اقتصاد ورشكسته و توصیه های کهنه

کارگر کمونیست ۵۶۲

علی میرزاخانی “سردبیر ارشد روزنامه دنیای اقتصاد”، در مقاله ای توضیح میدهد که “چرا دولتِ کاسب، امید و اعتماد مردم را بر باد می‌دهد؟” ایشان کوشش کردند به دولت حالی کنند که “علم اقتصاد” چاره کار است. او مدعی است فساد اگر هم هست چیز مختصری است که “بعضا مسئولینی به آن دچار هستند”، و تاکید دارند “عامه مردم” اشتباه میکنند. به روایت ایشان سه گروه هستند که تعریف غلطی از “سرمایه داری دولتی” دارند، كه “منتفعان سرمایه‌داری دولتی و تئوریسین‌های اقتصاد دولتی دو گروهی هستند که پاسخ غلط به منشأ سرمایه‌داری دولتی را ترویج می‌کنند” و گروه سوم “عامه مردم هستند که مشکل‌ را نه در بافت سیاست‌گذاری غلط بلکه در سیاست‌گذاران ذینفع یا بعضا فاسد جست‌وجو می‌کنند.” اما جهت اطلاع باید به نقل از ویکی پدیا یادآور شوم ارگانی از همان بعضی ها که دچار فساد می شوند، بنگاه متبوع ایشان یعنی روزنامه دنیای اقتصاد را متهم کرده است که “به نفع فولاد مبارکه اصفهان و بر علیه سندیکای لوله و پروفیل (سندیکای سرمایه داران در این بخش از صنعت) هزینه‌های میلیاردی دریافت کرده است …”  حال ایشان در مذمت  “سرمایه داری دولتی” و داور بازی در اقتصادی که ایشان از آن نفع بردند و اساسا نانشان در تایید همین سیستم و دولت آن تامین میشود دست به قلم شده است. بیچاره دولتهای حاکم جمهوری اسلامی که به همه کارگزاران حکومت نفع رسانده اند ومیرسانند و آخر سر هم یک لگد نوش جان میکنند!

در طول حیات این رژیم اقتصاددانهای حکومت تلاش زیادی کرده اند تا با تعاریف و راه حل های خود برای اقتصادیات جمهوری اسلامی راه حلی ارائه دهند. از سال ۶۸ به این سو، بعد از کشتارهای وسیع در زندانها و پایان جنگ، این حکومت سعی کرده چهره ای متعارف به خود بگیرد اما هیچ وقت از بن بستی که گرفتار آن است نتوانسته بیرون بیایید. سوال اینست که چرا این حکومت علیرغم همه تلاشهایش نتوانسته به اقتصاد سرو سامانی بدهد؟

ما همیشه تاکید کردیم ریشه بحران این حکومت سیاسی است نه اقتصادی و جواب را باید در نفس وجودی این حکومت جستجو کرد. بعبارت دیگر هیچکدام از الگوها و طرحهای اقتصادی بحران این رژیم را درمان نمیکند. اقتصاد جمهوری اسلامی بحرانی و ورشکسته و در بن بست است. “اقتصاد” این حکومت اساسا بر این پایه شکل گرفت که اقتصاد را زیر بنای الاغ اعلام کرد. این سخن بیش از آنکه از سر نفهمیدن علم اقتصاد باشد یک پیام سیاسی بود به جامعه ای که در تب و تاب انقلاب توده ای و تشکیل شوراهای کارگری و مردمی در پی یک زندگی بهتر بود. این جمله معروف خمینی از سر نفهمی یک آخوند متحجر نبود بلکه کاملا آگاهانه به زبان آمد تا به مردم بفهماند از رفاه  مطلقا خبری نیست و در عمل بسیار وحشیانه ثابت کردند هرگونه درخواست و مطالبه در این راستا سرکوب میشود و شد. جنبش اسلام سیاسی در ایران از آنرو توانست فرصت تشکیل حکومت یابد چون در آن ظرفیتی عظیم از سرکوبگری را نشان کرده بودند تا خطر کمونیسم و شوراها را از سر سرمایه دور سازد، نه اینکه اقتصاد متعارف سرمایه داری سازمان بدهد.

از ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی تاکنون، دولتها یکی بعد از دیگری به کمک اقتصاددانان خبره سعی کردند تعریفی از اقتصاد در راستای ریاضت بیشتر و بیشتر توده مردم بدهند. حکومت ریاضت اقتصادی را با تمام زور و توان سرکوبگری اش به مردم تحمیل کرد اما نتوانست چهره متعارفی از خود برای سرمایه بسازد و نمی توانست چون سرکوب چنین گسترده و وحشیانه توجیهات خودش را لازم داشت. به قول حمید تقوایی “اقتصاد مبتنی بر مرگ بر امریکا” اساس سیاست اقتصادی این حکومت بوده است، و جمهوری اسلامی هیچ گونه توجیهی حتی برای کارگزاران خودش ندارد که کجای دنیای سرمایه داری ایستاده است. این بی افقی اقتصادی که از بی افقی سیاسی حکومت منشا میگیرد به اقتصادی دامن زده که به حق اقتصاد غارتگری و چپاول نام گرفته است.

این روزها “حسین هدایتی” نامی که عمری در دم و دستگاه حکومت چریده و حسابهای بانکی اش فربه شده، میگوید روسای بانکها با من دوست بودند بهم وام میدادند! و این گونه به صراحت به فساد عمیقی که در تمام هیبت گندیده این حکومت ریشه دوانده است تاکید میکند. حال وقتی این دستگاه ستمگر و سراسر تباهی مدعی”مبارزه با فساد” می شود هیچ حالی به انسان دست نمی دهد جز تهوع. حسین هدایتی باید به عقلش رسیده باشد که بسیاری از “بالائی ها” را در غارت گری خویش شریک کرده باشد تا جانش را مانند بابک زنجانی بدر برد و گرنه این دستگاه خونریز یکی از همین روزها دست به قتلی دیگر خواهد زد و او را تحت عنوانی که خواهند تراشید بر دار خواهند کشید. این یک نمونه بسیار پیش پا افتاده از فساد و تباهی حاکم است که در ۴۰ سال گذشته “اقتصاد کشور” را پیش برده. حالا در این میان علی میرزا خانی که گویا به “علم اقتصاد” مسلط است فراخوان داده که باید معتقدان به راهکارهای علمی میدان دار شوند تا اعتماد و امید مردم برگردد. به روایت ایشان باید بازی “برد برد” در نظر گرفته شود تا “پارادایم همسویی منافع شخصی و منافع عمومی” شکل بگیرد و برای اینکار “داور” یعنی دولت باید داوری کند نه اینکه ذینفع باشد. به روایت ایشان دولت نباید یک بازیگر اقتصادی باشد بلکه دست بازار آزاد باز باشد و تحت عنوان به گفته ایشان “موهوم نئولیبرالیسم” سرکوب نشود.

سرمایه داری دولتی نامیدن آنچه در ایران کنونی حاکم است نه تنها از سر این دولت زیادی است بلکه کاملا بی ربط و بی معنی و سفسطه بازی است. استفاده از این عنوان البته بی دلیل نیست، این عنوان بلافاصله اقتصاد بلوک شوروی را در ذهنها زنده میکند (که البته در آنجا یک سطح معینی امکانات زندگی، هر چند ناچیز، تضمین شده بود) که یادآوری این موضوع دو هدف دارد: اول، سوسیالیسم را با شوروی مترادف کردن و در نتیجه یادآوری فروپاشی آن، و دوم، مطلوب جلوه دادن اقتصاد سرمایه داری بازار آزاد. اما حقیقت این است که توصیه هائی مانند آنچه در روزنامه دنیای اقتصاد آمده توصیه های کهنه شده ای است که دیگر باعث دلگرمی حکومت نمی گردد. چینی شدن اقتصاد، ژاپن اسلامی، قدرت نوظهور اقتصادی مانند هند و برزیل و… همه خیالات اقتصاددانان بوده که کاملا باد هوا شده است. این حکومت به پایان راهش رسیده. دیگر حتی سرکوب گری خشن دل سرمایه را قرص نمی کند. اعتراضات و اعتصابات پایان ناپذیر مردم گرسنه و به جان آمده بلای جان سرمایه شده است. کاسب بودن دولتی مانند دولت روحانی (که همه دولتهای جمهوری اسلامی کاسبی خودشان را داشتند) سبب قطع امید و اعتماد مردم نشده است بلکه داستان را باید به گونه ای دیگر تعریف کرد، که مردم دوباره دارند به خودشان و به توان اجتماعی خودشان اعتماد میکنند، برای همین امروز اداره شورایی بار دیگر در جامعه مطرح شده است.

علی میرزاخانی ها باید فکر کاسبی دیگری باشند. این حرفها برای هیچ بخشی از حکومت نه نان میشود نه آب. و اساسا زبان بسیاری از اقتصاددانان دیگر از توجیه چپاول حاکم قاصر شده است. دیگر هیچگونه نمی توانند غارتگری حاکم را بپوشانند و مردم را فریب دهند. اینها دیگر حتی نمی توانند از واژه هائی که بین شان مرسوم بود یعنی مثلا “اقتصاد دولتی” استفاده کنند و مجبور هستند از سرمایه داری، البته از نوع بدش(!) یعنی سرمایه داری دولتی بگویند. این تمام به این میگردد که خطر کمونیسم دوباره بالای سر سرمایه جدی شده است.

مبارزات شکوهمند کارگران هفت تپه و فولاد در پاییز امسال و مطرح شدن مستقیم و سر راست اداره شورایی که هیچ چیزی را در ذهن زنده نمی سازد بجز سوسیالیسم، نه تنها نقطه عطفی در تاریخ جنبش کارگری ایران بلکه در تاریخ مبارزاتی کل مردم ایران است. این مبارزات که در ادامه مبارزاتی است که از دی ماه ۹۶ به راه افتاد نشان داد آلترناتیو را دیگر فقط تصمیم سازان نمی سازند بلکه توده مردم در کف خیابان آنرا مطرح میکنند و اجرا هم میکنند. این مبارزات مستقیما مبارزه ای علیه حقوق های نجومی و برتری حقوقی غارتگری سرمایه اسلامی بود. به مصاف طلبیدن وزیر مسئول شکنجه مردم ایران تنها اقدام جسورانه شخصی یک رهبر کارگری (اسماعیل بخشی) نبود بلکه این مبارزه جویی نشان از مبارزه وسیع و عمیقی است که در بطن جامعه است.

یک چیز را برخی از اقتصاددانان راست میگویند که مشکل اقتصاد جمهوری اسلامی تحریم نیست اما مشکل آنطور که ایشان ادعا میکنند علم و اراده لازم نداشتن نیست. ایشان نمی توانند و نمی خواهند و باور ندارند که مشکل اقتصاد جمهوری اسلامی نفس وجود خود جمهوری اسلامی است. حکومتی که قرار بود خطر کمونیسم را برطرف کند اکنون خود در آستانه سقوط قرارگرفته است و آلترناتیو کمونیستی به یکی از تهدیدات بسیار جدی علیه سرمایه داری تبدیل شده است.*

اینرا هم بخوانید

فریادی از عمق جان بر سر سرکوبگران- یاشار سهندی

ویدیوی در شبکه های اجتماعی منتشر شده است که خود به تنهایی گویایی وضعیت حال …