بر اساس نظر سنجی موسسه گالوپ که در ۲۱ خرداد ماه انتشار یافته، اکثریت مردم بر این عقیده هستند که وضعیت اقتصادی رو به وخامت گذاشته است. گزارش میگوید که اعتماد مردم به بهبود شرایط اقتصادی و حفظ قدرت پول ملی بویژه پس از برقراری تحریمهای اخیر، فرو ریخته است. گزارش می افزاید: “بانک جهانی در نیمه پارسال رشد اقتصادی ایران در سال ۲۰۱۹ را مثبت ۴.۱ درصد پیشبینی کرده بود، اما در ژانویه سال جاری به منفی ۳.۶ درصد تغییر داد و هم اکنون این رقم را منفی ۴.۵ درصد پیشبینی کرده است.”
این گزارش بی شک تنها بخشی از حقیقت زندگی اقتصادی مردم را منعکس کرده است. اما همین اعداد ارائه شده هم میتواند دالانی برای ورود به “حقایق بزرگتر زندگی” نهفته در پس این ارقام باشد. آنچه که در رابطه “اقتصاد با مردم” به زیر مهمیز رقم و درصد نمی آید، میزان امیدواری و یا ناامیدی مردم نسبت به اوضاع جاری اقتصادی است. نگاه مردم به اقتصاد یک نگاه سیاسی است. اعتقاد به عدم بهبود شرایط اقتصادی قبل از آنکه از اعداد و در صدها بدست آید از مشاهده یک روند سیاسی استخراج میشود. مردم به این نقطه رسیده اند که با بودن رژیم اسلامی صرف نظر از اینکه چه میزان ثروت تولید میشود، سفرهشان هر روز خالی تر میشود. راه حل خلاصی از این وضعیت را هم مردم در اعتراضات دیماه ۹۶ با شعار اصلاح طلب اصول گرا دیگه تموم ماجرا، ارائه دادند. اما در پشت ۴.۵ درصد رشد منفی اقتصادی، فاجعه های بزرگی خوابیده است. گزارش میگوید تنها ۱۷ درصد از جوانان مابین ۱۵ تا ۲۹ ساله اشتغال کامل دارند و این یعنی یک لشگر چند ده میلیونی از جوانان بیکار در جامعه حضور دارند که هیچ شانسی برای یافتن کار ندارند. اما حتی این گزارش هم وضعیت را بسیار تلطیف شده نشان میدهد. بانک جهانی تا همین سال پیش اوضاع اقتصادی ایران را مثبت و رو به رشد ارزیابی میکرد. ناگفته های بسیاری وجود دارد که در گزارش فوق قید نشده است. واقعیت اول این است که روند فروپاشی اقتصادی در ایران مدتی است که کلید خورده است. سیستم بانکی و مالی رژیم اسلامی ورشکسته شده بگونه ای که برخی از “اقتصاد دانان خیر خواه” رژیم اسلامی، پیشنهاد میکنند که ورشکستگی بانکها را اعلام کنند تا بخشی از فشار مالی “زندگی اکواریومی” بانکها، از گرده اقتصاد کم شود. موسسات مالی پس از انجام معاملات نان و آبدار با پولهای مردم، اعلام ورشکستگی کرده و اغلب سرمایه ها را به خارج کشور منتقل کرده اند. وضعیت صندوقهای بازنشستگی هم تقریبا به همین منوال است. هزاران کارخانه و نهاد مالی در رکود کامل تعطیل شده و هزاران کارگر را از کار بیکار کرده اند. بانک مرکزی و نهاد های بزرگتر مالی میبایست برای سر پا ماندن هر سال رییس و معاون عوض کنند تا حداقل تصویر یک “موسسه دایر” را از خود به جامعه مخابره کنند. رژیم اسلامی حتی برای “جیره بندی” کردن اقلام مهم هم بودجه ندارد. دزدی و اختلاس از سر و کول “عمارت اقتصادی” جمهوری اسلامی بالا رفته است. اوضاع بگونه ای شده که کاربدستان بالای رژیم اسلامی که صدای ریزش این عمارت را شنیده اند، اذعان میکنند که قادر به برگشت این روند نیستند. اختلاس و فساد اقتصادی حتی برپاکنندگان بساط دزدی را هم در خود مستحیل و بلعیده است. همانهایی که هزاران میلیارد از بودجه دولتی “غیب” میکردند، امروز که وحشت سرنگونی رژیم در پیش چشمشان رژه میرود، حتی برای فرار از این وضعیت دیگر قادر به کنترل “اختلاسها” نیستند. نمی توانند همقطاران اختلاسگر خود را قانع کنند که اوضاع خراب است و مدتی کمتر خزانه را خالی کنند. برخی شرکای دیروز خود را بعلت “دزدی های مشترک” به دادگاه کشانده اند تا مبالغی را جهت سر پا نگه داشتن ماشین نظامی خود، باز پس بگیرند. آنچه که باقی مانده است یک جامعه غارت شده و یک فقر فراگیر به بزرگی هشتاد میلیون، میباشد. فقر و سرکوب همواره استیصال ببار می آورد، اما در جامعه ایران همه اینها نتوانست امید برای تغییر این شرایط را از زندگی مردم حذف کند. این شرایط را نمی توان در میان اعداد باز یافت. آنچه که ارقام موسسات جهانی نمی خواهند بگویند بسادگی این است که: مردم برای تغییر این اوضاع و پایان دادن به نکبت اسلامی خیز برداشته اند.*
محمدرضا پویا
کارگر کمونیست ۵۷۶