بار دیگر اعتراضات خیابانی در ایران شعله کشیده است. از شهرک صنعتی دراصفهان شروع شد و در طی ٥ روز به ١٩شهر دیگر کشیده شده است. حکومت عملا در برخی از نقاط شهرها حکومت نظامی برقرار کرده است. اینبار شعارها نیز به سرعت سیاسی شد و شخص دیکتاتور را نشانه گرفت و نیز شعار های مانند جمهوری اسلامی نمی خوایم، نمی خوایم، زندانی سیاسی آزاد باید گردد و فراگیر شد و البته شعارهای ابتکاری که در عین اینکه مایه ای از طنز دارد اما بر امر جدی اشاره دارد؛ سید علی ببخشید، دیگه باید بلند شید! شنیده شد.
همانگونه که انتظار میرفت مفسران بورژوازی مجددا فک هایشان گرم شد و روده درازی کردند چرا این بار هم ابتدا حاشیه( شهرستانها) شروع کرد بعد به مرکز( پایتخت) رسید! و چون از پایتخت شروع نشده پس در نتیجه طبقه متوسط غیبت دارد بنابراین اعتراضات مدنی نیست پس قاعدتا به جای نخواهد رسید! البته گفتند در شهرستانها هم اگر هم کسی در خیابان آمد طبقه متوسط پایین بوده! با گرانی شدید در طی دو ماه گذشته که به سرعت جمعیت وسیعی از توده زحمتکش ایران را به سوی فقری گسترده سوق داد ایشان اشک شان جاری شد که بخش وسیعی از طبقه متوسط فقیر شدند و گویا دنیا به آخر رسید و پایان “مبارزات مدنی” و “جامعه مدنی” فرا رسیده است.
طبقه متوسط که هیچ موجودیت اجتماعی واقعی در جامعه ندارد اما موجودی زنده در تحلیل های کارشناسان بورژوازی تبدیل میشود. حتی رسانه های که مثلا اخبار را به صورت بی طرف منتشر میکنند و آنجا هم که به ادبیات و هنر می پردازند به این موجود خیالی چنان پرو بال میدهند که بدون حضور او گویا در هیچ زمینه ای در اجتماع تحولی صورت نخواهد گرفت. گویا این طبقه بسیار عاقل و اندیشمند هم است و میداند چه میخواهد و چه میکند و در عین حال بسیار پر حوصله، اهل مبارزه مدنی است و از هر گونه خشونتی مبرا است، به هیچ عنوان در این یک مورد کوتاه نمی آید. بهترین تحول از نظر این طبقه موهوم همان پیش بردن امور از راه صندوق رای است. گیرم هم که به خیابان بیایید شعاری نخواهد داد که “ساختار شکن” باشد، بلکه به تحولات گام به گام و اینکه جامعه چقدر ظرفیت برای تحولات را دارد سر خواهد داد. شعار “رای من کو” مدنی ترین شعاری است که در همه این سالها در ایران میگویند از این طبقه شنیده شده است.
نکته جالب توجه این است که روشنفکران و آنها که خود را نماینده و سخنگوی این طبقه میدانند یک جورهای ( در مورد ایران) دستی در حکومت داشتند یک عده در مقام نصیحت گو و بسیاری خود زمانی اسید به دست و چاقو ضامن داردر جیب و سوار بر موتور هوندا ١٢٥ شکارچی مخالفان نظام اسلامی بودند. بعدها که که پوپر را خواندن و کمی هم فوکو را شناختن و به ماکس وبر هم رجوع کردند. چون از سنت به مدرنیته یک شبه تحول یافته بودند ، ابن خلدون و جمال الدین اسدآبادی را در صندوق خانه گذاشتند و امیل دورکیم به همراه مخلوطی از سخنان قصار از شوپنهاور و نیچه و هایدگر و… را غرغره میکنند و به این نتیجه رسیدند که باید بخشید و فراموش کرد که نسلی کشی صورت گرفته است. میگویند: حالا، یک تندوریهای صورت گرفته که آن هم البته نتیجه انقلاب بوده که انقلاب هم که یعنی خشونت و این ها همه ناگزیر بوده در صورتی که زمانه انقلاب نبود بلکه باید اصلاحات صورت میگرفت و بدین گونه است که یک چیزی هم طلبکار هم هستند! تحت عنوان “مبارزات مدنی طبقه متوسط” سعی شده تاریخ خونبار چهل سال گذشته را ماستمالی کنند که ما شاهدان و قربانیان حی و حاضر آن بودیم.
طبقه موهوم متوسط یک ابزار مهم سیاسی در دست بورژوازی است تا به هر نحوی شده سد راه مبارزات مردم در جهت رهایی و داشتن همه آزادی گردد. در اینجا جا دارد که به مقاله ارزشمند کمال خسروی اشاره کنم که (خواندن آنرا به خواننده این یادداشت توصیه میکنم.) تحت عنوان ” افسانه و افسون «طبقه متوسط »” در سایتها اینترنتی منتشر شده است. هر چند زبان غامضی را برای بیان انتخاب کرده است اما به خوبی از جنبه های گوناگون به پدیده “ایدئولوژی طبقه متوسط” پرداخته است. کمال خسروی در انتهای مقاله خویش تاکید میکند:” آنچه طبقهی «متوسط» نامیده میشود، انتزاعی پیکریافته است، یک «موجود» یا یک «عینیتِ» انتزاعی است. منشا و خاستگاه این انتزاع، واقعیتِ لایههای میانی است. طبقهی «متوسط» پیکریافتگیِ تعریفی است که ایدئولوژی «طبقهی متوسط» ازلایههای میانی ارائه میدهد؛ و از اینطریق حقیقت آنها را پنهان میکند. کار نقد، انکار هستی واقعیِ این لایههای میانی نیست، بلکه نقد ایدئولوژیِ «طبقهی متوسط» و نقد ایدئولوژیهای طبقهی «متوسط» است: نقد ایدئولوژیای که افسانهی «طبقهی متوسط» را میآفریند و نقد ایدئولوژیهایی که این افسانه، زادگاه و پایگاه آنهاست.”
آنهایی که مدعی طبقه متوسط هستند بخشی از طبقه حاکم هستند که دستشان از قدرت سیاسی کوتاه است یا رانده شده از حکومت هستند. همه ادعای ایشان در مورد مردم سالاری و جوابگو بودن قدرت سیاسی بدین خاطر است که به بازی گرفته نمی شوند. و در آنجا که موضوع بر سر موقعیت طبقه کارگر و زندگی این طبقه بر میگردد بدون هیچ تردیدی از “جامعه کارگری” انتظار دارند کار کنند و هیچی هم نخواهند. هم و غم ایشان این است که فضای مناسب برای کسب و کار فراهم شود که به زبان بشری یعنی اینکه نیروی کار ارزان و خاموش برای سرمایه داران فراهم شود.
بحث اما بر سر نقد ایدئولوژیهای طبقهی «متوسط» نیست چرا که این یک ابزار سیاسی در دست کسانی است که منکر هر گونه نقش طبقه کارگر در تحولات اجتماعی هستند . و اساسا منکر طبقات اجتماعی با توجه به موقعیت شان در تولید می باشند و اساسا از بیان این موضوع که جامعه کنونی به دو طبقه -کارگران و سرمایه داران- تقسیم شده است نفرت دارند و این نفرت نه از سر بد طینتی یا باور ایدئولوژیکی ایشان ، بلکه میدانند و بخوبی هم میدانند که اذعان به وجود طبقه کارگر در پی آن کمونیسم را در جامعه مطرح میکند. ایدئولوژیهای طبقهی «متوسط» از نقشی که طبقه کارگر میتواند ( ودارد) در ایران با وجود متحزب بودن کمونیسم بازی میکند و به طور جدی در پی آن است قدرت را بدست گیرد هراسان است، برای همین گاها به شکل بسیار توهین آمیزی ادعا میکند که طبقه کارگر به خاطر گرسنگی نای راه رفتن ندارد چطور میتواند در خیابان به عنوان یک معترض حضور داشته باشد! طبقه کارگر در دوره حاضر نه تنها در خیابان حضور دارد و نه تنها این، بلکه این اواخر بخشهای از طبقه کارگر دست به اعتصابات سراسری هم زده اند و همانگونه که اشاره شد با پشتوانه چهل سال مبارزه عملی و نظری یکی از مدعیان به دست گرفتن قدرت سیاسی است. مبارزه با پدیده سیاسی طبقه متوسط در عرصه سیاسی جواب میگیرد و جواب آن هم چیزی نیست جز اینکه طبقه کارگر به عنوان یک طبقه مدعی دگرگونی جامعه از ریشه، در میدان سیاست ایران حضور قوی دارد، که این طبقه است میتواند باعث تحول اساسی در جامعه شود و بخاطر موقعیت عینی اش در تولید کنونی جامعه رهایی خود او به رهایی کل جامعه گره خورده است.
یاشار سهندی
کارگر کمونیست شماره 534