نشریه ژورنال شماره ۱۱۶۰– فایل پی دی اف – ویژه تلفن همراه
چندی پیش از طریق دوستان، با خواهر زندانی سیاسی سامان محمدی خیاره در تماس قرار گرفتیم. سامان پس از سیزده سال حبس، در تاریخ ۱۲ مهر ۱۴۰۳ در زندان قزلحصار اعدام شد. خواهرش با صدایی بغضآلود از ظلمی میگفت که بر برادرش و خانوادهشان رفته و از ما میخواست که صدای دادخواهیشان خاموش نماند.
او تعریف میکرد که برادرش را مخفیانه و بدون فرصت خداحافظی اعدام کردند. در طول سیزده سال زندان، دو بار تا پای چوبهدار رفت. میگفت:
“هر بار که تماس گرفت تا خداحافظی کند، ما با او مردیم و دوباره زنده شدیم.”
پس از بار دوم، به خانواده گفته بودند حکم لغو شده و سامان بهزودی آزاد میشود. سالها با امید میان سنندج و تهران در رفتوآمد بودند. اما ناگهان، بیخبر، او را به سلول انفرادی بردند و روز بعد خبر اعدامش را از رسانهها شنیدند.
خواهرش میگوید:
“نیمهشب به تهران رسیدیم. ما را به بهشتزهرا بردند و گفتند لطف کردهاند که اجازه میدهند پنج دقیقه پیکرش را ببینیم. بیست روز طول کشید تا محل دفنش را بفهمیم. شبانه رفتیم و دیدیم قبرش را با بتن بستهاند. حتی نتوانستیم سنگقبرش را خودمان بگذاریم.”
سامان تنها پسر خانواده بود؛ تکیهگاه پدر و مادر و خواهرانش. او در عین حال هم پدر و هم همسر بود و پسر پانزدهسالهاش سالها پدرش را فقط از پشت شیشه و میلهها دیده بود و در پنج سال آخر حتی همان دیدار کوتاه را هم از او دریغ کردند. همه چشمانتظار آزادی او بودند. حتی دو بار از اتهاماتی که به او نسبت داده بودند تبرئه شده بود.
جمهوری اسلامی نه تنها سامان، که امید و آرامش یک خانواده را از آنان گرفت. به سامان و خانوادهاش بارها دروغ گفتند، آنها را عذاب دادند و نهایتاً با اعدام سامان یک خانواده را داغدار کردند. مادر در غم از دست دادن فرزند دلبندش با شیون و زاری آرزوی نابودی کسانی را میکند که عزیز دلش را از او گرفتند.
امروز، صدای این خواهر دادخواه، صدای همهی مادران، پدران و خانوادههایی است که در جستوجوی عدالتاند. صدای آنان نباید خاموش بماند. باید هر خانوادهی داغدار و دادخواه سخن بگوید تا حقیقت پنهان نماند و چرخهی اعدام و ظلم در سکوت تکرار نشود. بیایید صدای خانوادههای دادخواه باشیم – تا دیگر هیچ «سامانی» از دست نرود. صدایشان باشیم تا آمرین و عاملین این جنایات را به پای میز محکمه بکشانیم.
روزنه rowzane خبری – تحلیلی