
بهروز اسدی، فعال حقوق بشر – فرانکفورت، ۱۷ شهریور ۱۴۰۴
سیوهفت سال از تابستان خونین ۶۷ میگذرد؛ فاجعهای که همچنان چون زخمی باز در حافظه تاریخی ایرانیان باقی مانده است و بار دیگر این پرسش بنیادین پیش روی ما قرار دارد، چرا چرخه مرگ در جمهوری اسلامی هنوز متوقف نشده است؟
اعدام در جمهوری اسلامی از همان روزهای نخست قدرتگیری آغاز شد. نخستین اعدامها بر پشتبام مدرسه رفاه، با برچسب «مفسد فیالارض» اجرا شد. بیتفاوتی و سکوت جامعه راه را برای ادامه کشتار هموار کرد؛ تا دهه شصت، و نهایتاً به تابستان ۶۷ رسید؛ جایی که هزاران زندانی سیاسی به فرمان مستقیم خمینی در گورهای دستهجمعی، از جمله در خاوران، دفن شدند. امروز نیز این چرخه بیوقفه ادامه دارد.
اما پرسش اساسی همچنان باقی است، چرا تنها خانوادهها دادخواهی کردهاند و جامعه کمتر درگیر شده است؟ چرا سکوت عمومی دست رژیم را برای ادامه جنایت باز گذاشته است؟ واقعیت این است که چرخه مرگ تنها زمانی متوقف میشود که تودههای مردم برخیزند، سکوت را بشکنند و هزینه سرکوب را برای حاکمان بالا ببرند.
شکنجه پس از مرگ
اعدام در ایران تنها گرفتن جان نیست. حکومت حتی پس از مرگ نیز خانوادهها را شکنجه میکند، اجساد را تحویل نمیدهد، محل دفن را پنهان میکند و حق سوگواری را از خانوادهها میگیرد. گزارشهای تکاندهندهای وجود دارد مبنی بر اینکه پیش یا پس از اعدام، اعضای بدن برخی زندانیان خارج و مورد استفاده قرار گرفته است.
این نه فقط قتل، که تحقیر کرامت انسانی و هتک حرمت مردگان است؛ بخشی از پروژه رعب و وحشت برای پاک کردن خاطره جنایت از حافظه جمعی. در برابر چنین سیاستی است که ما با صدای بلند میگوییم: نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم.
همچنین امروز در آستانه سومین سالگرد قتل حکومتی مهسا (ژینا) امینی و آغاز انقلاب «زن، زندگی، آزادی» ایستادهایم؛ انقلابی که زنان پرچمش را برافراشتند و جهان را تکان دادند. این خیزش نه تنها جنبشی مدنی، بلکه نتیجه بیش از چهار دهه سرکوب، زندان و اعدام است.
رژیم جمهوری اسلامی کوشیده است با بازداشتهای گسترده، شکنجه، احکام سنگین و اعدام، بهویژه علیه زنان، شعله این جنبش را خاموش کند، اما این شعله از دل تاریخ برخاسته و خاموششدنی نیست.
همچنان که پس از شکستهای منطقهای و جنگ دوازدهروزه، حاکمان انتقام خود را از مردم گرفتهاند، از زنان، جوانان، فعالان سیاسی و عقیدتی این روش استبداد و ارتجاع سیاه است. افزایش فشار بر زندانیان، صدور احکام سنگین و تداوم اعدامها که روشی برای انتقام کور است.
دیپلماسی یا دادخواهی؟
با وجود همه این جنایتها، خطر بزرگتری در کمین است، اینکه صدای زندانیان سیاسی و جنبش علیه اعدام در سایه بدهبستانهای دیپلماتیک در غرب خاموش شود. امروز، خفقان پنهان زیر لوای دیپلماسی جریان دارد. نقض گسترده حقوق بشر و جنایت علیه بشریت به حاشیه رانده میشود، در حالی که تنها پروندهای که بر میز مذاکره قرار دارد، پرونده هستهای است؛ موضوعی که هیچ نسبتی با رنج مردم ندارد.
در این میان ما باید مدام یادآوری کنیم، مسأله ایران، مسأله مردم است، نه رژیم؛ مسأله آزادی است، نه میز مذاکره؛ مسأله جان انسانهاست، نه بدهبستانهای سیاسی.
ضمن آنکه پاسخ ما به این چرخه مرگ، باید همبستگی و شبکهسازی دائم باشد. درد مشترک ما، آزادی زندانیان سیاسی و مخالفت با اعدام، باید به مطالبهای جهانی بدل شود. این خواست نباید در حد شعار باقی بماند؛ باید در عرصههای رسانهای، حقوقی، اجتماعی و دیپلماتیک پیگیری شود.
اطلاعرسانی بینالمللی باید پیوسته ادامه یابد. شهادتها و روایتهای خانوادهها باید در رسانههای جهانی طنینانداز شود. فشار حقوقی و دیپلماتیک باید مداوم و سازمانیافته باشد. همراهی با نیروهای مترقی و حقوق بشری برای ایجاد بسترهای اعتراضی و درخواست اعزام هیئتهایی از سازمانهای بینالمللی برای بازدید از زندانهای ایران، گامی ضروری است.
در کنار آن، شبکههای حمایت حقوقی و روانی باید خانوادههای قربانیان را یاری کنند تا تنها نمانند و دادخواهیشان رساتر شود. شبکهسازی تنها تاکتیک نیست؛ راهی است برای بالا بردن هزینه اعدامها. هر صدای تازه، هر پیوند میان داخل و خارج، اعدام را از ابزار ترس به رسوایی جهانی برای رژیم بدل میکند.
صدای زندانیان سیاسی
به این ترتیب تمام تلاشها، چه در داخل و چه در خارج، باید بر دو محور استوار باشد، بالا بردن هزینه سرکوب و شکستن بنبست امنیتی از طریق بازتاب صدای بیصدایان. امروز بیش از ۲۰ هزار زندانی سیاسی و عقیدتی در ایران در زندان هستند؛ بسیاری از آنان با اتهامهای واهی بازداشت شدهاند. زندانیانی همچون شریفه محمدی در معرض خطر جدی اعدام قرار دارند.
ما باید صدای زندانیانی باشیم که از پشت دیوارهای زندان فریادشان شنیده نمیشود؛ صدای خانوادههایی که حتی حق سوگواری ندارند و صدای نسلی که به جرم آزادیخواهی محکوم به مرگ میشود. این صدا باید به جهان برسد تا هیچ اعدامی در سکوت رخ ندهد.
امروز ما در برابر تاریخ مسئولیم. فراموش نمیکنیم تا حقیقت زنده بماند؛ نمیبخشیم تا عدالت قربانی مصلحت نشود. این شعار تنها یاد گذشته نیست؛ عهدی است برای آینده. آیندهای که بر پایه دادخواهی، حقیقت، عدالت و آزادی ساخته خواهد شد.

نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم
سخنرانی بهروز اسدی، فعال حقوق بشر، در مراسم سیوهفتمین سالگرد یادبود
کشتار ۶۷یادمان جانباختگان تابستان ۶۷ در فرانکفورت؛ همبستگی ایرانیان برای عدالت
فرانکفورت – ۷ سپتامبر ۲۰۲۵
بیش از یکصد نفر از ایرانیان مقیم آلمان شامگاه شنبه، هفتم سپتامبر، در کافه «آنشلوس» فرانکفورت گرد هم آمدند تا در مراسم یادمان جانباختگان تابستان ۶۷ و همه کشتهشدگان راه آزادی شرکت کنند؛ برنامهای که به همت کمیته یادمان برگزار شد و در آن فعالان سیاسی، اجتماعی و هنری سخنرانی کردند.
مراسم با یک دقیقه سکوت به یاد قربانیان آغاز شد. بهروز اسدی، فعال شناختهشده حقوق بشر، نخستین سخنران برنامه بود. او ضمن خوشامدگویی به حاضران، تأکید کرد که «۳۷ سال از تابستان خونین ۶۷ میگذرد، فاجعهای که همچنان چون زخمی باز در حافظه تاریخی ایرانیان باقی مانده است.» اسدی در ادامه پرسشی بنیادین مطرح کرد: چرا چرخه مرگ در جمهوری اسلامی هنوز متوقف نشده است؟
او با اشاره به تداوم سیاستهای سرکوب در ایران گفت که «یادآوری و دادخواهی» تنها راه مقابله با فراموشی تاریخی است و تأکید کرد رساندن صدای زندانیان سیاسی و عقیدتی به جامعه جهانی، مسئولیتی تاریخی برای ایرانیان تبعیدی است.
حضور شهردار فرانکفورت
پس از او، نرگس اسکندری، شهردار فرانکفورت، سخن گفت. او ضمن قدردانی از برگزاری چنین برنامههایی، این تلاشها را «تضمینی برای زنده نگهداشتن یاد جانباختگان راه آزادی» توصیف کرد و افزود: «نباید اجازه داد معاملههای سیاسی با جمهوری اسلامی، آزادی بیان و حقیقت را قربانی کند.» اسکندری یادآور شد که این مسئله را شخصاً در محافل سیاسی و پارلمان اروپا پیگیری کرده و همچنان ادامه خواهد داد.
روایت زنان از تابستان ۶۷
بخش دیگری از مراسم به سخنان آسیه امینی، روزنامهنگار، شاعر و فعال حقوق زنان اختصاص داشت. او با یادآوری پروندههای متعددی که برای جلوگیری از اعدام زنان پیگیری کرده بود، گفت: «نه به اعدام، کلیدیترین خواسته در جامعه ایران است و همین مسیر زندگی مرا در سالهای گذشته تغییر داده است.» امینی همچنین خاطراتی از زنان و دخترانی نقل کرد که قربانی سیاستهای سرکوب جمهوری اسلامی شدند.
شعر، خاطره و ادبیات در خدمت یادآوری
در ادامه پویان مقدسی، شاعر، نویسنده و ترانهسرا، با اشاره به شرایط امروز جامعه ایران، درباره کتاب و داستان خود با عنوان «گمگورها» سخن گفت. او توضیح داد که این اثر بر پایه خاطرات خانوادههای اعدامشدگان ۶۷ نوشته شده و نشاندهنده مسیری طولانی برای روشن کردن ابعاد پنهان این فاجعه است. مقدسی افزود: «نادیده گرفتن عمق این جنایت در جامعه، خود ادامهای بر همان سرکوب است.»
بازخوانی تجربه زیسته
مهدی اصلانی، نویسنده و تاریخنگار شناختهشده در حوزه کشتار ۶۷، دیگر سخنران مراسم بود. او که خود از بازماندگان آن روزهای سیاه است، درباره کتاب تازهاش «کافه رادیو» توضیح داد. به گفته اصلانی، این اثر «با نگاهی فراروایی، سه دوره کودکی و جوانی، پیش از تبعید و پس از تبعید» را بازگو میکند. پخش یکی از پادکستهای ساختهشده بر اساس محتوای این کتاب با استقبال حاضران مواجه شد.
موسیقی برای یادمان آزادی
بخش پایانی مراسم با اجرای آواز سپیده رئیسسادات همراه بود. او به همراه اسکندر آبادی قطعاتی را اجرا کرد که به گفته این هنرمند شناخته شده حوزه موسیقی و آواز، «پاسداشتی برای همه جانباختگان راه آزادی» بود. اجرای موسیقی حال و هوای مراسم را به سمت همدلی و یادآوری مشترک برد.
پایان در همبستگی
در پایان برنامه، بهروز اسدی بار دیگر پشت تریبون رفت و از همه برگزارکنندگان، داوطلبان و شرکتکنندگان قدردانی کرد. او تأکید کرد که «ادامه چنین یادمانهایی، نه تنها پاسداشت قربانیان است بلکه راهی برای تقویت همبستگی و مقاومت در برابر فراموشی و تحریف تاریخ به شمار میرود.»
این مراسم که از ساعت پنج عصر آغاز شده بود، در ساعت هشت و نیم شب به پایان رسید؛ گردهماییای که بار دیگر نشان داد جامعه ایرانیان در تبعید همچنان برای دادخواهی و عدالت در کنار یکدیگر ایستادهاند.
ارادتمند بهروز اسدی
شهریور