اخیرا نوشته ای تحت عنوان “نگاهی به اعتراضات کارگران فولاد ملی اهواز و پیامدهای آن” به قلم “یکی از کارگران فولاد ملی اهواز” (در جای دیگری با امضای “جمعی از کارگران فولاد ملی اهواز” مطرح شده است) منتشر شده است که نکاتی از آن باید پاسخ بگیرد. نوشته مزبور چه به لحاظ مضمون و چه شکل ارایه مطلب دچار آشفتگی بسیاری است و به همین علت لیست کردن نکات مهم و کلیدی مطلب، کار آسانی نبود. مبارزات کارگران فولاد اهواز چه در جنبش کارگری و چه نزد افکار عمومی جامعه جایگاه مهمی را بخود اختصاص داده است و لذا در مقام دفاع از دستاوردهای مبارزه کارگران فولاد، از کنار هیچ نوشته و مطلبی نباید به آسانی گذشت، بویژه اگر در آن بگونه ای دستاوردهای مبارزاتی این بخش از جنبش کارگری نفی و انکار شده باشد.
۱– خصوصی سازی خوب، خصوصی سازی بد
مقاله تلاش میکند توضیح دهد که اوضاع مجموعه فولاد در دوره های گذشته چگونه بوده است و مدیریت ارگانهای مختلف چه تاثیری بر این مجموعه و وضعیت کارگران داشته است. میگوید: “قابل انکار نیست که در سال ۸۸ تا ۹۰ یا ۹۱ با آمدن شرکت امیر منصور آریا و خصوصی شدن گروه ملی با سیاست گذاری تیم مدیریتی و تقسیم سود سهام و درآمد شرکت بین پرسنل و دادن سبد حمایتی کالا به پرسنل و دادن بها و ارزش به شخصیت کارگر و راه اندازی تعاونی مصرف کارگران و فروشگاه برای رفاه حال کارگران و خانوادههای آنها وضعیت کارگران به نسبت سایر خصوصی سازیها بهتر بود که حتی حسرت آن را کارگران رسمی و دولتی هم میخورند که متاسفانه دستهای پشت پرده پیدا و پنهان هرگز اجازه ادامه حیات به آن را ندادند و بعد از سال ۹۱ و با حضور دادستانی و نمایندگانشان شرکت به قهقرا و کوره راه کشیده شد”. مقاله قبل از این حکم درباره “دوره امیر منصور”، با آوردن اسامی مختلف مدیران و ارگانهای حامی آنها، توضیح میدهد که کلیه نامبردگان با اختلاس و ندانم کاری اوضاع مجموعه فولاد را بحرانی تر کرده تا جاییکه ادامه کاری آن و ایضا شغل کارگران با خطر روبرو شده است.
نویسنده و یا نویسندگان مقاله، دوره “آریا” را با آه و افسوس بدرقه میکنند، بزعم آنها اوضاع آنچنان خوب بوده که حتی کارگران رسمی و دولتی (احتمالا منظورش کارگران صنایع دیگر است) “حسرت” آنرا میخوردند. اما یاد آوری این دوره بعنوان دوران طلایی و پر حسرت، پاسخ دیگری را می طلبد.
کل پروسه خصوصی سازی و خصولتی سازی در اقتصاد از سالهای مورد اشاره مقاله تا به امروز، تنها فقر و بیکاری برای طبقه کارگر به ارمغان آورده است. مقایسه دورانهای مختلف در فولاد و حمایت از خصوصی سازی دوره “گروه امیر منصور آریا” سیاستی نیست که حتی دست راستی ترین گرایشات سیاسی جرئت دفاع از آنرا داشته باشند، بویزه آنکه بعدها روشن گردید که گروه آریا با زد و بند با بالاترین مقامات رژیم اسلامی فولاد را مال خود کرد و در پناه آن “سیمای اختلاس و دزدی” را در سطح جهان تغییر داد. الیتی که در دوره رفسنجانی ظهور کردند، در دوره خاتمی جای پای خودشانرا در اقتصاد سفت کردند و در دوره احمدی نژاد به “شکوفایی” رسیدند. آنچه که در این سالها به سرانجام رسید همانا درو کردن رفاه کارگر در این مملکت بود. حتی ادعای اینکه وضعیت رفاهی کارگران فولاد در دوره مزبور بهبود پیدا کرده بود، هم قابل قبول نیست. بر طبق آمارهای موجود، نقدینگی کشور مابین سالهای ۸۸ تا ۹۲ از ۶۰ هزار میلیارد به پانصد هزار میلیارد رسیده است یعنی رقمی معادل ده برابر. اثبات سیه روزی مردم در پس این معادلات دیگر نیازی به فاکت ندارد، همگی شاهد هستیم که پیامدهای فروپاشی اقتصادی رژیم اسلامی که کلید آن دست بر قضا تقریبا از همان زمان شروع شده بود، چه بوده و چه بلایی بر سر زندگی مردم آورده است. دفاع از دوران پر اختلاس و گلایه مندی از ارگانهای امنیتی، (“و در این بین نه استاندار و نه فرماندار و نه مسئولین امنیتی هیچ گونه همراهی و مساعدتی با آنانکه واقعا دغدغه گروه ملی را داشتند ننمودند” همان مقاله) بطور قطع یک انتخاب سیاسی است که نویسنده یا نویسندگانش را در کنار خانه کارگر و امثالهم قرار می دهد.
۲– رهبران اعتراضات
هر چقدر کاتب یا کاتبین مقاله درباره مدیر و ارگان و امیر منصور به نرمی حرف میزنند، به همان میزان زبان زهر آگینی نسبت به رهبران اعتراضات کارگران فولاد دارند. میگوید: “متاسفانه بعضی از این کارگران که خود را در رسانهها و شبکههای خارجی به عنوان لیدر معرفی کرده بودند بیشتر به دنبال مسائل قومی و همچنین عقدههای شخصی خود بودند تا حل کردن مشکلات شرکت و پرسنل که البته تمام این تحرکات آنها با حمایتهای گسترده گروههای مافیائی میباشد و این عده از همکاران خود تبدیل به مافیا و بازوهای مافیایی شده اند و به جای تاکید بر رویکرد شایسته سالاری به دنبال مطالبات قومی در حوزه مدیریت هستند.”
تصور میکنم این مقاله قبل از آنکه چیزی درباره دیگران گفته باشد، پاراگراف به پاراگراف، سازندگان مطلب را معرفی کرده است. ترجمه متن بالا این است که عده ای خودشانرا به رسانه های خارجی به دروغ لیدر اعتراضات معرفی کرده اند. این عده بدنبال مسائل قومی خودشان میباشند، در ضمن عقده ای هستند و گروه های مافیایی هم از آنها حمایت میکنند. و تازه مدعی ما معلوم نمیکند که این عده کیستند، و نه استدلالی و نه ارائه مدرکی را هم لازم نمی بیند، اما با انتخاب کلماتی معین کل رهبران اعتراضات کارگری را هدف میگیرد. این دیگر نه بحث سیاسی است و نه اعلام موضع، بلکه یک توطئه سیاسی بر علیه کارگرانی است که از نگاه همکاران خود، در راس اعتراضات فولاد بودند. زدن بر چسب “همدست مافیا” به کارگرانی که شبانه توسط قمه کشان اسلامی از خانه ربوده و به شکنجه گاه برده شدند، تنها از کسانی بر می آید که اعتراضات کارگری فولاد در آن یکماه کابوس زندگیشان شده بود. ماجرا به اینجا ختم نشد. مقاله ادامه میدهد: “… از همه مهمتر اینکه بعد از آزادی کارگران این سوال برای ما ایجاد شد که چگونه است که نه تنها یک روز غیبت برای آنها زده نشده بلکه اضافه کاری نیز برایشان پرداخت شده است؟” این ادعاها علیه کارگران بازداشتی، که برخی از آنان اکنون اخراج هم شده اند، کار را بجای باریک میکشاند. اینکه نویسندگان این مقاله چه کسانی هستند دیگر علی السویه است، ادعاهای اینچنینی و تلاش برای بد نام کردن کارگران بازداشتی، فقط از “منابع امنیتی” میتواند صادر شود. کارگر همکار این بازداشتی ها، علیرغم هر اختلافی، نمیتواند قلم بردارد و کسانی را که در متن یک مبارزه سخت با حکومت هار اسلامی بازداشت شدند، اینچنین متهم کند.
۳– اتحادی در کار نبوده
مقاله تلاش دارد به خواننده القا کند که آن یکماهی که اعتصاب هفت تپه و فولاد به قطب سیاسی جامعه تبدیل شده بود، سراب بوده، تبلیغ بوده و اصلا نیروهای امنیتی نگذاشتند کار به آنجاها بکشد. میفرماید: “… اینکه رسانهها با بزرگنمایی بیش از حد چنان نشان میداده اند که هفت تپه و فولاد ملی در اعتصاب هماهنگ بوده اند درست نبوده٬ در صورتی که حرکت و عکسها تصنعی بوده است و ربطی به اعتراضات مشترک نداشته است و نیروی کارگری از هفت تپه در اهواز نبوده است و سناریوی طراحی سوخته بیشتر در جهت تحمیق مبارزه بوده است و توانست در نگاه کارگران عادی تاثیر داشته باشد و حتی طبق صحبت یکی از دستگیر شدگان که ادعا میکند از مخفیگاه در حال سازماندهی است و قسمت بعدی طراحی سوخته ای پخش نشده مربوط به وقایع فولاد ملی و آنها است. نیروهای امنیتی توانستند با ترفند تفرقه بیانداز و حکومت کن حرکت را کند کنند.” تصورم این است که تمام آن داستانها و حکایات، تمام مواضع توطئه گرانه بر علیه رهبران اعتراضات فولاد، برای همین چهار جمله آخر بوده است. اعتصابات خوزستان در آندوره نتنها توازن قوای جامعه را به نفع مردم شکست، بلکه مواردی را به مبارزه و خیزش مردم بر علیه رژیم اسلامی اضافه نمود که تا سرنگونی اسلامیون از آن خلاصی نخواهند داشت. اعلام اینکه شما حاکمان دزد هستید نمی توانید اداره کنید بروید کنار، یک دادخواست سیاسی با تبعات پایدار بود. اینکه اعتصاب کارگری پرچم حق خواهی را بدوش بگیرد و خیابان به خیابان مردم شهر را بدنبال خود بیاورد، کابوسی نیست که بزودی از اذهان اوباشان اسلامی زودوده شود. اینکه دختر جوانی از دل اعتصاب کارگری در سیاهچال رژیم اسلامی اعلام کند من کمونیستم و سخنش و مقاومتش بدل همه بنشیند و به چهره محبوبی تبدیل شود، تمام حامیان جنایت را به اندازه کافی لرزانده است که بخواهند علیه اش توطئه کنند و آخر سر اینکه این دو اعتصاب کارگری مهر بزرگی بر پیشانی جامعه زده است. بی جهت نبود که اکثریت بزرگی، این واقعه را بزرگترین واقعه سیاسی سال ۹۷ نامیدند.
این مقاله موارد متعدد دیگری را طرح کرده است که در برچسب زدن، ادعا های واهی و توظئه چینی دست کمی از موارد بالا ندارد. فقط میتوانم به دستهای پشت این مقاله بگویم با شامورتی بازی و دسیسه چینی نمی توان مبارزات کارگری را از ذهن جامعه حذف کرد.*
کارگر کمونیست ۵۷۵
محمدرضا پویا