برگرفته از سایت ایران وایر
«آریا استاد ابراهیمی»، جوان ۲۲ ساله اهل مهاباد، آبان ماه ۱۴۰۱ در میانه اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» هدف شلیک بیش از ۱۰۰ گلوله ساچمهای نیروهای امنیتی قرار گرفت و دچار جراحات شدید و مادامالعمر شد. او که پیش از آن در مسیر تحصیل حقوق و آرزوی وکیل شدن بود، بوکسور و دونده بود، حالا با حدود ۸۰ ساچمه سربی در بدن و پای چپی که از درد و آسیب ناشی از تیراندازی میلنگد، زندگی در تبعید و نگرانی دائمی از بازداشت و دیپورت را تجربه میکند. روایت او تصویری از سرکوب وحشیانه اعتراضات، تهدیدهای امنیتی علیه خانوادهاش و چالشهای فراوان یک جوان معترض است که هنوز هم برای زندگی میجنگد.
***
آریا متولد ۲۲تیرماه۱۳۸۲ دارای دیپلم علوم انسانی است. او پیش از خیزش «زن، زندگی، آزادی» در هیچکدام از اعتراضات سراسری شرکت نکرده بود. به گفته خودش، در آن روزها فضای مهاباد به شدت سرکوبشده و خشن بود. او میگوید:
«مردم مهاباد را در آن روزها به طرز وحشیانهای با سلاحهای سرد و تفنگهای ساچمهای مورد ضربوجرح قرار میدادند و بسیاری را بازداشت کردند.»
۵ آبان۱۴۰۱ آریا در مراسم خاکسپاری زانیار ابوبکری یکی از معترضان کشتهشده در اعتراضات ۱۴۰۱ شرکت میکند. زانیار بیست روز پیش از مراسم ازدواج خود در اعتراضات کشته شد.
آریا میگوید روز خاکسپاری زانیار که به یکی از خونینترین روزهای اعتراضات مهاباد تبدیل شد و شمار زیادی از مردم جان باختند: «در جریان یورش نیروهای سرکوبگر به جمعیت مشایعتکننده، درحالیکه در حال فرار بودم، چشمم به زنی افتاد که به همراه دختربچهای حدود ۹ ساله در معرض بازداشت قرار داشت. آن زن در میان ازدحام گرفتارشده بود و به نظر میرسید به دلیل سن بالا یا وضعیت جسمیاش قادر به فرار سریع نیست. نمیتوانستم بیتفاوت عبور کنم».
او به کمک زن و دختر بچه میرود و آنها را از محل دور میکند: «توانستم آنها را دور کنم اما لحظاتی بعد، از فاصلهای بسیار نزدیک توسط نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی با سلاح ساچمهای هدف قرار گرفتم. بیش از ۱۰۰ گلوله ساچمهای به بدنم اصابت کرد و بهشدت زخمی شدم.»
در این حمله، پای چپ او از نوک انگشتان تا ناحیه لگن، پای راست از نوک پا تا نزدیکی لگن، دست چپ و همچنین پهلوی چپ وی، هدف اصابت ساچمهها قرار گرفت.
آریا میگوید: «در آن روزها، اگر کسی به دست نیروهای امنیتی میافتاد، بعید بود زنده بماند.»
او ادامه میدهد: «در جریان اعتراضات، به معترضان مجروح کمک میکردم و آنها را به خانههای امن در محلههای کمخطر منتقل میکردم تا پزشکان بتوانند برای درمانشان حاضر شوند. در نهایت، خودم هم پس از مجروح شدن، با کمک یکی از همین پزشکان تحت درمان قرار گرفتم.»
آریا پیش از آن حادثه نیز بارها هدف اصابت گلولههای ساچمهای قرارگرفته بود. حدود ده روز پیش از مجروحیت شدید، در جریان حمله نیروهای امنیتی چند ساچمه به ناحیه پشت گردنش اصابت کرده بود.
او میگوید: «خیلی خوششانس بودم که نابینا نشدم. در یکی از حملات، یکی از ساچمهها بهجای برخورد با چشمم، به بینیام خورد.»
پنجم آبان، پس از آنکه زخمی میشود مردم او را از محل حادثه فراری میدهند: «باوجود خونریزی شدید و درد طاقتفرسا، بهجای انتقال به بیمارستان، من را به خانهای امن در خارج از شهر بردند. در آنجا تحت مراقبت پزشکی یکی از پزشکان معتمدی قرار گرفتم که پیشتر نیز مجروحان اعتراضات را برای درمان نزد او میبردم. در آن روزها، نیروهای اطلاعاتی و امنیتی در بیمارستانها مستقر بودند و معترضان مجروح را شناسایی، بازداشت و ناپدید میکردند. اگر به بیمارستان منتقل میشدم، بهاحتمال زیاد دستگیر میشدم و شاید هرگز زنده نمیماندم؛ سرنوشتی که برای بسیاری دیگر رخ داد. همانطور که نیما شفیقدوست، تنها به دلیل بیتوجهی پزشکی در زندان جان خود را از دست داد، من هم ممکن بود به سرنوشتی مشابه دچار شوم.»
نیما شفیق دوست، دانشآموز معترض ۱۶ ساله، در خیزش ۱۴۰۱ در ارومیه با گلوله جنگی مجروح شد؛ اما از ترس بازداشتشدن در زیرزمین خانه پدری تحت مداوا قرار گرفت. پس از مدتی توسط نیروهای امنیتی، شناسایی و در خانه بازداشت شد. باوجود وضعیت وخیم جسمیاش باز هم مأموران از بردنش به بیمارستان خودداری کردند او در بازداشتگاه به دلیل شدت جراحات در بازداشتگاه کشته شد. خانواده نیما پس از چند روز بیخبری پیکر او را از نهادهای امنیتی تحویل گرفتند.
آریا استاد ابراهیمی در ۱اسفند۱۴۰۱ بهصورت غیرقانونی ایران را به مقصد ترکیه ترک کرد. او اکنون حدود دو سال و نیم است که بهعنوان پناهجو در این کشور زندگی میکند.
یک سازمان مردمی مستقر در شهر اربیل عراق، به آریا کمک مالی میکند تا بتواند بخشی از هزینههای زندگیاش در ترکیه را تامین کند.

زندگی با ۸۰ ساچمه سربی در بدن و پای چپی که میلنگد
به گفته آریا، پزشک معتمدی که در ایران او را درمان کرده بود، تنها توانست حدود ۳۰ ساچمه را از بدنش خارج کند و باقی ساچمهها همچنان، پس از گذشت سه سال، در بدن او باقیماندهاند.
تعداد دقیق ساچمههای باقیمانده، پس از انجام معاینات پزشکی و انجام رادیوگرافی در ترکیه مشخص شد؛ او هنوز با حدود ۸۰ ساچمه در بدن خود زندگی میکند. بسیاری از این ساچمهها بهصورت عمقی در بافتهای بدن فرورفتهاند.
پای چپ آریا دچار لنگی شده و هنگام راه رفتن او را دچار درد و مشکل میکند؛ یکی از ساچمهها دقیقاً روی استخوان پا قرارگرفته و به گفته پزشکان، خارج کردن آن بدون ایجاد آسیب بیشتر ممکن نیست.
آریا میگوید: «به پزشکان در ترکیه التماس کردم ساچمهها را از بدنم خارج کنند چون زندگی کردن با آنها بسیار دردناک است».
پس از بررسیهای پزشکی در ترکیه، پزشکان به آریا هشدار دادهاند که جراحی برای خارج کردن باقی ساچمهها میتواند خطرناک باشد. تعداد زیادی ساچمه در نقاط حساسی مانند اطراف رگهای ساعد دست چپ، پشت زانو، محل خم شدن پا و کشاله ران چپ وجود دارد که جراحی در این نواحی میتواند با ریسکهای جدی همراه باشد. به گفته پزشکان، به دلیل نبود امکانات جراحی پیشرفته در کشور ترکیه و همچنین هزینه بالای این عملها، امکان خارج کردن ساچمهها از بدن آریا در حال حاضر وجود ندارد.
آریا میگوید: «ساچمههایی که روی زانو اصابت کرده است قابل لمس است».
پای چپ، دست چپ و بهویژه پای راست آریا که بیشترین تعداد ساچمه در آن باقی مانده، همچنان دردناک است. در برخی موارد، اطراف ساچمهها دچار قرمزی، ورم و خارش شدید میشود. رنگ پوست این نواحی که ساچمه در آن فرورفته تغییر میکند. او ناچار است این نواحی را بهطور مرتب ضدعفونی کند و برای جلوگیری از عفونت، بهطور مداوم آنتیبیوتیک مصرف کند.
لباس پوشیدن برای آریا بهطور معمول دشوار و دردناک است. او میگوید: «لمس بدنم تقریباً غیرممکن است چون دردناک است. نمیتوانم لباسهای معمولی بپوشم و فقط باید از شلوارها و لباسهای گشاد استفاده کنم که تماس کمتری با پاها و دستم داشته باشند. پوشیدن شلوارهای تنگ مثل شلوار لی برایم غیرقابل تحمل است.»
سختترین فصل برای آریا، زمستان است. جنس ساچمهها از سرب است و تماس فلز با سرمای هوا، درد بیشتری را به بدن او تحمیل میکند. حتی مسکنهای قوی نیز در تسکین این درد چندان موثر نیستند. به همین دلیل، او ناچار است در فصل سرما تنها از کاپشنهای گشاد و ضخیم، مانند بادگیر، استفاده کند تا تماس لباس با بدنش را به حداقل برساند.
آریا میگوید خوابیدن دردناکترین بخش زندگی او است: «وقتی خوابم، اگر ناخودآگاه روی پهلو بخوابم، یا وزنم روی پای چپم بیفتد، یا دست چپم را زیر سرم بگذارم، از شدت درد از خواب میپرم. انگار سرنگی را با فشار به مچ دستم فرومیکنند.»
«روزبه اسفندیاری»، پزشک سابق اورژانس تهران به ایرانوایر میگوید: «در صورت مشاهده علائمی مانند قرمزی پوست، تورم شدید و درد در ناحیه جلوی ساق پا، احتمال بروز عفونت استخوانی (استئومیلیت) وجود دارد و در چنین شرایطی، مراجعه فوری به پزشک ضروری است».
این پزشک در توضیح ساچمههایی که بهزانوی آریا اصابت کرده میگوید: «زانو یکی از نواحی حیاتی مفصلی بدن است که در پشت آن شبکهای متراکم از عروق خون رسان قرار دارد. هرگونه آسیب یا خراش به این عروق، بهویژه اگر در اثر اصابت ساچمه ایجادشده باشد، میتواند در بلندمدت جریان خون به اندام تحتانی را با خطر مواجه کند. اگر یکی از این عروق بهطور کامل پاره شود، در لحظه وقوع حادثه ممکن است خونرسانی به پایین زانو بهشدت مختل شود که این موضوع میتواند منجر به از دست رفتن عملکرد طبیعی پا یا در موارد شدید، از دست دادن خود اندام شود.»
روزبه اسفندیاری تأکید میکند که یکی از مهمترین عوارض ساچمهها برای این فرد، دردهای مزمن و دراز مدتی است که احتمالاً در میانسالی، بهویژه از حدود ۴۰ سالگی به بعد، بروز خواهد کرد. او توضیح میدهد: «گلولههایی که به بدن این فرد اصابت کردهاند، از جنس سرب هستند. ورود تعداد زیادی ساچمهٔ سربی به بدن میتواند در درازمدت موجب مسمومیت با سرب شود، چراکه بدن بهطور مداوم در معرض این فلز سنگین قرار دارد. مسمومیت با سرب ممکن است عوارضی جدی بر کلیهها، مغز و مغز استخوان داشته باشد و درروند طبیعی خونسازی بدن اختلال ایجاد کند.»
روزبه اسفندیاری همچنین اضافه میکند: «یکی از مشکلات شایع در این وضعیت، افزایش درد در هوای سرد است. ازآنجاکه ساچمهها از جنس سرب هستند، سرما را به خود جذب میکنند و باعث میشوند فرد در فصلهای سرد یا در معرض دمای پایین، درد بیشتری را تجربه کند».
تهدید پدر آریا به ربایش دختر ۹ سالهاش
آریا در ایران شناسایی شد ولی خوشبختانه بازداشت نشد. ماموران امنیتی برای بازداشت او چندین بار به منزل پدریاش یورش بردند. در جریان این حملات، مادر، پدر و دو خواهر آریا با تهدید به مرگ مواجه شدند. همچنین لپتاپ و وسایل شخصی آریا را ضبط کردند و هرگز بازنگرداندند. آریا یک خواهر بزرگتر از خود و یک خواهر کوچکتر دارد.
به گفته آریا، ماموران امنیتی در جریان یورشها به خانه پدریاش، به پدر او گفتهاند:
«خودت و دو دخترت را با خود میبریم و آنقدر شکنجه میکنیم تا پسرت را تحویل بدهی وگرنه او را تکه تکه تحویلات میدهیم. همانطور که برخی از معترضان را بینامونشان کردیم، همین بلا را بر سر تو، خانوادهات و پسرت و مخصوصا دخترانت هم میآوریم. یا باید پسرت را تحویل بدهی، یا دختر کوچکت را با خودمان میبریم. هر بلایی بخواهیم میتوانیم سر دخترت بیاوریم.»
در زمان این تهدیدها، خواهر کوچک آریا تنها ۹ سال داشته است.
آریا میگوید: «نیمهشبها ساعت ۳ بامداد با داد و بیداد و پوتین به پا با حمله به خانه ما با اسلحه میرفتند بالای سر خانوادهام و تهدیدشان میکردند. یکبار در این حملهها قصد داشتند خواهر بزرگترم را مورد ضربوجرح قرار دهند. با فریاد و مقاومت او، مادرم وارد شد تا از دخترش دفاع کند، اما مأموران او را هل دادند و تهدید کردند که او را نیز خواهند زد. خواهر کوچک من هنوز ترس آن شبها از وجودش بیرون نرفته است».
او ادامه میدهد: «چون دیدند پدرم تسلیم نمیشود، از آنها نمیترسد و هر چقدر بیشتر فشار میآورند، خانوادهام همانقدر مقاومتر میشود، در نهایت آنها را رها کردند. در آن روزها، مادرم نیز در وضعیت جسمی نامناسبی قرار داشت و بسیار بیمار بود».
در خطر دیپورت هستم
از نظر امنیتی نیز، آریا در وضعیت بسیار نگرانکنندهای قرار دارد. دولت ترکیه او را به یکی از شهرهای مرزی نزدیک ایران منتقل کرده است و همواره این نگرانی وجود دارد که نیروهای جمهوری اسلامی به او دسترسی پیدا کنند.
آریا از حق بیمه و خدمات درمانی محروم است و موظف است بهصورت هفتگی به اداره مهاجرت مراجعه کرده و حضور خود را ثبت کند. با این حال، مدتی است که به دلیل ترس از بازداشت و دیپورت، برای امضا و اعلام حضور مراجعه نکرده است؛ چراکه به گفته او پیشتر نیز شماری از پناهجویان سیاسی در حین امضا زدن بازداشت و به ایران بازگردانده شدهاند.