بالا، بی تردید فضا و امید و عزم برای ساقط کردن خامنهای و نظام اسلامی بیش از پیش فراهم میشود. بی دلیل نیست که مردم ایران، در کنار مردم سوریه و لبنان از سقوط دیکتاتور سوریه عمیقاً خوشحالند.