برگرفته از فیسبوک:
نخست :
قوانین واپسگرایانه و نامناسب برای نیازهای امروز جامعه،
بیش از هزار و هشتصد عنوان مجرمانه که بسیاری از آنها همچون فعالیت تبلیغی علیه نظام، اجتماع و تبانی، تشویش اذهان عمومی و دیگر اتهامهای امنیتی که هر دادخواه و منتقدی را متهم به ارتکاب آنها میکنند و در هیچ سیستم خردگرا و اینجهانی جرم تلقی نمیشوند، ریشهٔ بسیاری از آسیبهاست که در پی آن صدور احکام در روندی غیر علنی و ناعادلانه و با استناد به اعترافهای تحت شکنجه و اکراه و مهمتر از این گزارش بازجوهای نهادهای سرکوبگر همچون اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات از یک سو و اجرای احکام که نه تنها با وجدان و خرد انسانی همخوانی ندارد بلکه حتی برخلاف قوانین موجود انجام میشود.
در بیشتر زندانیان و به ویژه زندانیان سیاسی مجازاتها و شکنجه های افزونتر و دشوارتر از آنچه که قضات بیدادگاههای اسلامی تعیین کردهاند وارد میکنند.
ما بارها از رؤسای زندان، دادیاران و دیگر عوامل دستگاه قضایی پرسیدهایم که مگر ما توسط قضات بیدادگاههای خودتان محکوم به تحمل حبس نشدهایم ؟
مگر در حکم صادره ما را محکوم به مورد ضرب و شتم و اهانت قرار گرفتن کردهاند ؟! پس چرا هنگامی که مجازات و شکنجه هایی افزون بر آنچه قاضی برای ما تعیین کرده علیه ما انجام میشود کسی پاسخگو نیست و به شکایتهای زندانیان رسیدگی نمیشود؟
شبیه به همین حملهٔ اخیر اشرار و دستنشاندهٔ رؤسای زندان تهران بزرگ به گروهی از زندانیان سیاسی در تیپ ۲ بارها هم در این زندان و هم در دیگر زندانها به ویژه زندانهای شهرستانها رخ داده و ضرب و شتم زندانیان سیاسی به دست افراد خودفروخته که با وعدهٔ امتیاز دادن به این اشرار مثل اعطای پست وکیلبندی و انتظامات یا ابقای آنها در جایگاهشان تبدیل به تاکتیکی کمهزینه برای سرکوب نشکستنیها شدهاست.
نشکستنی کسیست که زندان و انبوه شکنجه ها نمیتواند از انگیزه های او برای دادخواهی و ساختن جهانی بهتر بکاهد و حتی در زندان هم دست از نبرد با ستمگران برنمیدارد و نوکران ارباب خونخوار برای سرکوب او گروهی از زندانیان شرارتی را با امتیازهایی که به آنها میدهند مأمور شکنجه و حتی حذف او میکنند. همانگونه که علیرضا شیرمحمدعلی را به دستور هدایتالله فرزادی و امیر وزیری به دست قاتلان دستآموزشان در همین زندان کشتند و پس از او سیدمهدی صیرفی، ساسان نیک نفس، شاهین ناصری و چند زندانی دیگر را نیز کشتند.
این شکل جنایتها در زندانهای دورافتاده بیشتر رخ میدهد و هنگامی که خانوادهٔ زندانی شکایت و اعتراضی کند مسؤولان زندان مدعی میشوند که قتل در اثر درگیری بین چند زندانی رخ داده و اینگونه خود را از عواقب حرف منتقدینشان مصون نگه میدارند.
از هر صد جنایت اینچنین که در زندانها رخ میدهد شاید یکی از آنها به اطلاع رسانه ها و مردم برسد که در چنین مواردی هم دست اندر کاران سازمان زندانها موضوع را تا جای ممکن تکذیب و در مواردی که تکذیب برایشان ممکن نیست به همین شکل وقیحانه در مورد زندان تهران بزرگ آن را توجیه میکنند و همیشه توجیهات آنها از جنایات رخداده نیز آزاردهندهتر بوده. همچون همین توئیت حاجمحمدی در توجیه فجایع اخیر که تلاش کرد با تکرار گزاره ای نادرست مبنی بر اینکه زندان محفل فرهیختگان نیست بلکه محفل مجرمین است صورت مسأله را پاک کرده و از پاسخگویی و حتی یک پوزش خواستن از ستمدیدگان فرار کند. اگرچه بر خلاف ادعای او زندانهای هر حکومت مستبدی همواره محفل فرهیختگان بوده و میتوانیم از صدها نویسنده، روزنامه نگار، شاعر، اقتصاددان، نظریه پرداز سیاسی و برندگان جوایز مطرح بینالمللی یاد کنیم که توسط حکومت فعلی و دیگر حکومتهای سرکوبگر به دلیل دادخواهی و بیان دیدگاههایشان زندانی و حتی اعدام شدهاند.
سالها پیش این داستان را شنیده بودیم که فردی به کتابخانهٔ زندانی میرود و جویای کتابی خاص میشود. مسؤول کتابخانه به او میگوید این کتاب را نداریم اما نویسندهاش در همین زندان محبوس است و در این سالهای زندانی بودن بارها شبیه این داستان را با چشمان خودمان دیدیم.
پایان بخش یک