فرهنگی و هنری

زن، آغاز مبارزه است- شمی صلواتی 

زن— سرآغاز جنبشی‌ست که از گلوگاه قرن‌ها ستم سر برمی‌آورد، و راه را تا دل فردای انسانی می‌گشاید. زن— با گام‌هایش، با صدایش، با آتش در نگاهش، جهان را از تاریکی به روشنای ممکنات می‌کشاند. او وزش طوفان است، نجوا و فریاد است، باران امید است که بر دل زمین …

ادامه مطلب

شمی صلواتی: خطبهٔ انسان

۲۸ نوامبر ۲۰۲۵ سال‌هاست می‌نویسم، می‌جنگم، در خیابان و در کلمه، بر تاریکی یورش می‌برم. نه برای نام، نه برای نان، نه برای امروز کسی، نه برای فردایی که مرا فراموش کند. می‌نویسم تا خودم را از فرهنگ بدِ حاکم بر جامعه‌ام رها کنم، از مردسالاری که سایه‌اش بر سینهٔ …

ادامه مطلب

شمی صلواتی: «وقتی انسان برخیزد، هر تقدسی فرو می‌ریزد»

من نه قصد تحقیر دارم، نه دل در گرو غرض‌ورزی؛ تنها ضرورت‌های تاریخ را چون آینه‌ای پیش روی مردم می‌گذارم— همین و بس. اما تو… در زمانی که باد جهان به سوی آینده می‌وزد، هنوز در گرداب دیروز جا می‌زنی؛ و با زخمی کهنه بر دل، به توده، به کمونیست، …

ادامه مطلب

سرود زن، زندگی، آزادی- شمی صلواتی

— شمی صلواتی بدون زن، زندگی خاموش می‌ماند! دنیا خالی از نور و شور می‌شد! یک تار موی زن، ستون جهل را فرو می‌ریزد! یک باد زنانه، زندگی را شعله‌ور می‌کند! — تصور کن: باد زنانه نمی‌وزید! خورشید مهربان نمی‌تابید! مهتاب زنانه، سیاهی شب را نمی‌شکافت! رودخانه زنانه، هر دره …

ادامه مطلب

شمی صلواتی- یار من

یار من…زیبا نیست.آن‌گونه که مردم می‌گویند؛زیبایی‌اشقانون خودش را دارد. او رابا چشم‌ها نمی‌توان سنجید؛زیبایی‌اشدر صدای آرامش استوقتی خسته‌ام،در دست‌هاییکه روی زخم‌های زندگی‌امگاه بی‌صدامرهم شده‌اند. یار من زیبا نیست—چون زیبایی اوبلندتر از صورتو عمیق‌تر از ظاهر است؛زیبایی‌اشدر شرافت نگاه،در قدم‌هایی‌ستکه کنارم مانده یار مننه تو فرشته‌ای،نه من قهرمان.نه تو بالایی،نه من …

ادامه مطلب

مردم هستیم

هوو—ما مردم هستیم، از دلِ زنجیر اومدیم بیرون،شما ساختین این جهنمُ، ما ازش رد شدیم بدونِ ترس و قانون.به خیابونا زدیم، صدا رو پُر کردیم،آی— دوباره برگشتیم، سکوتُ دَر کردیم. زندگی جلو چشمه، ما نمی‌ذاریم بمیره،خوشبختی رو با دستِ خالی می‌سازیم، حتی اگه دنیا فقیره.با هم— با هم— تیمیم،خواب‌هارو از …

ادامه مطلب

شمی صلواتی: سخنرانی در قالب شعر

در مراسم سی‌وچهارمین سالگردحزب کمونیست کارگری ایراندر شهر فرانکفورتپانزدهم نوامبر ۲۰۲۵… نام منصور حکمت را نه فقط بر زبان می آورم،که چون ضربه‌ای بی‌امان بر دیوار سکوت فرود می کوبم. او فانوس نیاورد—او آتش افروختو شب را از ریشهدر شعله‌ی آگاهیبلعید. او آغازگرِ راهی بودکه با نجوا نمی‌سازد؛راهی که از …

ادامه مطلب

درس امروز- شمی صلواتی 

ای بچه‌ها… درس امروز ما — درس زیستن است. زیستن، در ویرانه‌های خجلت، در شهری که روشنایی‌اش را به تاریکی فروخته است. ما از خاکستر خویش برمی‌خیزیم… اما — بی‌صدا، بی‌خود، با ایمانی پوسیده که از دل می‌جوشد. ای بچه‌ها… طناب… چوبه‌دار… چه کسی گفت تقدیر ماست؟ ما خود ریسمان …

ادامه مطلب

گلستان خونین: نسخه نهایی مستندگونه و شاعرانه- شمی صلواتی

من فاجعهٔ غزه را قبلا در زهدان دیدم، و بیش از آن در جنگ بیست‌وچهار روزهٔ سنندج. و چه فاجعه‌ها که ندیدم… کودکان فلوجه در شدیدترین حمله‌ها، و هزاران درد دیگر. لعنت بر آن کسی که مرزها را آفرید. مرزها جدایی افرید و انسانیت هرگز در کلمه‌ای به نام وطن …

ادامه مطلب

پایان در آزادی, این پله‌ها امروز صدای جان‌های از دست‌رفته‌اند- شمی صلواتی

هر عکس،یک قلب تپنده.هر پله،قدم به سوی رهایی. کاش می‌شد…بر خونِ مهسا و هزاران جوان جانباخته،سنگین‌ترین فریاد را برافرازیم. نه در مسجد،نه در تکیه،که آن سقف‌ها گورِ شعور شدند،نه پناهِ جان. رفیق!آغازِ قصه در روشناییِ خرد است،نه در دهانِ زاهدیکه سودایش جهل و دروغ است. راه ببندیم بر آنانکه به …

ادامه مطلب