احمد زیدآبادی و حسین شریعتمداری یک نفر هستند- یاشار سهندی

“خداوند این سرزمین و مردمش را برکت دهد.” این آخرین دعای جناب زیدآبادی برای رفع شر و بلا از نظام مقدس جمهوری اسلامی است، تنهای جای که ایشان میتواند در فرصت سرکوب و کشتار دیگران از نظر سیاسی نفس بکشد.
ایشان همین دو سه ماه پیش از فرط خوشحالی که دولت بلژیک با تصویب لایحه ای در پارلمان زمینه استرداد اسدالله اسدی تروریست را فراهم می آورد، به ریش اپوزیسیون خندیدن و وعده دادن سواران گمنام اسب سرنوشت ( یعنی همان تروریستها از جنس اسدی) دیر یا زود یقه همه را خواهد گرفت؛ حال که حکومت خونریز اسلامی دستش تنگ شده و به چه کنم چه کنم افتاده، ایشان به نیابت فراخوان دادند: “هموطن به «جنبش خشونت پرهیزیم» بپیوند.”
ایشان گفتند برای اینکار اصلا لزومی به گردهم‌آیی نیست. رسانه فراگیر و سازمان و رهبر و نمی خواهد نیاز مالی هم ندارد و ادامه دادند:” پیوندی است بین قلب‌ها که «روحیۀ جمعی»می‌سازد و چون شبحی بر فراز جامعۀ ما به پرواز در می‌آید و سرنوشت را تغییر می‌دهد.” بعد هم وعده دادند “با پایبندی کامل به اصول جنبش ضدِ خشونت، گاندی و لوترکینگ و ماندلا را هم در گور شرمنده می‌سازیم!”


جناب زیدآبادی ظاهرا خیلی سانتیمانتال تشریف دارند، پای مولانای بی خبر از همه جا را هم وسط کشیدند تا مدعی شوند از بوی پیاز و سیر بدشان می آید! البته اصلا منظورشان مردم معترض در کف خیابان نیست! همانطور که مگس خواندن مردم از سوی رئیسی جلاد، معترضان ایرانی نبوده، خطابش به معترضان یک جای دیگر بوده! ایشان برای کاهش بحران و خشونت پرهیزی نوشتند: “هزار اشکال و ایراد می‌توان به رئیسی و کابینۀ او گرفت اما اینکه منظور او از قرائت مصرع «ای مگس عرصۀ سیمرغ نه جولانگه توست» معترضان ایرانی بوده‌اند، به نظرم تحریف یا سوءبرداشتی آشکار است.”


توصیه های زید آبادی برای رفع بلا از سر جمهوری اسلامی یکی فرستادن صلوات ” برای عبور از چرخۀ انتقام و خشونت دائمی”است؛ و دو اینکه مادر خویش را بعنوان یک زن روستایی در برابر فقیهان بعنوان الگو معرفی کردند، که به وقتش می رقصیده و ” التفاتی به پنهان کردن موی خود نداشت.” و این “برداشت از اسلام” را برای عبور از بحران به حکومت سفاک اسلامی توصیه کردند.
و در جای دیگری در کف خیابان ( مبادا فکر کنید که ایشان رفته بوده برای اعتراض، برای گریز از ترافیک ناچار به پیاده روی شده؛ خیابان جای است برای ترویج خشونت!) مردم معترض را چون یک فرزانه نصیحت فرمودند: ” امیدِ حقیقی موجودی مرموز است! اغلب خود را پشت امور ناپسند پنهان می‌کند و به همین دلیل هم به راحتی به چشم نمی‌آید.( به خواننده توصیه میکنم اصلا فکر نکند امید پشت فقیهان پنهان شده!) … در روی هر موقعیتِ به ظاهر مناسبی، امیدی کاذب کمین کرده است. بدبختانه دنیای ما بیش از حد پیچیده است و این هم تقصیر من نیست!”
خیلی چیزها تقصیر ایشان نیست؛ اما یک چیز مسلم است، ایشان آگاهانه عصای دست حکومت فاشیست و جلاد بودند و هستند. فرق ایشان با حسین شریعتمداری تنها در محاسن تراشیده است، و گر نه هر دو یک از یک نکبت دفاع می کنند و برای تداومش از ریختن خون بر سنگفرش خیابانها دفاع می کنند.


شخصیتهای که در دامان جمهوری اسلامی پرورش یافته اند، جمهوری که بیش از چهار دهه است به ضرب خشونت، خشونت که چه عرض کنم به ضرب شقاوت به منتها درجه خود سر پا ایستاده، در هر چیز تفاوت داشته باشند در وقاحت و بی شرمی عین هم هستند، بلکه رو دست هم بلند میشوند.

اینرا هم بخوانید

خشم مادران دادخواه از دردشان عظیم‌تر است – رضا درویش

مندرج در ژورنال شماره ۷۶۳ (لینک به فایل پی دی اف نشریه ژورنال برای پیاده …