از لحظه ای که چشم بر جهان گشودم مهر تبعیض بر پیشانی ام حک شد. تا پا به عرصه دنیای جدید گذاشتم شادی از منزل پدری پر کشید. البته این قصه امروز و دیروز نیست، هنوز هم کم نیستند خانواده هایی هستند که وجود پسر را نوعی امتیاز میدانند.
من هم جزو زخم خوردگان همین جامعه هستم. وجودم نتوانست آن شادی خاص را برای والدینم به ارمغان بیاورد، چون جنسیتم به عنوان یک فرزند دختر برای آنها سر شکستگی به همراه داشت. گناه من چه بود؟ چرا جامعه و آن مناسبات حاکم و افکار سنتی می بایست جایگاه مرا چنین تعیین کند؟
زمانی که به سن کودکی رسیدم، نوع بازی کردن و نوع اسباب بازیهایم نیز با برادرانم فرق داشت. بازیهای کودکانه ام سانسور میشد! به علت دختر بودنم نمی توانستم هر نوع بازی که دوست داشتم را انجام دهم، گاهی در حسرت همبازی با برادرانم می ماندم و اجازه ورود به حریم آنها را نداشتم، چون از همان موقع به من آموخته بودند که من یک دخترم، یک دختر، موجودی سانسور شده، موجودی است که حتی نمی تواند نوع بازی و نوع اسباب بازیهایش را هم انتخاب کند.
تمامی انرژی نهفته در درونم بخاطر دختر بودنم باید سرکوب می شد. آنجا بود که معنی تبعیض را عمیقا لمس کردم. این تبعیض، فقط در نوع بازی شکل نگرفته بود، بلکه در خشونتهای رفتاری هم خود را نشان می داد و این تبعیض در کودکان باعث کم خود بینی، پرخاشگری، لج بازی و گاهی منزوی بودن می شد. قدم به دنیای آموزش گذاشتم در آنجا هم به من آموختند که یک دختر و یک زن هستم. و باید تمایلاتم، افکارم، رفتارم و بینشم با جنس مخالفم متفاوت باشد. حتی نوع ورزش در مدرسه برای دختران تعیین شده بود. سالها به همین منوال گذشت و سایه تبعیض جنسیتی چتر خود را بر تمایلاتم (به عنوان یک انسان آزاد) بیشتر گسترانید.
برای رفتن به دانشگاه چون دختر بودم باید بزرگترها تصمیم میگرفتند که آیا ادامه تحصیل بدهم یا ازدواج کنم .از گوشه و کنار میشنیدم که میگفتند: این دختر است، درس به چه دردش می خورد، فردا باید همسرداری و بچه داری کند و مهمتر از همه دختر داشتن مسئولیت دارد و بهتراست زودتر به خانه بخت برود.
بله این شد سرنوشت من و امثال من، حتی اجازه تصمیم گیری برای آینده خود را نیز نداشتم، ولی برادرانم را میدیدم که خیلی آزادتر و راحت تر از من در تمامی عرصه های زندگیشان بودند.
باز هم چوب تبعیض جنسیتی را می خوردم.
الان دیگه زمانی بود که باید خود را برای رفتن به “خانه بخت” آماده میکردم. باید همه چیزرا به خوبی فرا میگرفتم، از آشپزی، خانه داری، همسرداری وبچه داری گرفته، تا آرایش کردن خود و در معرض دید خواستگارهای متعدد قرار دادن، که یکی مرا انتخاب کند. من به عنوان یک کالا در معرض فروش قرارمی گرفتم، ولی اسمش را خواستگاری و جزو سنن و رسوم خواستگاری می دانستند.
حق انسانی بطور کامل از من گرفته شده بود. حق انتخاب نداشتم، باید انتخاب می شدم. هیچ فرقی با کالای پشت ویترین نداشتم و این بزرگترین ضربه و تیر خلاصی بود که بر پیکره من وارد شد. من یک زن هستم، یک انسان با تمام عواطف انسانی، با تمام علایق زنانه! دوست داشتم عشق بورزم، انتخاب کنم، عاشق بشم، برای زندگی آینده ام تصمیم بگیرم، چطور باید یک عمر در کنار شخصی زندگی میکردم که حق انتخابی نداشتم، پس احساسات من چی؟ حق بیان احساسات ام را هم نداشتم، این چه وضعیه؟ عشق در من از بین رفته بود. برای من فقط معنایی جزء جابجایی از خانه ای به خانه دیگر نداشت! غیراز اینکه در خانه جدید مسئولیتهایی هم بر عهده ام گذاشته شده بود و زمانی ضربه نهایی بر وجودم وارد آمد که قرارداد سفید امضا را در مقابلم به عنوان سند ازدواج گذاشتند.
قراردادی که بعد از امضاء آن، مفادش معلوم شد، نمیدانستم و اجازه نداشتم از مفاد قراردادم چیزی بپرسم فقط باید امضاء میکردم، مثل مادرم و همه زنان جامعه ام.
قراردادی را امضاء کردم که نوع کار، ساعت کار، اضافه کاری، سختی کار، حق بیمه، حق اولاد، حق مسکن و مرخصی در آن ذکر نشده بود، سرنوشت من چه خواهد شد؟
این امر، یعنی تبعیض جنسیتی، سبب شده بود که در گذشته، زنان در عرصه زناشویی برای مقابله با تبعیض و خشونت علیه خود، هیچ تلاشی نکنند و اعتماد به نفس خود را کاملا از دست بدهند. طبق بررسی های انجام شده، عمده ترین خشونت ها بر زنان در محیط خانه اتجام میشود ولی اجتماعا، مولفه اصلی خشونت بر زنان، خشونت سیستماتیک و دولتی میباشد.
کار و تلاش روزانه یک زن در منزل، از اولین ساعات روز شروع و تا ساعات پایانی شب ادامه دارد ، یک زن چند ساعت کار روزانه و حتی شبانه باید داشته باشد؟
درهیچ بندی از قوانین کار، در هیچ کشوری١٢ الی ١٨ ساعت کار ذکر نشده است، ساعات متوالی و یکنواخت کار، آنهم با مشقت و در بعضی امور منزل مثل توام بودن کارهای منزل و بچه داری و در بعضی از خانواده ها کارهای چون زارعت ….
بدترین نوع خشونت علیه زنان، خشونت جنسی است که نه تنها از طرف برخی از همسران صورت میگیرد! در موارد زیادی خشونت جنسی از طرف افراد جامعه در کوچه و خیابان ( بدلیل وجود فرهنگ مردسالارانه) که براحتی قابل اثبات نیست! متاسفانه اکثر دختران ما در این جامعه، در معرض چنین خشونتی قرار دارند.
زنانی که در محیط کارشان، بخاطر حفظ کار و معیشتشان، در معرض خشونتهای جنسی از طرف کارفرمایان شان قرار میگیرند، هم کم نیست!
خشونت اقتصادی نوع دیگری از خشونت علیه زنان هست. نداشتن امنیت و پشتوانه مالی یکی از بزرگترین مشکلات زنان در جامعه ما میباشد .
وقت مسئولیت اقتصاد خانواده ها به عهده مردان است، این هم تبدیل به یکی از اصلی ترین و مهمترین عوامل خشونت اقتصادی علیه زنان میشود. وقتی زنان بطور یکسان از امکان کارکردن و استقلال اقتصادی برخوردار نمیشوند، یک وابستگی پنهان به مرد و تبعیت اجباری از او را تحمل میکند، که این هم از بدترین و تحقیرآمیزترین نوع تبعیضهاست!
در کل ریشه همه این تبعیض و نابرابریها در سیستم اقتصادی سرمایه داری و ظلم طبقه سرمایه دار علیه طبقه کارگر است. برای زدن ریشه همه انواع ظلم و ستم و تبعیضها، باید این سیستم ظالمانه را برچید!
۱۱ اسفند۱۳۹۷