به نطر من مقایسه اهدای جایزه اسکار به اصغر فرهادی و اهدای جایزه صلح نوبل به شیرین عبادی یک مقایسه نادرست است.
نهاد صلح نوبل یک نهاد تماما سیاسی است و بر اساس همین هم به افرادی جایزه صلح را اهدا می کند. و جالب است این نهاد آنقدر سیاسی است که به اوباما بعنی رئیس حکومتی که بیشترین جنگ های ویرانگر را براه انداخته است جایره “صلح” اهدا کرد. بر اساس همین نگرش، آنها به شیرین عبادی جایزه دادند. به گفته صریح خودشان می خواستند روند “اصلاح طلبی” در ایران را تقویت کنند. کل ماجرا یک پروژه سیاسی بود برای تقویت جناحی از حکومت و عمر خریدن برای جمهوری اسلامی. خانم شیرین عبادی هم با اعلام اینکه “حقوق بشر با اسلام سازگار است”واقعا نشان دادند که کجا ایستاده است.
اسکار اما یک نهاد هنری- سیاسی است. به نظرم قضاوتش در باره فیلم “فروشنده” آمیخته ای از هر دو بود. فراموش نکنیم که فیلم فرهادی در فستیوال کن دو جایزه برده بود. یکی به خاطربهترین فیلم نامه و دیگری به بخاطر بهترین بازیگر مرد. جنبه سیاسی آنچه که در اسکار انقاق اقتاد به جمهوری اسلامی ربطی نداشت بلکه نه گفتن به ترامپ بود. فرهادی شهروند یکی از کشورهایی است که بنا به فرمان راسیستی ترامپ اهالی آن بطور موقت از ورود به آمریکا منع شده بودند. بعلاوه اینکه ایشان گفت بود به نشانه اعتراض به این فرمان به مراسم اسکار نمی آید. اما پیش ار اینکه آقای فرهادی اعتراضی کند جامعه امریکا علیه نکبتی به اسم ترامپ به اعترض وسیع دست زده بود. در مراسم اسکار علاوه بر جنبه هنری، این اعتراض عمومی به ترامپ نیزبازتاب یافت و به نفع فرهادی عمل کرد.
به نطر من هنرمندان هالیوود به ناگهان سحر و جادو نشده اند تا به جمهوری اسلامی “روی خوش” نشان دهند. شمار قابل توجهی از این هنرمندان به مناسبت های مختلف همواره با مردم ایران در مباره علیه رژیم خونخوار جمهوری اسلامی اعلامهمبستگی کرده اند. اگر ارادتی به آقای فرهادی دارند به خاطر حب به جناحی ار جمهوری اسلامی نیست. بیشتر شخصی است و به هنر ایشان ارادت دارند.یک منقد هنری به نام بهمن شیدا می گوید:
” فیلم فروشنده گذشته از ناجاذبه هایی که ممکن است برای مخاطب ایرانی داشته باشد دفترچه ای از کدهای سینماتوگرافیک برای مخاطب غیر ایرانی و تماشاگری است که فقط روبروی پرده سینما پارادیزوی ایرانی ننشسته تا بهترین مزه زیر زبانش از یک طرف فیلم قیصر و طوقی و جاهل محله و از طرف دیگر گوزن ها و گاو و تنگسیر و چریکه تارا باشد. منتقد آکادمی اسکار یا به جادبه های فرم شناسیک فیلم در زمینه های ریتم و رنگ و موسیقی و میزانسن و تدوین و دکوپاژ تمرکز می کند و یا تم فیلم را می کاود. فیلمی که جلوی دست داور آکادمی است یا باید ویژگی بصری قوق العاده ای داشته باشد و یا تم دگرگون گننده ای.” همین منقد معتقد است که اگر فیلم فروشنده به لحاظ هنری در عرصه بین المللی موفقیتی کسب می کند قبل از هر چیز به این خاطر است که “همچون رمان کلید پر از علایم ناجهانی نیست که فقط برای تماشاگر ایرانی قابل فهم اند و چند قدم دورتر از مرز ایران یا همسایه های شمالی و جنوبی، این علایم دیگر قابل ترجمه نباشند.”
اما خارج از جنبه های هنری این فیلم، اهدای جایزه اسکار به آقای فرهادی به یک مسئله سیاسی تبدیل شده است و حتی واکنش جناجهای مختلف رژیم را هم برانگیخته است. بخشی از حکومت ( جناح روحانی و دوخردادی) می خواهد از موفقیت آقای فرهادی به نفع جمهوری اسلامی بهره برداری کند و به همان میزان بخش دیگری از حکومت علیه فرهادی قد علم کرده است و وی را مورد تعرض قرار داده است. عکسی که من پای این پست گذاشته ام نمونه ای از برخورد جناح به اصطلاح “اصولگرا” به آقای فرهادی است.
به اعتقاد من اینکه آقای فرهادی از سوی جناحی از رژیم تحسین می شود و در عین حال از سوی جناحی دیگری مورد تکفیر قرار می گیرد الزاما به نفس هنر ایشان ربطی ندارد. به مواضع سیاسی او بعنوان هنرمند مربوط است. آقای فرهادی اساسا با دوخردادی ها تداعی شده است. به قول آقای بهمن شیدا او “پرونده لابی گری با دولت روحانی دارد.” به ترامپ تعرض می کند بدون آنکه در بغل گوش خود به نکبت حمهوری اسلامی اعتراضی داشته باشد. شهامت زیادی نمی خواهد که به رئیس حکومت کشور دیگری که در آن آزادی بیشتری نسبت به جمهوری اسلامی هست اعتراض کرد و لام تا کام در مورد اعمال بی حقوقی به مردم ایران توسط رژیم سفاک اسلامیحرفی نزد. یک بام و دو هوا نمی شود.
هنر آقای فرهادی خوب ولی ایشان هنرمند بی طرفی نیست. آنچه که من تاکنون از ایشان دیده ام تداعی شدن با دوخردادی هاست. من دوست دارم که آقای فرهادی با هیجکدام از جناحهای رژیم تداعی نشود و در صف مردم باشد. اینجاست که به نظر من مفهوم هنرمند متعهد معنی دارد. من در زمره آن چپ های مریخی- سنتی نیستم که هنر را “کارگری” و یا “غیر کارگری” کنم. این مفاهیم پوچ و من درآوردی است. ولی من عمیقا به مفاهیمی نظیر هنرمند معترض، هنرمند انقلابی، هنرمند متعهد باور دارم.
هنرمند در جامعه ایران که همه چیزدر آن سیاسی است اجبارا نمی تواند غیر سیاسی باقی بماند. هنرمند در ایران باید الزاما متعهد باشد وگرنه ملعبه دست نظام می شود. حالا انتخاب با خود آقای فرهادی است. کجا می خواهد بایستد؟