در چهار دهه گذشته جمهوری اسلامی تا توانسته به هر دوز و کلکی متوسل شده تا کارگر را به ارزانترین قیمت در اختیار بگیرد و شراطی فراهم کند که “فضای کسب و کار” برای سرمایه داران از هر جهت ایمن باشد.
“اقتصاد مال خر است.” جمله مشهوری از خمینی بود. این بیش از آنکه نشانه جهل صاحب سخن باشد، راه حلی بود برای حکومتی که قراری نداشت که چیزی را به نفع “مستضعفین و طبقه مستمند” جامعه تغییر دهد. این همه ماجرا نبود؛ “اقتصاد توحیدی اسلامی” نه صرفا توهم کسانی مانند بنی صدر، بلکه این نیز بامبول دیگر جمهوری اسلامی بود برای توده مردمی که دست به قیام زده بودند و دیکتاتوری را سرنگون کرده بودند. “اقتصاد کوپنی”، “دوران سازندگی” و آرزوی “ژاپن اسلامی”،”چینی کردن اقتصاد” و بکار بستن توصیه های بانک جهانی برای پذیرفته شدن در اقتصاد بین المللی سرمایه داری، همه روشهایی بود که آزمودند و بکار بستند تا نیروی کار ارزان و ارزان تر شود. نهایتا به آنچه که رسیدند “اقتصاد مقاومتی” بود؛ و تحت این نام غارت و چپاول و فساد باندهای مافیایی مخوف و برادران قاچاقچی شکل گرفته است. ارقام نجومی عجیب و غریبی اختلاس میشود که آخرین نمونه آن، “فساد شکل گرفته در فولاد مبارکه اصفهان” است، که بر اساس دعواهای باندهای مافیایی رو شده تا دست یک باند را از این خوان نعمت کوتاه کنند.
در همه این سالها “اندیشه های برجسته اقتصادی” (عنوانی است که ژورنالیسم در خدمت سرمایه داری، به اساتید کارکشته اقتصادی میدهند) نیز بیکار ننشستند. سعی کردند حکومت را سر عقل بیاورند که مثلا تخصص مهمتر از تعهد است. سرمایه امنیت میخواهد و سرمایه گذار خارجی باید اطمینان پیدا کند که پنج سال دیگر، ده سال دیگر بارش را بسته است. دست سیاست را از اقتصاد کوتاه کنید، دولت دخالت نکند و بگذارد بازار کار خودش را بکند. دستمزدها باید منجمد شود، نیروی کار کت بسته باید در اختیار سرمایه قرار گیرد و هر جور توانست با او رفتار کند. همه و همه انواع و اقسام توصیه هایی بود که روی میز حکومت اسلامی گذاشتند.
خون دل خوردنهای این اساتید برای این بودکه انتظار داشتند یک حکومت قرون وسطایی مانند یک حکومت قرن بیستمی رفتار کند. گوش این حکومت اما نمی توانست بدهکار توصیه اقتصاددانانی باشد که میلتون فریدمن استاد شان بود. جمهوری اسلامی نه اینکه نمی خواست، نمی توانست و نمی تواند حکومت متعارفی برای سرمایه داری شود. مشکل این حکومت بیش از آنکه اقتصادی باشد، سیاسی است. با وجود سرکوب بی نهایت خشن سبعانه در چهار دهه گذشته، هنوز که هنوز است این حکومت نتواسته از امروز به فردای خود اطمینان یابد و نمی تواند به آن دست یابد. نه اینکه آخوندها “علم اقتصاد” را نمی فهمند و یا نمی فهمند؛ بلکه بخاطر این است که حکومتی که نفس وجودی اش سرکوب انقلابی معین بود، به بن بست رسیده است و اکنون بورژوازی را با مخاطره یک انقلاب عظیم تر مواجه کرده است.
هنوز هم اما، اساتید محترم اقتصاد میخواهند عصای دست حکومت اسلامی باشند. می بینند نتیجه کار رژیم اسلامی سرمایه به این منجر شده که خطر “طغیان گرسنگی” افزون و افزون تر شده است. به زبان نمی آورند اما خوب آگاهند که این طغیان، یک عصیان کور و بی هدف نخواهد بود. چون چپ کمونیستی در تمام این چهار دهه نیز، قدم به قدم جنبشی کارگری را به سلاح نقد سرمایه داری مجهز کرده و اکنون این چپ متشکل در حزب کمونیست کارگری خود را آماده می یابد که قدرت سیاسی را کف آورد.
فریدون خاوند، آنچنانکه رسانه های بورژوازی می گویند “استاد اقتصاد در پاریس” در آخرین یادداشت خود ظاهرا برای جلوگیری از کوچک شدن “سفره مردم” سیاه روی سفید نوشته که راه حل ریاضت اقتصادی است.
به گفته ایشان” نظریهپردازان مشهور علم اقتصاد و نیز در کتابهای آکادمیک به احتمال قریب به یقین از مفهومی به نام «سفره مردم» خبری نیست.” اما ” ساده و قابلفهم بودن یک مفهوم به معنای غیرعلمی بودن آن نیست.” و همین “مفهوم” به گفته استاد “ما را به “قلب اقتصاد سیاسی می برد.”
ایشان یادآور میشوند، برای بزرگ شدن سفره مردم، مردم باید قدرت خرید داشته باشند. قدرت خرید هم مفت و مسلم نیست. استاد تاکید میکند میلتون فریدمن ( مشاور اقتصادی دولتهای پینوشه و ریگان و برنده جایزه نوبل در اقتصاد و به این اعتبار نظریاتش مقبول بسیاری از اقتصاددانان و دولتهاست) یک جایی تاکید کرده: “نهار مجانی نداریم”؛ استاد در یادداشت خود دولتهایی را توصیف میکند که ” در راستای حفظ آرامش و یا مبارزه با نابرابریهای اجتماعی، با برداشت از مالیات و دیگر درآمدهای عمومی، یارانههای نقدی در اختیار قشرهای شکننده قرار میدهند و در واقع به آنها قدرت خرید میبخشند.” گفته مشهور فریدمن را بی جهت یادآور نشدند، برای همین تاکید میکنند:” این کمکهای اجتماعی هم از آسمان به زمین نیامده و پول آن، همانطور که گفته شد، از محلهای دیگری تأمین شده است.” و دولتهایی را توصیف میکند که با چاپ اسکناس یارانه میپردازد. به روایت ایشان این پولها” چون زاییده باد هستند، قدرت خریدشان هم خیلی زود بر باد میرود.”
اما سومین مورد همان “قلب اقتصاد سیاسی” است: “ولی در ورای این موارد، درآمدهای به وجود آورنده قدرت خرید عمدتاً از کار یا حقوق مالکیت سرچشمه میگیرند. …بخش بزرگی از جامعه نیروی کار جسمی یا فکری خود را عرضه میکند و در ازای آن درآمد به دست میآورد و یا در واقع به قدرت خرید دست مییابد. بخش دیگری از جامعه حقوق مالکیت خود (بر ملک، بر سهام و غیره…) را به منبع درآمد یا قدرت خرید بدل میکند.” اینکه بخش بزرگی از جامعه چگونه و طی چه پروسه ای نیروی کار خود را عرضه میکند از نظر ایشان هر چه که هست، همین است و درست است.
“درآمد سرچشمه قدرت خرید است”، حالا در این میان ” بخش بزرگی از جامعه” اگر زندگی شان به گرو گرفته میشود تا تن به کار با هر شرایطی بدهند و اگر ندهند سروکارشان با پلیس امنیت است، مشکلی برای استاد اقتصاد نیست که بماند، توصیه استاد اقتصاد برای مهار تورم که “شبیخون به چشمه” توصیف میکند ریاضت اقتصادی است. ایشان تاکید میکند این کار “دیکتاتورهای پوپولیست” نیست. چون این نوع دیکتاتورها از تورم وحشت دارند. به روایت استاد ساکن پاریس، این دیکتاتورها اغلب برای ” مقابله با آن به مسکنهای سمی یا راههای بیسرانجام پناه میآورند، از جمله تثبیت فرمایشی قیمتها و یا بالا بردن دستمزد به منظور جبران تب تورم و جلوگیری از سقوط باز هم بیشتر قدرت خرید.”
راه حل برای رهای از آنچه که ایشان “شر تورم و دستمزد” می خواند که “منجر به ابرتورم” میشود، اولا یک دیکتاتور غیر پوپولیست است؛ یک چیزی شبیه پینوشه در شیلی، یا نظامیان در کره جنوبی؛ و یا نمونه چین که با یک دیکتاتوری خشن به نام کمونیسم توانسته به “قدرت برتر اقتصاد” تبدیل شود، و نیز کشورهای دیگر، مانند ترکیه یا عربستان که توانستند به “قدرتهای نوظهور اقتصادی” تبدیل شوند.
دوما: ” راهحل مقابله با تورم در کوتاهمدت روی آوردن به سیاست ریاضت اقتصادی است. برای کاهش نرخ تورم از راه مهار تقاضا،( مردمی که قدرت خرید ندارند، چطور تقاضا را بالا بردند که مهارش از دست همه در رفته از آن شاهکارهای علم اقتصادی بورژوازی است) بانک مرکزی باید نرخ بهره را بالا ببرد و دولت نیز باید یک بودجه انقباضی را به اجرا بگذارد. ( خیلی ممنون!) این سیاست از لحاظ اقتصادی خیلی زود نرخ تورم را پایین میآورد، ولی از لحاظ سیاسی تنشآفرین است زیرا رشد اقتصادی را از نفس میاندازد( چی شد!) ، بیکاری را گسترش میدهد و قدرت خرید را پایین میآورد. (قرار بود که قدرت خرید بالا برود!؟) دیکتاتوریهای پوپولیست ( شاهکار مغلطه!) که بهشت را به مردم وعده میدهند، ( این هم روی دیگر همان شاهکار است) طبعاً ( چقدر بد!) نمیتوانند چنین سیاستهایی را به اجرا بگذارند.”
دیکتاتوری در هر شکل و شمایل اش نیاز سرمایه داری است. در جاهای مانند ایران خشن ترین نوع دیکتاتوری نیاز سرمایه را جواب میدهد و در جایی دیگر شکل آرامتری از این دیکتاتوری. در جاهای مانند ایران در شکل و شمایل شخصی این دیکتاتوری تجلی پیدا میکند و در نقاط دیگر لزومی به آن نیست، اما ظهور پدیده هایی مانند ترامپ در دنیای سیاست سرمایه داران در اینجا و آنجا نشان میدهد، دیکتاتوری خشن فردی سرمایه داری دارد به یک نیاز بین المللی سرمایه داری تبدیل میشود.
استاد معترف است سیاست ریاضت اقتصادی قدرت خرید را پایین می آورد، اما ایشان نهایتا به جمهوری اسلامی همین توصیه را دارند. گویا این حکومت نگران سفره مردم است و به چالش این حکومت تبدیل شده است! ایشان به جمهوری اسلامی توصیه میکند به وضعیت “شمار زیادی از کشورهای جهان” توجه کند که چگونه تورم را مهار کرده و” حفظ قدرت خرید شهروندانشان را در صدر اولویتهای خود قرار دادهاند” تا از این چالش سر بلند بیرون بیایید!
استاد مدعی است که ریاضت اقتصادی تورم را پایین می آورد. اما نمی گوید در نتیجه این سیاست که دیکتاتورهای غیر پوپولیست به اجرا گذاشتند و هر اعتراضی را با شکنجه و اعدام و کشتار جواب دادند (نمونه تاریخی؛ استادیوم سانتیاگو در شیلی، میدان تیان آن من در چین، میدان تقسیم در استانبول) سطح معیشت کارگران به نازلترین سطح خود تنزل میدهند و در نتیجه تورم هم تحت کنترل در می آید.
برای پایین آوردن قیمت نیروی کار راهش، همانیست که استاد ساکن پاریس تاکید میکند. یعنی به ضرب یک دیکتاتوری خشن، کارگر را خاموش کردن و ارزان کردن نیروی کار کارگر. در این صورت تورم “در حد نرمال” خود باقی میماند. چنانکه در زمان پهلوی دوم، به مدت ۱۳ سال تورم کمترین تغییر را داشت. اما همین که سود آوری سرمایه به نوسان افتاد، گرانی شروع شد و اکنون در یکی شدیدترین حالت خود بسر می برد. قدرت خرید و تورم اینها تنها مقوله هایی مربوط به علم اقتصاد نیست، اینها ابزارهایی است برای کنترل قیمت نیروی کار.
تورم یعنی بالا رفتن قیمت کالاها. اما به واقع هجوم سازمان یافته به سطح معیشت کارگران است. بخشی از اقتصاددانان بورژوازی خود معترفند که تورم مالیات غیر مستقیم است که مشخصا علیه کارگران و مردمان تهیدست است. این اما اسمش مالیات گرفتن نیست این ارزان کردن نیروی کار برای سرمایه است. این یعنی ایجاد و تضمین “فضای مناسب کسب و کار” برای ” کارآفرینان محترم” است.
بنا به عرف، انتقادها و اعتراضها همیشه متوجه “سیاست مداران” بوده است. اما اقتصاد دانان یک بازوی مهم در پروسه کسب سود و تضمین آن هستند. ظاهرا به خیر و شر هیچ سیاست مداری کاری ندارند و توجه شان به “پیشرفت اقتصاد کشور” است و رقابت در “دنیای صنعتی امروز”. به ظاهر این توصیه ها ” کارهای آکادمیک” است و آسیبی به هیچ جای عالم نمی زند، اما به واقع همین که عنوان میشود “نهار مجانی نداریم” و روی دیگر آن به قول مرحوم بنی صدر ” باید کار کنی جانم!” است و پوتین ها را از پا درنیاوردن است. اینکه توصیه میشود دستمزدها منجمد شود، یا اینکه افزایش دستمزد منجر به تورم میشود، یا اینکه قانون کار که یک بندش، حق کوچکی را برای کارگر برسمیت شناخته باید فورا اصلاح شود، یا معنی ندارد بین بازنشستگی و مُردن کارگر فاصله ای زیادی باشد و بسیاری توصیه های دیگر، اینها کارهای آکادمیک یک علم اقتصاد بی ضرر و بی طرف نیست؛ این دیگر مستقیما “بخش بزرگی از جامعه” ( ۹۹ درصدیها) را نشانه گرفته تا به خاک سیاه بنشیند.
به اساتید اقتصاد توصیه میکنیم، انرژی شان و دانش خود را خرج جمهوری اسلامی نکنند. این حکومت به انتهای مسیر خود رسیده و مهمتر اینکه کمی منصفانه تر به زندگی نگاه کنند، شاید متوجه نکبتی که سرمایه داری از نوع اسلامی و غیر اسلامی آن آفریده، شوند.