نگاهی به مطلب مبارزات معلمان و جنبش کارگری! مهدی کوهستانی

با وجود خصوصی‌سازی‌ها، فشار و تحمیل ضعف اقتصادی و بی‌عدالتی به اکثریت کارگران و بخش آموزش و پرورش، پس از بیش از بیست سال تحمل، سکوت و رکود، با شروع دهه ۱۳۸۰، معلمان در سطح کشور به شکل بسیار وسیعی اعتراض خود را در خیابان‌ها به نمایش گذاشتند: خیزش مجدد برای احقاق حقوق با شعار “معلمان ایران شنبه به سوی تهران”، معلمان را به مقابل مجلس و دفتر ریاست جمهوری فراخواند (از انقلاب فرهنگی تا فرهنگیان معترض، به مناسبت اعتراض معلمان در روز سی‌ویک تیر.

به روایت صدها گزارش میدانی و تحقیقاتی که در چند دهه گذشته منتشر شده است، هزاران معلم نه تنها پشت میز و تخته‌سیاه، بلکه در خیابان و میدان‌های عمومی، بار مبارزه این دوره را بر دوش کشیده‌اند: اعتراض کرده‌اند، اعتصاب کرده‌اند، زندان و بازجویی را تجربه کرده‌اند، تبعید شده‌اند و برخی حتی به جوخه‌های اعدام سپرده شده‌اند. این مبارزه، نه یک نمایش صحنه‌ای، بلکه بار سهمگینی بر زندگی معلمان، یاران و خانواده‌هایشان تحمیل کرده است. میلیون‌ها معلم امروز، حتی با چند شغل برای گذران زندگی، مبارزه را بخش لاینفک روزمرگی خود کرده‌اند و با شجاعتی خاموش در برابر هیولای ایدئولوژیک رژیم می‌ایستند؛ همان هیولایی که با مدعیان دروغین خود تلاش دارد صدای اعتراض را خفه کند و اگر پذیرفته نشد، آن را به طنز مضحک اصلاح‌طلبانه بدل سازد.

و حالا، پس از دیدن مقاله محمدحسین مهرزاد با عنوان «مبارزات معلمان و جنبش کارگری!»٬ ابتدا در نشریه حزبی و بعد در سایت حزب کمونیست ایران (صلاح مازوجی) – لازم است چند نکته روشن شود. ما با خطی روبه‌رو هستیم که با شعار ضدسرمایه‌داری، توطئه‌سازانه مبارزه واقعی را زیر نام «اصلاح‌طلبی » لگدمال می‌کند و این گرایش و افرادش خود را به عنوان نماینده جنبش کارگری معرفی می‌کنند. طعنه‌آمیز است که کسانی تلاش می‌کنند با نقاب حمایت از کارگران، مسیر رادیکال جنبش و مطالبات واقعی طبقه کارگر را به حاشیه ببرند و همان مصالحی را قربانی کنند که در ظاهر قرار است پاسدارشان باشند. نویسنده با صراحت می‌خواهد نهادهای معلمان را تنها در دهه هفتاد و در ادامه آن تا به امروز را منحصر به گرایش درون حکومتی اصلاح‌طلبی محدود کند و می نویسد: «کانون‌های صنفی معلمان در دهه هفتاد به موازات رشد گرایش اصلاح‌طلبی در جامعه بود و کانون‌های صنفی معلمان به شدت تحت تاثیر گرایش اصلاح‌طلبی حکومتی و متوهم به آن بودند.» غافل از آنکه هیچ‌کس نمی‌تواند تاریخ مبارزه معلمان را با یک جمله ساده و یک برچسب خالی از واقعیت خلاصه کند.‪ این همان نویسنده‌ای است که به خوبی می‌داند معلمان چگونه از دوران پهلوی تا انقلاب ۵۷، در پیوند با مبارزات سیاسی و اجتماعی، مسیر دشوار مبارزه را از تشکیل «انجمن فرهنگیان تهران» و نقش آن‌ها در مبارزات جنبش کارگری تا شوراهای مردمی شهر سنندج، کوچ تاریخی مریوان و نقششان در مبارزه علیه فئودال‌ها و سرکوبگران در سراسر ایران، به‌خصوص کردستان، ایستادند و با ریسک زندان، تبعید و تهدید جان، پای طبقه کارگر ایستادند

نویسنده در تلاشی عجیب سعی دارد هر طور شده نشان دهد که جنبش معلمان محصول جریان و وابسته به اصلاح‌طلبان بوده و هست و در مقاله اش می نویسد: «نمونه بارز و نزدیک آن منشور مدنی بیست تشکل و نهاد کارگری و اجتماعی بود که ضمن طرح مطالباتی مشخص و معین، در مجموع موضع ضدسرمایه‌داری داشت. تشکل‌های امضاء کننده بیانیه با وجود تفاوت‌ها و حتی تناقضاتی بین خود، در حد توان و شرایط استبدادی یک پلاتفرم ضدسرمایه‌داری منتشر کردند. در آن منشور امضای کانون‌های صنفی معلمان وجود نداشت و این مسئله نه اتفاقی و یا به دلیل اختلاف مشخص بر سر منشور بیست تشکل بلکه، در نتیجه رویکردی بود که شورای کانون‌های صنفی معلمان طی چندین سال گذشته اتخاذ کرده بودند.» و در نهایت، ظاهراً نویسنده هنوز منتظر است تاریخ مبارزه معلمان را در قالب یک برچسب کوچک و قابل حمل جا دهد، غافل از آنکه واقعیت سرسخت‌تر از قلم اوست و هیچ طنز سیاسی و نقل قولی نمی‌تواند خشم و ایستادگی نسلی را که با مبارزه خود ستون‌های جنبش کارگری را لرزانده است، محصور کند.

نویسنده این مقاله را نوشته تا خط اش را برجسته کند و نشان دهد که معلمان ضدسرمایه‌داری نیستند و با همین هدف قلم به دست گرفته است٬ و از نظر او: «باید بر این موضوع متمرکز شد که استراتژی مشترک تمام تشکل‌های کارگری و معلمان وقتی می‌تواند آن‌ها را به یکدیگر نزدیک کند که در کلیت خود، در ادبیات و اطلاعیه‌ها، در رویکرد و شعارها و… ضدسرمایه‌داری باشد و این آن نکته‌ای است که در تشکل معلمان کمرنگ و حاشیه‌ای است. واضح است که در کانون‌های صنفی معلمان گرایشات مختلفی وجود دارد و با توجه به فراگیر بودن آن‌ها این مسئله‌ای طبیعی است، ولی تا کسب هژمونی گرایش ضدسرمایه‌داری، در بر همین پاشنه می‌چرخد و خطر به انحراف رفتن آن‌ها این جریان را تهدید می‌کند. طبیعتاً در یک تشکل توده‌ای انتظار نمی‌رود که همه چپ باشند و یا خط سیاسی داشته باشند، بلکه موضوع به طور مشخص این است که چرا نباید معلمان با کارگران اتحاد عمل انجام بدهند؟»

در جواب به این سؤال نویسنده است “که جریان معلمان می‌تواند سمت‌وسوی خود را تا حدود زیادی مشخص کند و در غالب نظری ساخته شده ایشان قرار گیرند٬ زیرا باید جواب گرایش راست در کانون‌های صنفی که تا کنون مانع اتحاد عمل بین معلمان و کارگران متشکل شده است و بسیار ضروری است که این سد و مانع شکسته شود را روشن کرد”؟! کسی باید ادعای ضد سرمایه داری داشته باشد که نشان دهد که ادعایش در طول مبارزه سیاسی اش به بار نشسته و نمونه ای ارایه دهد.. در ادامه باید گفت٬ این ادعا در زمانی مطرح می‌شود که اگر کسی مبارزات را دنبال نکرده باشد، می تواند خیال کند جنبش معلمان و مبارزات شان تنها محصول یک گرایش حکومتی بوده است. مهرزاد خود را از اعضای کمیته هماهنگی می داند و باید بداند که کافی است به صدور oubjh vgh سنندج و مریوان با معلمان مریوان به مناسبت اول مه ۲۰۱۵ را می داند ولی خودش را بخواب می زند؛ اتفاقا عضو کمیته مرکزی همین جریان (لقمان ویسی) نیز در آن نقش داشته است. این سند زنده، اتحاد عملی و ضدسرمایه‌داری آن‌ها را نشان می‌دهد که با اطلاعیه و اقدام واقعی، عملاً خلاف روایت تحریف‌شده نویسنده سخن می‌گوید. طنز تلخ ماجرا این است که نویسنده هنوز تلاش می‌کند این اتحاد تاریخی و طبیعی را به یک «چالش نظری» محدود کند، غافل از آنکه دیوار تجربه و مبارزه نسلی از معلمان و کارگران هیچ مانعی را به راحتی تحمل نمی‌کند و این سد خیالی دیر یا زود فرو خواهد ریخت.

تنها ما به همین دو نکته اصلی کل مطلب مهرزاد را که آورده‌ایم و چند نکته به سردبیر داریم و در ادامه به خط مهرزاد اشاره می‌کنیم. اول اینکه انتشار چنین مقالاتی در نشریه «جهان امروز» یک تصادف یا سهل‌انگاری ساده نیست؛ اینجا با یک انتخاب آگاهانه روبه‌رو هستیم. تحریریه‌ای که موظف است پیش از انتشار هر نوشته‌ای حقیقت مطالب را راستی‌آزمایی کند، عملاً خود به دنباله‌روی خطی توطئه‌ساز تبدیل شده است٬ و برای به زیر سوال بردن جنبش معلمان در آینده سیاسی ایران کار می کند. چرا؟ و اگر عیر از بود٬ در جلسه زوم (باید گفت جلسات همنظری و همکاری کارگری) که پیش از چاپ این مقاله برگزار شد، مهرزاد همین ادعاهای سست و تحریف‌شده را پیش کشید و با اعتراض یکی از نمایندگان معلمان روبه‌رو شد؛ سردبیر نشریه جهان امروز، هلمت احمدیان، حضور داشت. اما به جای اینکه جلوی این مطلب توطئه گونه را بگیرد که نکرد٬ حتی این مقاله را جداگانه بر روی سایت «حزب» گذاشتند. (البته آناتومی این جلسات به اصطلاح چتم هاوسی {بلند فکر کردن} نیاز به کالبدشکافی دارد که در زمان مناسب به آن باز می‌گردیم.) اینجا دیگر نمی‌توان دست‌اندرکاران «جهان امروز» یا کمیته مرکزی حزب را به «بی‌خبری و یا آزادی اندیشه و حق نظر» متهم کرد. حزبی که در دام نظرات جریانی افتاده است که از عباس منصوران در سال ۱۳۹۷ شروع شد و فعالیت ایشان به جدای ناگوار برای حزب و کومله را بوجود آورد، و جریان ماذوجی را به راهی کشاند که نمی‌شود ساده‌انگارانه پنداشت٬ یا اینکه حزب چون نتوانسته اند فعالین تازه به اروپا آمده معلمان را جذب کنند پس باید در جنبش سیاسی خارج بایکوت اشان کرد. اتفاقاً “حزب” بیش از حد خبر دارند؛ عضو کمیته مرکزی‌شان، لقمان ویسی، که در بطن مبارزات معلمان بود، سکوت می‌کند. مشکل این است که دانسته و حساب‌شده “حزب” در بازتولید خطی گیر افتاده‌اند که سال‌هاست کارش عقیم کردن جنبش مستقل کارگری است٬ مرکز این خط هم اتحاد سوسیالیستی است که بدون اینکه خودش را منحل کند، جریان مازوجی را در درون خودش ذوب کرده است.

طنز ماجرا اینجاست که خود مهرزاد، که عضوی از همین کمیته مرکزی است و در عین حال یکی از دو نفر اصلی اتحاد سوسیالیستی نیز هست، در مقام «مفسر جنبش کارگری» ظاهر می‌شود و بی‌وقفه تلاش می‌کند مبارزات معلمان را به یک محصول جانبی اصلاح‌طلبی حکومتی تقلیل دهد. این دیگر «بحث نظری» نیست؛ این تلاشی است برای تحمیل یک خط سیاسی توطئه‌گر که به متن جنبش، خطی که همبستگی کارگر و انشقاق در جنبش سیاسی علیه معلم را هدف قرار داده و در نهایت به نفع همان نیروهایی تمام می‌شود که از رشد و رادیکالیسم اجتماعی وحشت دارند. در اصل؛ همین کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران (خط صلاح مازوجی) که در جریان انشعاب از کومه‌له و حزب کمونیست ایران دیگران را به «راست‌روی» متهم می‌کرد و خود را پرچمدار رادیکالیسم نشان می‌داد، امروز خود تبدیل به بلندگوی یک خط تفرقه‌افکن در صفوف جنبش کارگری شده است. اینجاست که باید پرسید: آقای مازوجی! آقای احمدیان! «چندش به چند»؟

ادعای اینکه معلمان منشور حداقلی را امضا نکردند را باید گفت: منشور بیست تشکل با همنظری شورای هماهنگی معلمان نوشته شده است و شورا همان کانون‌های معلمان است. بنابراین، هر ادعایی مبنی بر اینکه معلمان ضدسرمایه‌داری نیستند، نه تنها عبث و مضحک است، بلکه چیزی جز نسخه‌ای نخ‌نما از خط رسمی اشباح شنود نیست؛ خطی که از اوایل دهه هشتاد به این سو، به شکل آگاهانه‌ای طراحی شده تا جریان‌های کارگری را از مسیر واقعی و رادیکال خود منحرف کند و اتحاد عملی معلمان و کارگران را به طنز و تصنع بدل سازد. البته باید یک نکته را هم اضافه کرد که منشور از دل همان نظرات و عملکرد جریان سراسری می آیید که ایشان و بسیاری در مقابل اش صف آرایی کردند.

بی‌شک مهرزاد نماینده همان جریانی است که از بدو خروج بدون هیچ هزینه‌ای به خارج، خود را نماینده گرایشی معرفی کرد که با حضورش در فضای رسانه‌ای و حمله به خط حزب کمونیست و کومله، مشغول شد و در برنامه‌ای با عنوان «حزب کمونیست ایران؛ چرخش به راست؟ + کومه‌له و راه‌حل آمریکایی مسئله کرد ” و فراز و نشیب‌های انقلاب و ضدانقلاب (٣) همراه یارانش نمایندگی این خط را برعهده گرفت؛ خطی که آقای حسن رحمان‌پناه به وضوح افشا کرده است و نشان داد که رضا مقدم به دنبال چیست.

مهرزاد و همکاران اش مسئول ایجاد اختلاف و به درگیری کشیدن و بی اعتمادی تشکل‌های کارگری مستقل داخل و جریانات سیاسی خارج کشور هستند و نمایندگی یک خط مشخص بوده‌اند و این «اسباب‌کشی» ظاهری هر از چند گاهی آنها – که بهزاد سهرابی، علیرضا عسگری و محمدحسین مهرزاد (مثلث سمع-شنود اشباح) از یک جریان به جریان دیگر انجام می‌دهند – در داخل کشور روشن است. اما این گرایش مسموم و این افراد با شعار ظاهرگونه‌ی ضدسرمایه‌داری هنوز توانسته‌اند خود را حفظ کنند و به فعالیت ادامه دهند، چرا که در خارج، یک چپ حاشیه‌ای مشتاق شعار همیشه مشتری این نسخه‌های نمایشی بوده است.

مهرزاد در کتابچه‌ای ۶۵ صفحه‌ای در سال ۱۴۰۰ با عنوان «دو استراتژی و یک تاکتیک» تنها یک بار، آن هم در صفحه ٢٢، به نام معلم اشاره کرده است؛ کتابچه‌ای که مبارزه را به سطح افراد تنزل داده و تلاش می‌کند نشان دهد آن افراد در کنار گرایش اتحاد سوسیالیستی قرار دارند و درگیری بین چند نفر بوده و خط ضدسرمایه‌داری و ضداصلاحات ظاهراً پیروز شده است. در حالی که خط ایجاد تشکل سراسری، خط هزاران معلم و کارگر بود و در چارچوب خط مهرزاد جایی نداشت٬ موضوعی که در مرکز مباحث این جریان نبوده و نیست همان سوژه اصلی یعنی طبقه است؛ پس در آن شرایط، نهاد امنیتی تنها به دستگیری دست‌اندرکاران جلسات تشکل سراسری اکتفا نکرد بلکه می‌بایست خود موضوع تشکل سراسری را هم بی‌اعتبار می‌کرد. زحمت مشروعیت‌زدایی از بحث ایجاد تشکل سراسری در درون جنبش کارگری (در آن دوره مشخص) بر عهده خط مشی رضا مقدم افتاد و آقای مهرزاد در واپسین دقایق می خواست در تئوریزه کردنش نقش داشته باشد که نداشت و کمتر فعال واقعی کارگری نگاهی به آن جزوه انداخت.(البته تعداد بینندگان یوتوب های ایشان زیر دویست نفر هستند) البته تاریخ نشان داد که این جعل وارنه ای که مهرزاد کرد أصلا درست نبود. جالب اینکه همین آقای مهرزاد، کسی که امروز معلمان را «اصلاح‌طلب» معرفی می‌کند و پند می‌کند «ضدسرمایه‌داری نیستند» و می‌خواهد زیر پای حمایت از تشکل‌های معلمان را در خارج خالی کند، بعد از هفت سال از نشست های تشکل سراسری، صرفاً می‌خواست میخ آخر را، به قول خودش، بر نابودی عملکرد جریان سراسری بکوبد. باید بپذیرد که خط تشکل سراسری در نوشته منشور حداقلی حرف آخر را زد؛ اما وقتی پرده کنار رفت، معلوم شد پشت آن مقاله چه گرایشی خوابیده بود. ما به زوایایی گوناگون آن فساد٬ انشقاق و تخریب در “نگاهی به برخی مسائل مبرم جنبش کارگری” پرداختیم.

اکنون، در شرایط فعلی، که خط امنیتی به دنبال به بیراه کشاندن مبارزات شورای معلمان است و افرادی موثر را هدف گرفته و روزی نیست معلمی دستگیر و بیکار نشود و این بار هم چهره‌ی نام‌آشنای این سال‌ها، آقای مهرزاد، که در خانه جدیدشان (حزب کمونیست ایران – صلاح مازوجی) هستند، نقش تئوریزه‌کننده را ایفا می‌کند.

اتفاقاً عملکرد تشکل‌های صنفی کارگران و معلمان برخلاف آن نوشته و مباحث چتم هاوسی نشان داده است که معلمان جزئی جدایی‌ناپذیر از طبقه‌ی کارگر و توده‌های فرودست‌اند؛ آن‌ها نه تنها پژواک زخم‌ها و رنج‌های جامعه‌اند، بلکه سنگرهای زنده‌ی مبارزه در برابر سلطه‌ی سرمایه و دستگاه سرکوب‌اند. مسئله‌ی نان، آموزش، درمان، مسکن و امنیت شغلی هیچ‌گاه صرفاً خواستی فردی یا صنفی نبوده، بلکه مستقیماً به بازتولید کل نظم سرمایه‌دارانه و استمرار نظام طبقاتی گره خورده است. هنگامی که معلم برای آموزش رایگان و کیفی به میدان می‌آید یا کارگر علیه دستمزد تحقیرآمیز و قرارداد موقت می‌جنگد، هر دو عملاً شاهرگ‌های حیاتی سلطه را نشانه می‌روند که انسان را به کالای مصرفی و نیروی کار ارزان‌قیمت تقلیل داده است.

از همین‌رو میان این تشکل‌های مستقل کارگری و معلمی در داخل کشور تفاوتی ماهوی وجود ندارد: همه حلقه‌های یک زنجیره‌ی مبارزاتی جمعی‌اند که در برابر سرمایه‌داری داخلی و جهانی صف‌آرایی کرده‌اند. اگر این حلقه‌ها در کنار یکدیگر استوار شده‌اند، نه‌تنها از مرز دفاع صنفی عبور می‌کنند، بلکه سازوکارهای سلطه و نابرابری را رسوا ساخته و نیرویی مادی برای درهم‌شکستن منطق سرمایه و خلق جامعه‌ای انسانی و آزاد خواهند شد.

خب، با همه این واقعیت‌ها که همه، به‌ ویژه تشکل مهرزاد، می‌دانند، چرا این خط باید تشکل معلمان را بزند؟ اینجاست که اعضای حزب کمونیست ایران (صلاح مازوجی) باید از خودشان بپرسند: این فرد در رأس کمیته مرکزی ما چه کار می‌کند؟ و این همه بحث و نمایش رسانه‌ای در نهایت به کجا می رسد؟ مگر چیزی جز پراکندگی صفوف و سردرگمی فعالان باقی مانده است؟ چرا امروز باید معلمان را زیر ضرب برد و مبارزاتشان را زد؟ از زاویه ای که مهرزاد می آید شاید هنوز برای بسیاری روشن نیست٬ پس باید به زمینه‌ی ورود مهرزاد و نقش او در به‌بیراه کشیدن تئوریک تاریخی ایشان توجه کرد. اتفاقاً پیش‌زمینه‌ی چنین مباحثی در مقاله‌ی ایشان درباره ونزوئلا و چاویسم (تجربه‌ی سه سال کار و زندگی در ونزوئلا) و یادداشت کمک مالی، ادامه‌ی سیاست از راهی دیگر طرح شده است. برای اینکه حریف را زد ابتدا باید به رفرمیسم متهم کرد و در ادامه انگ مساله مالی را زد. البته مهرزاد در مقاله “نکاتی درباره سخنان محمود صالحی و “ساختار تشکل‌های کارگری” برای شفاف نشان دادن کارگری بودن خود و جریان اش و نبودن کارفرما در میان اعضای کمیته هماهنگی٬ بطور کامل زندگی خصوصی برخی از دست‌اندرکاران کمیته هماهنگی به جز فعالین سنندج را آورده است. اگر همان چارت را امروز باز کنیم و کسانی را ببینیم که ایشان معتقد بود یک و نیم دانگ نانوایی داشته‌اند، پس چطور در کمتر از ۱۲ سال تریلیونر شده‌اند؟ بعضی از آن‌ها اصلاً یک روز کار نکرده‌اند ولی ماشین‌شان در سنندج جوک عام و خاص است! نقش خانمان برانداز زنده یاد موسی عجمی و بالا کشیدن زندگی او توسط برخی از آنها چه بود؟ مهرزاد که در آن نوشته خود را کارمند عمران معرفی می کند٬ بگوید کدام جریان اقتصادی رفتن او به ونزوئلا را هماهنگ کرد؟ چرا در بحبوحه‌ی دستگیری‌های کرج و قبل اش او دستگیر نشد؟ چرا در خانه‌ی ویلایی‌اش همه را زیر نظر داشت؟ چرا حتی بعد از آمدن به خارج کشور کلی آسیب شناسی شد حرفی نزد؟ بیهوده نیست اگر بگوییم درست در زمانی که بسیاری از فعالین کارگری در داخل زیر ضرب نیروهای امنیتی بودند و یاران مهرزاد در کمیته‌ی هماهنگی تحت فشار شدید قرار داشتند، جلسه‌ی کرج در خانه‌ی دوست ایشان لو رفت. ولی در عوض مهرزاد باید خاطراتش و همکاری سندیکاهای کارگری ونزوئلا با نهادهای آمریکایی را می‌نوشت، یا در حال نوشتن مطلب کمک مالی و ادامه‌ی سیاست از راهی دیگر بود. البته نساجی پریس را نوشت ولی نخواست آنرا باز کند که چرا صاحبش در کانادا بود٬ ولی رهبران آن مبارزه بدون مشکل در حال چرخیدن بودند و بدون مزاحمت توانستند سوار هواپیما شوند و بروند اروپا. باید به مهرزاد یادآوری کرد که همیار ایشان، علیرضا عسگری، تخصص داشت ولی اهل کار یدی نبود، چون شغل اصلی اش در اروپا توسط حسین مقدم و فرخنده آشنا در استکهلم توضیح داده‌ شده است.

مهرزاد شاگرد کار آزموده ای است که نقش معلم را خوب بازی می کند٬ حتی در جزوه‌ی «دو استراتژی و یک تاکتیک»، حسن حسام را در برابر شالگونی و اقلیت را مقابل دیگر فداییان قرار داد تا با تاکتیک «تفرقه بینداز و حکومت کن» به فعالیتش ادامه دهد. باید هم در شوی تلویزیونی با عنوان «فراز و نشیب‌های انقلاب و ضدانقلاب» همین خط را پی بگیرد. اتفاقاً سوال اساسی از حزب صلاح مازوجی این است که چرا خط اتحاد سوسیالیستی‌ها سر از جریان آن‌ها درمی‌آورد؟ متأسفانه معلمی مثل لقمان ویسی نیز در همین دام افتاد؛ وگرنه او باید نخستین کسی می‌بود که نقدی جدی به این خط خانمان‌برانداز حزبی می‌نوشت.

در یک جمع‌بندی می‌توان گفت: مهرزاد، نویسنده‌ی کپی‌پیست حدود صد صفحه‌ای صد سال مبارزه‌ی طبقه‌ی کارگر ایران، در پایان همان کتاب نشان می‌دهد در کجای این خط قرار گرفته است: «دوﻟﺘﻬﺎﯼ ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ‌داری، به‌خصوص در ﮐﺸﻮرهای ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ‌داری وابسته، همواره در هر چند که هر مورد از آن‌ها بطور درون خود تضادهای زیادی داشته و دارند که جداگانه قابل بررسی و تجزیه و تحلیل است، اما باید این واقعیت را پذیرفت که منافع بیشتر است و بخشی از آن بخشی از تضادهای آن‌ها برای کسب قدرت ناشی از بحران‌های اجتماعی و اقتصادی، طبیعتاً گرایشات مختلف بورژوایی بر حسب موقعیت‌شان در جامعه، نیز به روش‌های متفاوتی جهت حکومت کردن روی می‌آورد که در بسیاری موارد، ویژگی‌های مجموع این مسائل تضاد با روش‌های دیگر بخش‌ها قرار می‌گیرد.» (یک ﻗﺮن ﻣﺒﺎرزﻩ ﻃﺒﻘﺎﺗﻰ در اﻳﺮان ﻣﺤﻤﺪ ﺣﺴﻴﻦ فروردین ۱۳۸۷) اتفاقاً کشورهای وابسته و نظام‌شان افراد تئوریک وابسته به خود را تولید می‌کنند و برای جلوگیری از رهبری جنبش کارگری و در راستای رسیدن به منافع حقوق دمکراتیک و سیاسی، مباحث ضدسرمایه‌داری را جلوی پای جنبش کارگری می‌اندازند تا جنبش زمین بخورد و نتواند خیز بلند برای سرنگونی رژیم ضدبشری بردارد.

نمی‌توان این بحث را بدون چند جمله با صلاح مازوجی به پایان برد. مهندس اصلاحات محمدرضا تاجیک کتابی دارد براساس کتاب علی شریعتی “آری اینچنین بود برادر” با عنوان “آری اینچنین شد برادر“. تاجیک و شریعتی‌ها سابقاً پذیرفته‌اند که چگونه فساد و جنایت آن‌ها را به اینجا کشانده وباید راه دیگری جستجو کنند که دیگر ته خط است. اما تاجیک در مصاحبه آخرش خطاب به تمامی همفکرانش تیتری را انتخاب می کند که به کل این بحث مربوط است: “با این ریش نمی‌شود رفت تجریش“. بسیاری از مخاطبین این مطلب یادشان هست زمانی که در آوریل ۱۹۹۸ منصور حکمت شروع کرد به مباحث جدید در نقد “إصلاحات” و مصاحبه های پشت سر هم داشت در رد مبانی نظری إصلاحات٬ حکمت در مصاحبه هایش با صفا حایری٫ کیومرث نویدی (ص ۱۶۹۹) تا رادیو همبستکی باید مقابله می کرد با افراد درون جریان خودش و در یکی از مصاحبه‌های خودش گفت که “کارگر نمی‌خواهد دامادش خرکچی باشد”، بحث را در یک دیالوگ ساده مطرح کرد و در مقابل مباحث امنیتی چی های اصلاحاتی شده چاره ای نداشت٬ که با نگاه امروز بی ربط نیست ( در یک نگاه اجمالی وضعیت امروز جنبش کارگری از لحاظ سواد و خواست قابل مقایسه با دوران انتخابات خاتمی نیست) حکمت به چپ یک تذکر داد که تکان بخورید و خودتان را ببرید بالا و موقعیت اجتماعی پیدا کنید چون اگر قدرت سیاسی مد نظر است (گرچه مباحث کنگره دوم بسیاری را دو هوا کرد که شاید کسی هستند و عکس اشان را برای نشریات تایمز آماده کنند )٬ اما واقعیت این بود که در همه زمینه ها نیروی متخصص نبود. همین جماعتی که خودشان کتاب چشم انداز و تکالیف را نوشتند و دنبال خاتمی راه افتاده بودند و دیدند در جنبش سیاسی جواب نداده بود٬ بسیار حقیرانه در جهت زدن منصور حکمت قلم سرایی کردند و برای متلاشی کردن تشکل خودشان به خط شدند و تشکیل گروههای کاری دادند و هنوز یک پا در حزب داشتند و یک پا در لندن برای ساختن حزب کارگری جمع شدند که پایدار نماند. در رأس آنها هم رضا مقدم- ایرج آذرینی که جرات نداشتند جلوی منصور حکمت پایشان را دراز کند مقوله کمک مالی-ارتباط با دولت ها و غیره را علم کردند ( همین ترشحات نظری امروز مهرزاد) و الان هم مقدم-مهرزاد فکر می کنند جنبش سیاسی یادش رفته و بحث ضد اصلاحات را راه می اندازند و بعد از دو دهه این بن‌بست را نوشتند٬ برای گرفتن انتقام از کسی که خودش استاد روزگار خودش برای همه اینها بود. آقای مازوجی یک‌بار با آوردن عباس منصوران و قایم شدن پشت مبارزات کارگران هفت‌تپه و نشست روی هوایی نروژ که أصلا برگذار هم نشد و در حرف بود٬ دیدی چه بلایی سر تشکیلات در آوردند؟ حالا می‌گذارید اتحاد سوسیالیستی شما را به جای ببرد که بسیاری از پیشمرگان سالم کومله را در آخر عمر بی‌اعتبار کنید؟ آن تجربه کم نبود؟ حالا مباحث سال ۵۷ کنگره اول کومله تا پلنوم ۱۲ حزب کمونیست ایران برای مقاومت زندانیان و عملکرد زندانی در دهه پنجاه و دهه شصت و نقش منصور حکمت برای عضویت اعضا در حزب را می گذارم بیاد زنده یاد کمانگر و خوانندگان هوشیار.

امروز باید گفت طنز ماجرای مشابه تاجیک با شما در این است که با ادا در آوردن، مانند فیلم «گوزن‌ها» در نقش قدرت، نمی‌توان به مبارزه ادامه داد. ریزش درونی‌تان را مشاهده می‌کنید؟ برگردید به خانه اصلی‌تان؛ والا با این سبیل نمی‌شود رفت زرگویز.

مهدی کوهستانی

مهر ماه ۱۴۰۴

اکتبر ۲۰۲۵

اینرا هم بخوانید

یادداشتی در مورد اولتیماتوم ترامپ به فلسطینی‌ها- مهران زنگنه

در حالیکه مسئله‌ی هر صلح-انسان‌دوست حتی در چارچوب قوانین به اصطلاح بین‌المللی پایان دادن فوری …