عمامهپرانی در سال ۱۴۰۱ نمونهای از لحظات جاودانی و فراموشنشدنی جامعهای است که نشان میدهد چگونه سمبلهای اسلامی و خود اسلام در روح و مغز جامعه فرومیپاشد. روند دفع اسلام و مذهب از زندگی مردم که از چند دهه قبل جریان داشت با انقلاب زن، زندگی، آزادی شتاب فوقالعادهای گرفت و لجنزار اسلامی را بهشدت خشک کرد.
اما عمامهپرانی تنها یکی از نمودهای دفع مذهب از زندگی مردم و مذهبزدایی است که در سراسر کشور به اشکال مختلف و در زمینههای گوناگون جریان دارد.
از ۱۴۰۱ به اینطرف مراسمهای خاکسپاری نهتنها جانباختگان زن، زندگی، آزادی بلکه حتی بسیاری از خاکسپاریهای غیرسیاسی تماماً رنگوبوی غیرمذهبی گرفته و بدون حضور آخوند و قرآنخوانی انجام میشود. مادران و پدران دادخواه دیگر آخوندی را سر قبر عزیزان خود راه نمیدهند. خاطراتی از جگرگوشههای خود میگویند، بر سر قبرها گل میگذارند، با جانباختگان دیگر اعلام همبستگی میکنند و مراسمها را به محل گردهمایی و پیامهای سیاسی و عزم خود برای تداوم مبارزه تبدیل کردهاند.
بیحجابی که در ابعادی میلیونی جریان دارد نمود بارز و مهم دیگری از دفع مذهب در زندگی مردم است که نشان میدهد چگونه بساط مذهب از زندگی مردم جمع شده است و نه فقط بیحجابی بلکه مردسالاری نیز که یکی از بنیادهای تفکر و سنتهای اسلامی و مذهبی است ضربات جبرانناپذیری خورده است. پابهپای تغییر موقعیت زن در خانواده و جامعه، سنن مذهبی در درون خانوادهها نیز در حال جارو شدن است.
روابط آزاد جنسی جوانان بدون عقد شرعی و اسلامی که البته در ردههای بالای سنی هم جریان دارد نمونه دیگری از بربادرفتن سنتهای عقبمانده و ضدانسانی اسلامی و کلاً مذهبی است.
نهتنها مساجد دههها است که از جمعیت خالی شده بلکه نمازخوانی بهطورکلی به قشری بسیار کوچک محدود شده است. سایر اعمال مذهبی مثل روزه و خمس و زکات نیز سالها است که سرنوشتی مثل نماز پیدا کرده است.
روند اسلامزدایی از زندگی مردم چنان شدت گرفته که مقامات و آیتاللهها را نیز مجبور کرده است اقرار کنند که مذهب و فرهنگ و سبک زندگی اسلامی را نمیتوان بهزور به مردم تحمیل کرد.
اسلامگریزی و اسلامزدایی دکان نیمهبسته اپوزیسیون مذهبی مثل مجاهد را هم، بستهتر کرد. جامعهای که علیه حجاب بلند شده و آن را به زبالهدان انداخته است نهتنها از حکومت اسلامی بلکه از اپوزیسیونی که لچک اسلامی سمبل آن است نیز تماماً عبور کرده است. رضا پهلوی نیز که شش سال قبل، خشمگین از روند جارو شدن اسلام، در مصاحبهای گفت اگر قرار است آینده مملکت با اسلامستیزی همراه باشد همان بهتر که این حکومت بماند، بعید است جرئت کند این اسلامپناهی را بار دیگر تکرار کند!
تجربه زندگی روزمره به تودههای وسیع مردم فهمانده است که اسلام مایه بدبختیشان است. ابزاری برای تحقیر و توجیه فقر و نابرابری و سرکیسهکردن مردم و در خدمت میلیاردر شدن آیتاللهها و مقامات اسلامی است. اما انقلاب زن، زندگی، آزادی همه چیز را به طور واقعی دگرگون کرد. آگاهی سیاسی مردم را بهاندازه چند دهه بالا برد و مردم بیشتری را به ریشه مشقات خود و تبعیضات و شکافهای طبقاتی آگاه کرد و بیشازپیش بساط آخوندها را جمع کرد.
روشن است که هنوز بخشی از جامعه دست از خرافه و اعتقادات مذهبی برنداشته است؛ اما هیچگاه سرنوشت جامعه و روند تحولات جامعه توسط عقبماندهترین بخش جامعه ساخته نمیشود. در طول تاریخ هیچگاه چنین نبوده است. مسئله این است که این طیف بهشدت محدود و ضعیف شده و در جامعه و در خانواده کاملاً در موقعیت دفاعی قرار گرفته است. این پدیده حتی در تکتک خانوادههای آیتاللهها و مقامات نیز عمومیتیافته است. به یک معنی سد دفاعی مذهب در کل جامعه شکسته شده و بیمذهبی همهجا در حال تعرض است.
مذهب یک صنعت است و در ایران متکی به قانون و رسانههای رسمی و سرمایهگذاریهای میلیاردی حکومت است و با سرنگونی این حکومت و پایانیافتن فقر و محرومیتهای مردم، عامل اصلی پایداری اسلام در بخشهایی از جامعه نیز از بین خواهد رفت و دکان مذهب و شیادی اسلامی تخته خواهد شد.
اما از همینالان باید جامعه متنفر از اسلام و متنفر از حکومت و قوانین اسلامی، با تمام قوا و صریح و شفاف اعلام کند که هزینههایی که صرف دمودستگاه مذهب میشود باید تماماً قطع شود و صرف رفاه مردم شود. باید خواست پسگرفتن کلیه اموال و موقوفاتی که با کلاهبرداری و اختلاس و مصادره به جیب نهادها و مقامات مذهبی رفته، را اعلام کند. باید صریحاً اعلام کند که دست مذهب و اسلام باید از آموزشوپرورش کوتاه شود. باید اعلام کند که دین اجازه ندارد در احوال مدنی مردم و در زندگی شخصی مردم دخالت کند. باید جنبش ضدمذهبی قدرتمند جاری را به خواستها و شعارهای روشن و تعرضی مسلح کرد و با سرنگونی جمهوری اسلامی آنها را بلافاصله عملی نمود.
به نقل از نشریه انترناسیونال ۱۱۴۷