مدتی است کمپینی برای تحریم شبکه “ایران اینترنشنال” به راه افتاده که از تودهایها، اکثریتیها، و حتی برخی مقامات پیشین جمهوری اسلامی گرفته تا شماری از چهرههای اپوزیسیون، در آن مشارکت دارند. البته قالیباف هم از آن حمایت کرده است. این موج باعث شد دوباره به این پرسش اساسی فکر کنم: “آزادی بیان” دقیقاً یعنی چه؟ شامل چه کسانی میشود یا باید بشود؟ آزادی بیان، در معنای انسانی و جهانشمول خود، یعنی اینکه افراد و رسانهها بتوانند آزادانه دیدگاهها، نقدها و حتی نظرات ناخوشایند یا رادیکال خود را ابراز کنند، بی آنکه با تهدید، سانسور، فشار روانی یا حذف فیزیکی مواجه شوند. در تاریخ مبارزات آزادیخواهانه، همیشه یکی از مطالبات اصلی، پایاندادن به سرکوب اندیشه بوده است. آزادی بیان حقی است که بر اساس محتوا، منشأ مالی، یا گرایش سیاسی سنجیده نمیشود. این حق، بر اصل بنیادین آزادی در ابراز نظر، بدون ترس از مجازات، استوار است. در دنیای مدرن، آزادی بیان از ارکان اصلی حقوق بشر به شمار میآید. نه به این خاطر که هر کسی حقیقت را میگوید، بلکه به این دلیل که فقط در یک فضای آزاد است که حقیقت میتواند مجال بروز و بقا یابد. همانگونه که یک قاضی مشهور آمریکایی گفته بود: “آزادی بیان زمانی معنا دارد که از آزادی بیانی دفاع کنیم که از آن متنفر هستیم.” آزادی برای دوستان و همفکرانمان، آزادی نیست؛ امتیاز است.
در یک جامعهی آزاد و مبتنی بر برابری حقوقی، نقد رسانهها نهتنها مجاز که ضروری و مفید است. اما مرز باریکی میان نقد رسانهای و فراخوان حذف و سرکوب وجود دارد. وقتی گروهی از فعالان یا وابستگان سابق امنیتی فراخوان تحریم هماهنگ یک رسانه را میدهند، بویژه در فضایی آلوده به تهدید فیزیکی و فشار بر کارکنان آن، این دیگر نقد نیست، بلکه فضاسازی امنیتی است. اینجا دیگر بحث بر سر محتوای یک رسانه نیست؛ بلکه بر سر حقِ وجودِ آن رسانه است. رسانهای که میتوان با دلایل و مستندات با آن مخالف بود، باید با استدلال و روشنگری به چالش کشیده شود، نه با بایکوت و ترویج حذف. در تاریخ ایران، این نوع برخورد سلیقه ای با آزادی بیان سابقه دارد. در مناظرات اوایل انقلاب در تلویزیون، وقتی از نمایندگان حزب جمهوری اسلامی، حزب توده، فداییان خلق، و جنبش مسلمانان مبارز پرسیده شد که آزادی بیان باید شامل چه کسانی باشد، همگی بر این نظر بودند که اگر گروهی با “امپریالیسم” مخالف نباشد، مستحق آزادی فعالیت سیاسی نیست! یعنی عملا آزادی را به وفاداری ایدئولوژیک مشروط کرده بودند. این طرز تفکر، نقض بنیادین آزادی بیان است. همانطور که مخالفت با شکنجه یا اعدام مشروط به بی گناهی فرد نیست، دفاع از آزادی بیان نیز نباید مشروط به همسویی رسانه یا فرد با دیدگاههای ما باشد. اگر تنها صداهایی مجاز باشند که ما دوست داریم، آنچه باقی میماند نه آزادی، بلکه سانسور انتخابی است. در شرایطی که تهدید، فشار و سانسور از سوی قدرت دولتی یا غیررسمی قدرت اعمال میشود، دفاع از آزادی بیان دیگر صرفا یک ژست اخلاقی نیست، بلکه وظیفهای سیاسی است. امروز اگر با حذف یک رسانه مخالف سکوت کنیم، فردا نوبت صدای ماست. و سکوت، یعنی مشروعیت بخشی به چرخه سرکوب. در مقالهای دیگر هم نوشتم: نقد کنیم، با سند، با منطق، با شفافیت. اما راهِ مقابله با صدای ناپسند، خاموشکردن آن نیست؛ بلندتر و دقیقتر سخن گفتن است. اگر با رسانهای مخالفیم، صدای جایگزین بسازیم، بحث کنیم، و به مخاطب اعتماد کنیم تا خود انتخاب کند. در دنیای آزادیخواهانهای که در آرزویش هستیم، دفاع از آزادی بیان، بدون پیششرط، بدون “اما”، و بدون “اگر”، معیار واقعی تعهد ما به آزادی، برابری و کرامت انسانی است.
۱۶ ژوئیه ۲۰۲۵