از اتحاد ملی تا اتحاد انسانی؛ برتری جویی یا برابری طلبی- یاشار سهندی

کارگرکمونیست ۸۹۲

جنگ 12 روزه اسراییل با جمهوری اسلامی سببی شد که مشخص شود جمهوری اسلامی در مقابل حملات نظامی “دشمن” بی دفاع است. “حضرت آقا” بعد از بیست روز مخفی شدن درسوراخش، که موشهای کور را هم به عذاب انداخته بود، در شب عاشورا در میان ذوب شدگان ولایتش ظاهر شد. این بار اما فرصتی نبود که بر تنهایی حسین اشکی بریزید که توشه ای فراهم کرده باشد برای آخرت؛ تا ملائک این گریه را در نامه اعمالش بنویسند، این بار بر تنهایی خود و سرنوشت محتوم خود گریست.

 دیگر از هارت پورت “کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا” خبری نبود. از کلاغ بیت اش خواست برایش ” ای ایران ایران” بخواند. شاید دل مردمان نرم شود. ترانه ای که تحریف شد و در این تحریف معلوم شد نگاه آنها به “ایران” نگاهی است از سر غارتگری. وقتی محمود کریمی بد کردار و بد گفتار عَر زد: “ای میهن خدایی/ سهم امام رضایی”؛ در واقع “امام رضا” اشارتی بود به آخوند جماعت که بقول آن زن شجاع خوزستانی به مانند هجوم ملخ به یک مزرعه به جان میهن خدایی ( ام القرای سابق اسلام) افتادند.

جماعتی ( 450 نفری)  از حامیان و کاربدستان دیروز و امروز حکومت اسلامی در بیانیه ای از سر “میهن پرستی” مدعی شدند: “ایران وطن همه‌ی ماست.” بسیاری از ایشان که باید جوابگویی اعمال خود در نیم قرن گذشته باشند، به تنها شیوه­ای که میشناسند یعنی تهدید و ارعاب، بر رسانه رقیب حمله بردند که سخنگوی دولت اسراییل شدند؛ و اگر یک نگاه به خودشان بیندازند که چگونه در مقام “عمله استبداد” به دفاع از یکی تبهکارترین حکومتها در این “وطن کهن” برخاستند که خون مردم را به هر شیوه ممکن و غیر ممکنی در نیم قرن گذشته در شیشه کرده است، باید زبان به کام میگرفتند. این جماعت که برخی از آنها مستقیما دست شان به خون مردم آلوده است، سرنگونی حکومت اسلامی را مساوی با محو شدن خود در عالم سیاست ایران میدانند، و تنها راه نجات خود را به مانند خامنه ای در “میهن دوستی حیله گرانه” یافته اند.

 چنگ انداختن به ریسمان میهن دوستی، روی دیگر “حَبلِ الله” (ریسمان الهی) است. که طبق وعده الهی قرار بود محکم ترین ریسمانها باشد. اما این ریسمان پوسیده آخرین رشته اش در حال گسسته شدن است.

جمهوری اسلامی امروز که بیشتر از هر زمان دیگری در تنگنا افتاده و سرنگونی خود را با چشم خود به تماشا نشسته است و با تمام پوست و گوشت خود آنرا حس میکند، از ثارالله، حسین ناامیدانه گذر کرده، دیگر کشتار یک روزه پنج هزار نفر توسط سپاهیان علی، و نیز “واعدوالهم مااستطعتم من قوه” روی پرچم سپاه، نه تنها کسی را نمی ترساند بلکه قوت قلبی هم برای سپاهیان اسلام نیست، بدین سبب به  “تاریخ باشکوه 2500  سالِ” ایران دست درازی کرده است، تا شاید مفری جسته باشد.

از سوی دیگر کسانی که خود را صاحب راستین “میهن دوستی” میدانند از “میهن دوستی حیله گرانه” جمهوری اسلامی به خشم آمدند. چون جمهوری اسلامی با چنگ انداختنش به ریسمان میهن دوستی در واقع نشان میدهد پشت میهن دوستی هیچی نیست جز دوام تبعیض و نابرابری و سرکوب.

این وطن دوستان حکم صادر کردند: “همه در مقام نخست ایرانی هستیم”، در واقع این یک حکم فاشیستی است. این اشاره مستقیم به “قوم برتر” است. همانگونه که جمهوری اسلامی روزگاری تاکید داشت همه در ابتدا مسلمان هستیم بعد ایرانی.

طبق این حکم  مردمان ساکن در محدوده جغرافیایی که ایران نام دارد به “قوم، ملیت، اتنیک” و “دیگران” تقسیم کرده اند و بعد مدعی میشوند:” با این رژیم اسلامی نه با جنگ که با اتحاد ملی باید مقابله کرد… آنچه این روند را تسهیل می‌بخشد تنها اتحاد ملی ماست. «نجات ملی» کلید واژه این دوره تاریخی ست. همه مردمان از همه آحاد کشور: کردهای ما، ترک زبان‌های ما، فارس‌ها، عرب‌ها، بلوچ‌ها و همه دیگران، همچون کارگران و معلمان، روشنفکران، کارمندان، مبارزین مدنی و همه دلسوزان وطن که دل درگرو گذار از این رژیم دارند، و خواهان یک میهن توسعه‌یافته و یک نظام سکولار دمکرات و بدون تبعیض‌اند، برای نجات وطن، یک قامت همبسته را پی می‌ریزند. قامت ایران.” (عطا هودشتیان- “اختلاط معنا در مفهوم وطن‌دوستی”)

قامت که ایشان از ایران ترسیم میکنند، قامتی به شدت آشفته و از پیش مهر تبعیض بر خود دارد. ایشان به “قوم، ملیت، اتنیک” به چشم ملک خصوصی نگاه میکنند. “کردهای ما، ترک زبان‌های ما، فارس‌ها، عرب‌ها، بلوچ‌ها” مال خودشان نیستند مال وطن دوستان است. “همه دیگران”، در قبال یک خودی، دیگری حساب میشوند. آن خودی، برتر از دیگران است. این دیگران تنها وقتی به رسمیت شناخته میشود که “برای نجات وطن” زیر پرچم آن نیروی برتر یا فرد برترقامت برافرازد. (یاد هیتلر و موسولینی به خیر نباشد!)

آن نیروی برتر یا فرد برتر یا ” نام ها و نشانها(ی که) صاحب ارزش اند” تعیین میکند که “همه دیگران” گلیم شان چه اندازه است و به همان اندازه حق دارند پایشان را دراز کنند. به فریب آشکار مدعی­اند: “… هیچ برتری میان گروه‌های مردمی (بخوان قوم، ملیت، اتنیک) نسبت به یک دیگر، وجود ندارد. در ایران ما، هر واحد انسانی تنها و تنها یک «شهروند» است و دارای حقوقی برابر.”(همان منبع) این شهروند که شامل همه دیگران است برابری حقوقی شان حد و اندازه دارد در حد “تدوین قانون اساسی، تشکیل دولت و مجلس موسسان”. و همه اینها تنها برای ” برپایی توسعه و آبادانی میهن” است، و نه بیشتر. صحبت از شادی و رفاه و آزادی وبرابری تا اطلاع ثانوی که در بهترین حالت یک دیکتاتور مصلحی تشخیص بدهد که زمان آن رسیده که توسعه اقتصادی تکمیل شده (و اگر سرطان نگیرد و نمیرد) آنوقت شاید دستور دهد توسعه سیاسی در دستور کار قرار گیرد، باید فراموش شود.

در ایرانی که ایشان مدعی هستند از پیش یک عده “غیر شهروند”، “مهاجر” محسوب میشوند. “افغانستانیها”؛ این مردمان که با تلاش و کارشان در “توسعه و آبادنی میهن” سهم بسزایی داشتند و دارند از پیش محکوم به تبعیض و ستم هستند، چون محل تولدشان آن طرف مرز وطن است. این مردمان تا آنجا مهم هستند که “ریشه تمدنی مشترک” با این “کهن دیارا” دارند. بیشتر از این غیرشهروند هستند؛ یعنی میتوان در حق شان تبعیض قایل گردید. به ایشان توهین کرد. تحقیرشان کرد؛ و وادارشان کرد که نه از وسط کوچه، بلکه با ترس و لرز مماس با دیوار آنهم برای تهیه مایحتاج اولیه گذر کنند.

وطن دوستی ایشان، یعنی عشق به کهن دیاری که بیش از 2500 سال “تاریخ باشکوه” دارد. یعنی یک روز در این تاریخ وجود ندارد که بدون جلاد و جبروت گذشته باشد. برای همین تمام دوران سلوکیان (یک دوره نزدیک به 250 سال!) از این تاریخ باشکوه درز گرفته میشود چون یونانیان بر “ایران ما” حاکم بودند. ویا اگر مثلا شاهی با یک شیهه اسب به قدرت میرسد (داریوش اول)، حرفی درباره اش نمی زنند، چون عیب است! از این تاریخ باشکوه هر جا که صحبت از برابری بوده و شورش برای یک زندگی بهتر صورت گرفته است تا آنجا که ممکن است کمترین حرف را برای گفتن وجود دارد و منابع تاریخی ناقص میشود! اما در عوض، وقتی شاهی دستور داده همان شورشیان را با سر تو چاه آهک فرو برند، آن شاه را با صفت عادل یاد میکنند. در این تاریخ باشکوه بارها و بارها درازای تمام این تاریخ مردم کشتار شدند و خانه هایشان ویران شده، آواره گشته اند این همه را اما لازمه تاریخ میدانند.

 بهرحال تاریخ تاریخ است و قرار نیست شاهی و امیری را از دل تاریخ بیرون بکشیم و محاکمه اش کنیم. منتها مشکل آنجاست میهن پرستان برای اینکه به همه آن دیگران و غیر شهروندان ثابت کنند شما درجه دوم محسوب میشوید. نمادهای سه هزار سال پیش را عَلَم کرده اند. و از آنجا که در نزد ایشان وطن دوستی در ایران دوستی ذوب میشود، “شاعری حماسه سرا” (فردوسی)، در بطن حماسه ای که توصیف میکند چنین می سراید: “چون ایران نباشد تن من مباد/ بدین بوم و بر زنده یک تن مباد”؛ مشکل این نیست که چرا شاعری در هزار سال پیش این را سروده است، مشکل آنجاست که وطن دوستان، میهن پرستان و خاک پرستان از نوع ایرانی آن، این شعر را شعار سیاسی امروزشان کردند و این عملا یک تهدید علیه جامعه است. این روزها جمهوری اسلامی سخت به این شعارها نیاز پیدا کرده است.

اتحاد ملی و وطن دوستی یعنی اینکه ابتدا به ساکن، من نوعی که ساکن محدوده معینی جغرافیایی هستم بدون چون و چرا باید این مرز را مقدس بدانم. کاری نکنم و چیزی نخواهم که داخل این مرز به هم بریزد. در محدوده این مرز کسانی هستند که ما مردم را “همه دیگران” محسوب میکنند. ایشان همان “تصمیم سازان” هستند که اختیار زندگی همه دیگران را به دست دارند. و میتوانند به جنگ دشمن خارجی بروند و این “همه دیگران” بدون حتی یک سوال، باید آماده جان فشانی برای تصمیم و سیاستی شوند که هیچ نقشی در آن نداشته اند. و در همهمه جنگ با دشمن خارجی که کل کشور میشود پادگان، هر سوالی و اعتراضی تنها با دادگاه صحرایی جواب میگیرد، یعنی اعدام.  

مرزها جغرافیایی را سیاست مداران تعیین کرده اند که سبب جدایی میان انسانها گشته است. بقول منصور حکمت هیچ خیابانی هم بین مرزها نیست. یک خط روی نقشه یا خیابانی، یا روی یال کوهی میان مردم جدایی انداخته است. جدیدا به عصر فئودالیته برگشت زده اند. از امریکا تا آسیا و اروپا به کوچکترین بهانه ای دیوار بتنی و آهنی احداث میکنند که حتی نتوانی رودخانه آنور مرز که ادامه رودخانه این طرف هست به تماشا بنشینی، چون نفع نظام طبقاتی است که میان  مردم تفرقه و تبعیض باشد. چون میخواهند نیروی کار از آنچه که هم اکنون هست ارزان تر سازند و این ممکن نیست جز به استیصال کشاندن مردمی که “مهاجر غیر قانونی” خوانده میشوند.

ما امروز به اتحاد و همبستگی نیاز داریم که بی قید و شرط باشد، این بازتاب یک نیاز انسانی باشد. انسانیت شرط بردار نیست. مانند آنچه در این روزها در جاده های تفته سیستان و بلوچستان شاهد هستیم که مردمانی که سخت در تنگنا هستند و همیشه به خشن ترین شکل توسط حکومت اسلامی سرکوب شدند به داد “غیرشهروندان” میرسند که حداقل آبی به دستشان برسانند.

ما به اتحادی نیاز داریم که به آینده چشم دوخته باشد. آینده ای بدون تبعیض و نابرابری برای همه، بدون ملاحظه اینکه شناسنامه فرد از کجا صادر شده است. و این وقتی ممکن میشود که همه ساکنین محدوده مرزهای یک کشور بتوانند در لحظه، در امور سیاسی و اجتماعی خود مشارکت مستقیم و بدون لکنت داشته باشند. اتحاد وقتی ممکن میشود که صحبت از “همه دیگران” مطرح نباشد. بلکه زندگی، (نه به مثابه امری فلسفی بلکه) به معنای ساده و روشن، یعنی حق برخورداری از  شادی و رفاه و آزادی و برابری ، امری دانسته شود که شایسته هر انسانی است که در ساخت و برپایی این جامعه نقش دارد.و این اتحادی است انسانی و شرافتمندانه.

اینرا هم بخوانید

گریزان از جنبش سیاسی؛ مبارزات کارگری یا چپ سنتی؟ یاشار سهندی

کارگر کمونیست ۹۰۵“ملزومات مبارزات کارگری برای ارتقاء به یک جنبش سیاسی” این عنوان میزگرد یکی …