آنچه در مرداد ۵۸ در کردستان اتفاق افتاد را نهتنها مردم در سایر نقاط کشور بلکه نسل جوان در کردستان نیز آشنایی چندانی با آن ندارد. ازیکطرف جنایت عظیمی از طرف جمهوری اسلامی علیه مردم کردستان و بهعنوان بخشی از سیاست سرکوب یک انقلاب که هنوز ادامه داشت، شروع شد و از طرف دیگر مقاومتی سازمانیافته و جانانه توسط مردم کردستان و نیروهای سیاسی در این منطقه شکل گرفت که همچنان آثار آن را در کردستان از جمله در انقلاب زن، زندگی، آزادی و اعتصابات عمومی شاهد هستیم.
این تاریخ را باید مکتوب کرد. کتابها، مقالات و مصاحبههای زیادی در این مورد منتشر شده اما هنوز مطلقاً حق مطلب ادا نشده است. این وظیفهای است به گردن بهویژه نسل درگیر این وقایع در آن تاریخ.
آنچه در هفتههای پس از قیام بهمن تا ۲۸ مرداد ۵۸ و سالهای پس از آن در کردستان اتفاق افتاد بخشی از جدال و رودررویی مردم انقلابی و جبهههای انقلاب با حکومت اسلامی در سراسر کشور بود که کمر به در هم شکستن دستاوردهای انقلاب بسته بود. کارگران بسیاری از مراکز کارگری شوراهای خود را تشکیل میدادند و اعتصابات وسیعی از سال ۵۸ شروع به شکلگیری کرد، در شش ماه اول سال ۵۸ حداقل ۲۰۰ اعتصاب کارگری رخ داد، کارگران بیکار دست به تحصن و راهپیمایی میزدند، در ترکمنصحرا مبارزه وسیعی توسط دهقانان و به رهبری فعالین کمونیست برای مصادره زمینهای فئودالها شکلگرفته بود، جدال عظیمی میان زنان بر سر حجاب و قوانین اسلامی در جریان بود بهطوریکه علیرغم فرمان خمینی برای اجباری کردن حجاب چهار سال و نیم یعنی تا مرداد ۶۲ طول کشید تا حجاب اجباری به قانون تبدیل شد، نیروهای چپ و کمونیست همهجا درحالرشد بودند و هزاران نفر به آنها میپیوستند، دانشگاهها که یک سنگر مهم مقابله با حکومت شاه بود به پایگاه مهمی برای تحرکات سیاسی و رشد جریانات کمونیست تبدیل شده بود. سکولاریسم و فرهنگ غربی نیز عرصه دیگری از جدال جامعه با حکومت و تحجر اسلامی بود.
حکومت با بیرحمی تمام برای در هم شکستن این جبهههای انقلاب دستبهکار شد. با انقلابفرهنگی! در اواخر فروردین ۵۹ یورش همهجانبهای را به دانشگاهها شروع کرد و در سال ۶۰ با دستگیریهای هزاران نفره، اعدامهای بیشمار، اخراجهای دهها هزارنفره از دانشجویان کمونیست و مخالف و استادان سکولار، تغییر محتوای آموزش و دو سال و نیم تعطیلی دانشگاهها توانست این جبهه را در هم بشکند. بسیاری از فعالین کارگری و سازماندهندگان شوراهای کارگری را دستگیر کرد و شوراها را منحل کرد. دهها هزار نفر از فعالین سیاسی و اعضا و هواداران سازمانهای سیاسی را دستگیر و شکنجه و هزاران نفر را اعدام کرد تا جلوی روند روبهرشد این جریانات را بگیرد. رهبران مردم ترکمنصحرا را اعدام کرد، جنایت عظیمی در اهواز مرتکب شد، کارگران بیکار را در اصفهان و بندر انزلی به رگبار بست. این جنایات برای در هم شکستن جبهههای نبردی بود که با قیام بهمن و در هم شکستن نیروی سرکوب شاه بهسرعت درحالرشد بود و حکومت جدید بلافاصله پس از کسب قدرت، سرکوب مردمی که برای آزادی، عدالت و رفاه دست به انقلاب زده بودند و در این جبههها مشغول پیشروی بودند را شروع کرد. حتی قبل از قیام بهمن توسط دستجات سازمانیافته و غیر سازمانیافته اسلامی مقابله با زنان و کمونیستها شروع شده بود. اما انقلاب در همه جبههها همچنان فعال بود و حکومت زمان لازم داشت تا ارگانهای سرکوبش را بازسازی کند و انقلاب را در هم شکند. کمونیستها در خط مقدم این جبههها و از قربانیان اصلی جنایات حکومت بودند.
این تاریخ هنوز زنده است، هنوز تأثیرات عمیق آن در اذهان جامعه و در مبارزات بخشهای مختلف مردم جاری است. اما روایت غالب از انقلاب ۵۷، علل و نتایج آن، تداوم انقلاب تا سال ۶۰ و علل نهایی شکست این انقلاب و پیروزی ضدانقلاب اسلامی، بهجز در میان بخشی از فعالین سیاسی و اجتماعی، روایتی کاذب و بسیار تحریف شده است. حکومت انقلاب مردم برای آزادی و رفاه و عدالت را اسلامی میخواند تا جامعه را اسلامی کند و وجود منحوس خود را توجیه کند و جریانات دست راستی که نفرت عمیقی از نفس انقلاب و به صحنه آمدن مردم دارند تصویری کاملاً دروغین از انقلاب ۵۷ ارائه میدهند تا آن را دستمایه حملات هیستریک خود علیه کمونیستها بکنند. علیرغم اسناد و نوشتههای قابلتوجهی که در مورد همه این عرصهها و تحولات آن مقطع منتشر شده است، هنوز لازم است بسیار بیشتر از اینها مستند شود. شناخت این تاریخ، تجارب مبارزات آن دوره و دستاوردهای آن برای مبارزات امروز ما اهمیت دارد.
هدف این نوشته، نه پرداختن به کل رویدادها و تحولات آن دوره، بلکه محدود به یکی از جبهههای رویارویی مردم و حکومت اسلامی است، تداوم جدال انقلاب و ضدانقلاب در کردستان.
در کردستان انقلاب به دنبال سرنگونی حکومت شاه، مانند سایر عرصههای مبارزه در سطح کشور، در حال تعمیق و گسترش بود. حکومت بهعبث فکر میکرد با یک لشکرکشی «غائله» را میخواباند. حمله به مردم کردستان تنها پنج هفته پس از قیام بهمن یعنی در اواخر اسفند ۵۷ شروع شد. رژیم شروع به مسلحکردن فئودالها و تعدادی از عشایر کرد و به کمک جریانی ارتجاعی به اسم مکتب قرآن در سنندج تحرک خود را شروع کرد. در مهاباد و سنندج فرماندهان پادگانها با تیراندازی بهسوی مردم و خمپارهباران این شهرها صدها نفر را مجروح کرده و تعدادی را به قتل رساندند. «نوروز خونین سنندج»، نوروز ۵۸، محصول اولین یورش رژیم به مردم کردستان بود. توطئهها و تعرضات به مردم در سایر شهرها نیز شروع شد. اما جنبش اعتراضی در سراسر کردستان قدرتمندتر و تودهایتر از آن بود که با این سطح از حملات بتوان آن را در هم شکست. حکومت بلافاصله متوجه شد که توان عقب راندن مردم از طریق نظامی را ندارد. مجبور به مذاکره با نمایندگان مردم شد. در کردستان نیز کمونیستها در خط مقدم رویارویی با حکومت تازه بهقدرترسیده و مرتجعین محلی مانند مکتب قرآن بودند و ابتکار مذاکره به نمایندگی از طرف مردم با حکومت را در دست داشتند.
روز دوم فروردین ۵۸، چهل روز پس از قیام بهمن، رژیم مجبور شد هیئتی از بالاترین مقامات حکومت از جمله رفسنجانی، بهشتی، طالقانی، بنیصدر و حاجسیدجوادی وزیر کشور را برای مذاکره با شورای انقلاب شهر سنندج به کردستان اعزام کند. این مذاکرات به توافقاتی میان نمایندگان شورای انقلاب مردم سنندج و نمایندگان رژیم منجر شد و آتشبسی موقت برقرار گردید.
یک هفته بعد روز رفراندوم فروردین ۵۸ برای تعیین نظام با تحریم گسترده مردم کردستان روبرو شد. جمعیتهای دفاع از آزادی و انقلاب در شهرهای کردستان توسط فعالین چپ شکلگرفته بود و به فراخوان این جمعیتها و سایر نهادهای مردمی هزاران نفر در میتینگها و راهپیماییهای روز جهانی کارگر در سنندج، سقز، بوکان، مهاباد، مریوان و نقده شرکت کردند. شوراهای محلات به اسم بنکهها در شهرهایی مانند سنندج و مریوان در حد توان خود امنیت شهر و اقدامات متعدد رفاهی و درمانی و غیره را به عهده گرفته بودند. کمونیستها بهسرعت درحالرشد بودند و مکتب قرآن مفتیزاده و مرتجعین محلی را بهویژه در جنوب کردستان بهشدت منزوی میکردند.
یک اتفاق مبارزاتی مهم در آن مقطع کوچ تاریخی مردم در روز ۳۱ تیر ۵۸ مریوان بود. این کوچ یک واقعه مهم سیاسی و یک تاکتیک مبارزاتی بسیار هوشمندانه بود که به عقبنشینی رژیم در مریوان منجر شد. عوامل محلی رژیم در پادگان مریوان به کمک نیروهای نظامی حکومت مشغول سروسامان دادن به خود بودند و شعبه مکتب قرآن متشکل از ملاکین و مرتجعین محلی و ساواکیها را در داخل شهر شکل دادند و ترورهایی را در دستور قرار دادند تا اداره شهر را که توسط مردم سازماندهی شده بود مختل کنند، تحرک کمونیستها را از بین ببرند و خود بر شهر مسلط شوند. در یکی از تجمعات اعتراضی، ایده کوچ مطرح شد و بلافاصله همان روز مردم، پیر و جوان، شهر را ترک کرده و به روستای کانیمیران در اطراف شهر کوچ کرده و در آنجا اُتراق کردند. خبر سریعاً همهجا پیچید و حتی در رسانههای بینالمللی انعکاس یافت. هزاران نفر از مردم سنندج و شهرهای دیگر کردستان در حمایت از مردم مریوان دست به راهپیمایی بهطرف محل کوچ زدند. خبر بهسرعت در تهران و شهرهای دیگر منعکس شد و عدهای از فعالین خود را به محل کوچ مردم مریوان رساندند. رژیم مجبور به عقبنشینی شد و علیرغم میلش هیئتهایی را برای مذاکره با نمایندگان مردم مریوان اعزام کرد.
اینها نمونههایی از رویدادهای این دوره بود که تصویری از تحرک وسیع تودهای، شوراهای مردم، نقش کمونیستها و فضای فعال سیاسی، توازن قوا میان مردم و حکومت و ادامه انقلاب را کموبیش نشان میدهد.
حکومت بهتدریج ارگانهای سرکوب از جمله سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات را سروسامان میداد. شکنجههای اوین و عادلآباد و دیزلآباد و دهها زندان دیگر را از رژیم شاه به ارث برده بود، بسیاری از ساواکیها را به خدمت گرفت، تجارب بازجویی و شکنجه را از ساواک به کار گرفت و بهسرعت ارگانهای سرکوب تازهای مانند سپاه و دستجات مختلف باند سیاسی را سازمان داد. اما انقلاب نیز در حال گسترش و تعمیق بود. انقلاب نیروی عظیمی را در سراسر کشور آزادکرده بود. تازه پس از سرنگونی حکومت شاه و در هم شکستن ساواک و ارگانهای سرکوب آن بود که مردم داشتند نفسی میکشیدند، وارد فعلوانفعالات سیاسی میشدند، ادبیات سیاسی آن دوره را مطالعه میکردند، کتاب و نشریه میخواندند، در محل کار و تحصیل متشکل میشدند و آگاهی سیاسی جامعه هر یک روز بهاندازه سالها رشد میکرد و جامعه بهسرعت در مقابل حکومت قطبی میشد. حکومتی که وصله ناجوری بر پیکر جامعه بود، نمیتوانست این نیروی روبهرشد را تحمل کند و برای تثبیت خود باید آنها را عقب میراند. عقب راندن این نیروی عظیم و روبهرشد مستلزم سرکوبی همهجانبه بود.
۲۸ مرداد ۵۸ شش ماه از سر کار آمدن جمهوری اسلامی گذشته بود و حکومت که به درجاتی ارگانهای سرکوبش را سازمان داده بود، تصمیم گرفت ضرب شستی به مردم کردستان نشان بدهد. این بار حملهای سراسری و همهجانبه را از ۲۵ مرداد ۵۸ شروع کرد و با فرمان خمینی در روز ۲۸ مرداد هجوم گستردهای به مردم کردستان را شروع کرد. اما این مردم کردستان بودند که ضرب شستی به خمینی و نیروهای سرکوب حکومت نشان دادند.
تیتر روزنامههای کیهان و اطلاعات تصویر نسبتاً گویایی از وقایع آن روز میدهد:
۲۷ مرداد – امام: ارتش با توپ و تانک به پاوه حرکت کند.
۲۸ مرداد – امام: واحدهای زمینی، هوایی و دریایی! بدون فوت وقت به کردستان بروند.
– بیشتر خیابانها و پشتبامهای سنندج سنگربندی شده است.
– نیروهای کمکی حکومت در سنندج خلع سلاح شدند.
۱۱ تن از مهاجمان در سنندج تیرباران شدند.
۲۹ مرداد – هواپیماها دیوار صوتی سنندج را شب گذشته شکستند.
۲۹ مرداد – ۲۲ روزنامه و مجله توقیف شد.
۳۰ مرداد – خلخالی محاکمات را آغاز کرد. ۱۶ تن در پاوه اعدام شدند. دهها نفر دیگر در مریوان و سقز و مهاباد و… در دادگاههای چنددقیقهای محاکمه و تیرباران شدند.
۲ شهریور – سقز به تسخیر سپاه و ارتش درآمد.
امام: در کردستان فقط مسئله کمونیسم مطرح است.
۳ شهریور – علل سقوط هواپیما و هلیکوپتر در پاوه.
۴ شهریور – ۹ نفر در مریوان تیرباران شدند.
۱۲ شهریور – مهاباد و بانه آزاد شدند.
۱۱ شهریور – بوکان به دست ارتش افتاد.
ارتش با موفقیت وارد پیرانشهر شد.
۱۲ شهریور – نبرد شدید زمینی و هوایی در کردستان.
روز ۱۱ شهریور رژیم دست به جنایت عظیمی در روستای قارنا در اطراف نقده زد. ساعت یک بعدازظهر آن روز حدود صد نفر از مزدوران مسلح سپاه وارد روستا شدند و هر کس را که فرار نکرده بود یا مخفی نشده بود از کودک شیرخوار تا افراد مسن، زن و مرد، را قتلعام کردند. ملای این روستا قرآنی در دست گرفته بود و جلو آنها رفت تا شاید به این وسیله جلوی فاجعه را بگیرد؛ اما پاسداران سر او را هم بهقصد ارعاب مردم بریدند. بهانه حکومت میتینگی بود که حزب دمکرات در نقده ترتیب داده بود.
علیرغم اینکه همزمان با لشکرکشی به کردستان روزنامهها و مجلات چپ و انتقادی را ممنوع کردند تا هر چه میخواهند به خورد مردم بدهند و مردم در سایر نقاط کشور از ابعاد جنایت حکومت اطلاعی پیدا نکنند، اما هجومی به این گستردگی، جنایاتی به این بزرگی و مبارزاتی اینچنین جانانه را نمیشد مخفی کرد. سازمانهای چپ و کمونیست نقشی اساسی در انتقال گزارشات مربوط به کردستان به مردم در سایر نقاط کشور ایفا کردند.
در پاسخ به جنایات حکومت اعتراضات تودهای در شهرهای کردستان و حملات نظامی به نیروهای اعزامی حکومت تشدید شد. خشم و نفرت مردم عمیقتر و شعارهای ضد حکومتی تندتر شد. از جمله روز ۲۹ مرداد در سقز و بوکان مردم دست به تظاهرات زدند و شعار مرگ بر خمینی میدادند. مکتب قرآن در این دو شهر نیز فوراً توسط انقلابیون شهر خلع سلاح شد.
“کومله”، یک سازمان کمونیستی، که بعداً به “مارکسیسم انقلابی” پیوست و همراه با “اتحاد مبارزان کمونیست” و فراکسیونهایی از سایر گروههای کمونیست، یک پای مؤثر تشکیل “حزب کمونیست ایران” شد، اعلامیهای با عنوان «خلق کرد در بوته آزمایش» در روز ۲۹ مرداد منتشر کرد و مردم را به مقاومت دعوت کرد و خود، مقاومت مسلحانه را شروع کرد. بخش اعظم کمونیستهای کردستان به کومله پیوستند و کومله بهسرعت به سازمانی تودهای و مهم تبدیل شد. کومله در این مقطع هم در اعتراضات تودهای نقش بارزی به عهده گرفت و هم در فعالیتهای نظامی علیه نیروهای جمهوری اسلامی. نیرویی چپ و رادیکال که با حکومت سر سازش نداشت و همین توجه بیشتری جلب میکرد.
کومله در این مقطع تصمیم به تسخیر پادگان سردشت گرفت و با همکاری حزب دمکرات پادگان تسخیر شد و اسلحه و مهمات آن مصادره گردید. قبل از آن پادگان مهاباد تسخیر شده بود. در سایر نقاط کردستان نیز فعالیتهای نظامی گسترش یافت. برخی پایگاهها و مراکز رژیم در نقاط مختلف به تسخیر نیروهای کومله و حزب دمکرات درآمد. نیروهای رژیم همهجا در محاصره مردم انقلابی و نیروهای مسلح قرار گرفتند. در برخی عملیاتها سازمان فدایی نیز شرکت داشت. به ستونهای اعزامی رژیم در جادهها حمله شد و کلاً فضا بر حکومت تنگ و ناامن گردید. پس از دو ماه، شکست راهحل نظامی رژیم آشکار شد. علیرغم اینکه خلخالی دهها نفر را اعدام کرده بود، شهرها با توپ و خمپاره کوبیده شده، سپاه و ارتش به شهرهای مختلف حمله کرده و هزاران جنایت آفریده بودند تا مردم را عقب برانند و سازمانهای سیاسی را در هم شکنند، اما جنبش انقلابی در کردستان جلوآمده بود و سازمانهای سیاسی جایگاه مستحکمتری در جامعه پیدا کرده بودند. مردم بیشتری علیه رژیم به میدان بودهاند. تهمانده توهمات نیز برطرف شده بود. سران حکومت متوجه شکست خود شدند. تیتر روزنامهها تغییر میکند.
به تیترهای روزنامه کیهان در این مقطع توجه کنید:
۲۲ مهر – دولت در پی راهحل سیاسی در کردستان است.
۲۵ مهر – جزئیات مذاکرات مهم فروهر با رهبران کرد.
۲۸ مهر – استقبال دولت از مذاکرات فروهر در کردستان.
۳۰ مهر – امام گزارش دولت در باره کردستان را تأیید کرد.
منظور از این گزارش مذاکره با احزاب سیاسی و نمایندگان مردم کردستان و اعلام توافقاتی با آنها بود که خمینی دستور دستگیری آنها را بهعنوان اشرار داده بود.
۱۲ آبان «هیئت ویژه حل مسائل کردستان» از طرف حکومت روانه کردستان میشود. هیئت تلاش میکند کومله را دور بزند و با حزب دمکرات به توافقاتی برسد. اما این طرح نیز شکست میخورد. ابتکار عمل به دست کمونیستها افتاده و نیروی وسیعی حول آنها سازمانیافته بود و نمیشد آنها را دور زد. هیئت ویژه با حزب دمکرات ملاقات میکند و ده روز به شهرهای مختلف کردستان سفر میکند. نماینده حزب دمکرات اعلام میکند که هیچگونه تعرض و تهاجمی از طرف افراد مسلح حزب صورت نخواهد گرفت. اما کومله اعلام میکند که هیچ توافقی بدون حضور همه نیروهای سیاسی از نظر مردم کردستان اعتبار ندارد. هیئت ویژه به تهران برمیگردد.
در تهران روز ۱۳ آبان سفارت آمریکا اشغال میشود. این اقدام اساساً تلاشی در جهت در دستگرفتن فضای سیاسی توسط حکومت و منحرفکردن توجه جامعه به سمت «یک دشمن خارجی» بود. همچنان که جنگ ایران و عراق که سال ۵۹ شروع شد نیز ضرورت و مطلوبیتی جز سرکوب انقلاب نداشت. درهرصورت دولت بازرگان در اعتراض به این اقدام استعفا میدهد و یک دولت موقت جای آن را میگیرد.
در کردستان در روز ۱۹ آبان تظاهرات عظیمی به فراخوان کومله و شیخ عزالدین حسینی در سراسر کردستان سازمان داده میشود. حسین مرادبیگی از رهبران وقت کومله میگوید حدود ۸۰ هزار نفر در سنندج، ۲۰ هزار نفر در سقز و ۲۰ هزار نفر در بانه در راهپیماییها شرکت میکنند. مردم شعارگویان روانه مزار عزیزان جانباخته خود میشوند و یاد آنها را گرامی میدارند. در پاوه، نوسود، کامیاران و دیواندره نیز راهپیماییهای بزرگی صورت میگیرد.
سه ماه پس از یورش ۲۸ مرداد، جمهوری اسلامی بهعنوان یک نیروی بیگانه با مردم کردستان و مانند یک نیروی اشغالگر، تماماً شکست میخورد. هیئت ویژه با خمینی نشستی برگزار میکند و خمینی روز ۲۶ آبان پیامی به مردم کردستان میدهد. در این پیام دیگر خبری از تهدید و “به کردستان حمله کنید، دستگیرشان کنید و جلو فرار آنها را بگیرید” نیست. سحابی یکی از اعضای هیئت ویژه به خمینی میگوید در کردستان مناطق کوهستانی است و جنگ کلاسیک به جایی نمیرسد. باید با زبان دیگری وارد شویم. به زبان آدمیزاد یعنی یورش نظامی که به فرمان شما انجام شده شکستخورده است و مجبور به سازش هستیم. خمینی در پیامش پس از مشتی جملات چاپلوسانه نسبت به مردم کردستان اعلام میکند که هیئت دولت باکمال حسننیت به مذاکرات ادامه دهد تا آرامش به کردستان باز گردد. روز ۲۰ آذر نمایندگان دولت این بار با “هیئت نمایندگی خلق کرد” متشکل از کومله، دمکرات، سازمان چریکهای فدایی و شیخ عزالدین حسینی و اعضایی از دفتر او وارد مذاکره میشود. این اولین جام زهری است که خمینی سرمیکشد. کومله قبل از مذاکره اعلام میکند که در مذاکرات شرکت میکنیم؛ اما برای مردم توضیح داد که حکومت صلح نمیخواهد، میخواهد وقت بخرد و باید خود را برای مقابله با هجومهای بعدی آماده نگه داریم.
در این مذاکره رژیم علیرغم اینکه شکستخورده فقط وعدههای بیپشتوانه میدهد و حاضر به عقبنشینی چندانی نمیشود. هدفش صرفاً وقت خریدن است. مذاکرات به جایی نمیرسد.
در این مقطع توازن قوا تماماً به نفع مردم کردستان و نیروهای سیاسی عوض شده است. اعتراضات تودهای و حملات نظامی به نیروهای رژیم به اوج خود رسیده و کنترل شهرها عملاً از دست رژیم خارج میشود. نیروهای مسلح کومله روز ۲۵ شهریور وارد سنندج و روز اول آذر وارد شهر بوکان شدند. در مریوان روز ۴ آذر مردم آماده استقبال از نیروهای کومله شدند. دفاتر کومله و دمکرات در شهرها دایر میشود. شهرها یکی پس از دیگری از دست رژیم خارج میشود و تا بهار سال بعد به دست مردم و نیروهای مسلح مخالف حکومت میافتد. در برخی شهرها شوراهای مردمی تشکیل میشود و اداره امور را به عهده میگیرند. مردم انقلابی و بهویژه زنان و مردان نسل جوان با ابتکارات مختلف جلو میآیند و دوره شکوهمندی از جنبوجوش تودهای برای ساختن و کمککردن و جلو رفتن شروع میشود.
در فاصله پاییز ۵۸ تا بهار ۵۹ جنگ و درگیری و مبارزات تودهای به اشکال مختلف ادامه پیدا میکند. بسیاری از پایگاههای رژیم در خارج شهرها مورد حمله نیروهای مسلح قرار میگیرد و بسیاری از آنها تسخیر میشود. تا اینکه در فروردین سال ۵۹ یورش همهجانبه دیگری به کردستان شروع میشود و نهایتاً شهرهای کردستان علیرغم مقاومت تودهای مردم و مقابله نیروهای مسلح سازمانهای سیاسی با لشکریان حکومت، توسط جمهوری اسلامی تسخیر میشود. خوب است یادآوری کنم که در همین ایام، یک ماه پس از یورش مجدد به کردستان، رژیم به دانشگاهها در تهران و تبریز و اهواز و شهرهای دیگر نیز یورش میبرد، دفاتر سازمانهای کمونیستی و مخالف را تصرف و نهایتاً دانشگاهها را به مدت دو سال و نیم تعطیل میکند. در جریان این حملات تعدادی از دانشجویان به قتل میرسند و صدها نفر مجروح میشوند. در خرداد ۶۰ یورش نهایی به سنگرهای انقلاب شروع میشود و پس از کشتاری وسیع، دستگیری دهها هزار نفر از فعالین چپ و مخالف و یک قتلعام سیاسی انقلاب نهایتاً شکست میخورد و جمهوری اسلامی با کودتایی در درون حکومت خود را تثبیت میکند.
اما این پایان مسئله نیست. جنگ و درگیری تا مدتها در سراسر کردستان ادامه مییابد. در شهرها رژیم روزها حاکم است و نیروهای مسلح کومله و دمکرات شبها بهراحتی در شهرها حضور پیدا میکنند. روستاها نیز تا سالها بعد در کنترل نیروهای مسلح بود. روز ۱۱ اردیبهشت ۶۲ همزمان با روز جهانی کارگر نیروهای مسلح کومله نقاط مختلف شهر مهاباد را به تصرف خود درآورده و پس از تلفاتی سنگین به نیروهای حکومت شبانه از شهر خارج میشوند. در سایر نقاط کردستان نیز اوضاع کمابیش به همین شکل تا حدود یک دهه ادامه پیدا میکند.
آثار مقاومت مردم، تحزب تودهای در کردستان و تجارب مبارزات تودهای طولانیمدت با حکومت همچنان در این منطقه از کشور زنده است و در مبارزات تودهای مردم خود را بروز میدهد. اعتصابات عمومی قدرتمند و موفق علیه اعدامها در کردستان که به فراخوان احزاب سیاسی سازمان داده میشود، جشنهای باشکوه آدمبرفیها در شهرهای کردستان، عکسالعمل تودهای قدرتمند مردم سقز به قتل مهسا و جنبش قدرتمند دادخواهی یا دفاع از محیطزیست ادامه فضای مبارزاتی در چند دهه گذشته است.
کردستان همچنان یک سنگر مهم انقلاب سراسری برای به زیر کشیدن جمهوری اسلامی است و تجزیهطلبی همچنان اتهام و بهانهای برای مقابله با تحرکات مردم و نیروهای سیاسی است. انگی که نه فقط توسط جمهوری اسلامی برای سرکوب مردم کردستان، بلکه از طرف سلطنتطلبان نیز برای تخطئه مبارزه مردم در این منطقه زده میشود. اما آنچه در انقلاب زن، زندگی، آزادی شاهد بودیم تحکیم همبستگی مردم کردستان با مردم در سایر نقاط کشور بود که خود را در شعارهای زیبای مردم و در رأس این شعارها «زن، زندگی، آزادی» نشان داد.
این نوشته را تنها با یکی از تجارب مهم این مبارزات به پایان میرسانم: تحزب. اگر یک سازمان کمونیستی بانفوذ مانند کومله در آن مقطع حضور نمیداشت، مبارزات مردم کردستان اینچنین قدرتمند و سازمانیافته نمیشد و در همان ماههای اول به انحراف کشیده میشد، و با سازشهایی به پایان خود میرسید. در شرایط کنونی نیز وجود احزاب بانفوذ در کردستان یک نقطه قوت مهم بهحساب میآید که از جمله امکان اعتصابات عمومی موفق به فراخوان این احزاب را فراهم کرده است. این تجربه را باید در سراسر کشور بکار گرفت. وجود یک حزب سیاسی رادیکال که قصد سازش نداشته باشد، به فکر اتحاد مردم و متکی به مردم و فعالین و تشکلهای مردمی باشد و خواستهای عمیق و بنیادی جامعه را نمایندگی کند، برای رهبری مبارزات، برای عبوردادن پیروزمندانه جامعه در تندپیچهای مهم سیاسی، برای افق دادن و امید دادن به جامعه، برای به پیروزی رساندن مبارزات تودهای و برای سرنگونی جمهوری اسلامی و ساختن جامعه بعدی حیاتی است.
به نقل از نشریه انترناسیونال ۱۱۴۳