انتخابات ۲۰۲۵ آلمان: شکست “فریدمنیسم۱”، بحران سرمایه‌داری و صعود ملی گرایی افراطی یا “پروتکشنیسم۲”- سیاوش مدرسی

جهانی‌سازی (گلوبالیزاسیون) اغلب به‌عنوان یک پروژه سیاسی معرفی می‌شود، اما در واقع، یک روند اقتصادی است که از پیچیدگی فزاینده‌ی زنجیره‌های تولید و مبادلات مالی در جهان ناشی می‌شود. آنچه بحران‌های سرمایه‌داری امروز را به وجود آورده، نه خود جهانی‌شدن، بلکه یک سیاست اقتصادی مشخص است:”فریدمنیسم”مکتبی که بر آزادسازی کامل بازار، کاهش مداخلات دولت و برچیدن سیستم‌های رفاهی تأکید دارد.

این سیاست که از دهه ۱۹۷۰ تا امروز، از آمریکا و بریتانیا تا چین و آلمان، اجرا شده، منجر به شکاف طبقاتی، تضعیف روبه نابودی طبقه متوسط و بحران‌های مالی پی‌درپی، از جمله بحران سال ۲۰۰۸ شده است.

اما شکست این سیاست، به‌جای آنکه به تجدیدنظر در اصول اقتصاد نئولیبرالی منجر شود، به رشد یک جریان انحرافی انجامیده است: ملی‌گرایی افراطی و “پروتکشنیسم” اقتصادی.

این جنبش‌، به‌جای اینکه مسئولیت بحران را متوجه ”فریدمنیسم” و نظام سرمایه‌داری کنند، تقصیر را به گردن جهانی‌سازی، مهاجران و نهادهای بین‌المللی می‌اندازند. نتیجه این روند، صعود احزاب راست افراطی در بسیاری از کشورهای غربی، از جمله آلمان شده است.

انتخابات ۲۰۲۵ آلمان، نه صرفاً یک رقابت حزبی، بلکه بازتابی از بحران عمیق سرمایه‌داری ”فریدمنیستی” و تلاش برای انحراف افکار عمومی است.

حزب آلترناتیو برای آلمان (AfD) خود را ناجی طبقات فرودست معرفی می‌کند، اما در واقع همان سیاست‌های بازار آزاد افراطی را ادامه می‌دهد، با این تفاوت که آن را در لفافه‌ی ناسیونالیسم، دشمنی با مهاجران و سنت‌گرایی مذهبی می‌پیچد.

۱. ”فریدمنیسم” و “پروتکشنیسم”: دو روی یک سکه یا تضاد واقعی؟

اقتصاد سرمایه‌داری غرب در نیمه دوم قرن بیستم، با یک تغییر بنیادین روبه‌رو شد:

گذار از “مدل کینزی” که بر سیاست‌های رفاهی و حمایت دولت از اقتصاد متکی بود، به ”فریدمنیسم” که شعار آن بازار آزاد مطلق بود.

این تغییر که از زمان تاچر و ریگان آغاز شده بود ، بر این ایده استوار است که اگر دولت از اقتصاد کنار برود، رقابت آزاد منجر به رشد و رفاه همگانی خواهد شد.

اما در عمل چه رخ داد؟

        • قدرت شرکت‌های چندملیتی افزایش یافت و سرمایه‌داری انحصاری جای رقابت آزاد را گرفت.

        • دستمزدها کاهش یافت، اما سود شرکت‌ها و ثروت طبقه ۱٪ به‌شدت افزایش پیدا کرد.

        • بحران مالی ۲۰۰۸، که مستقیماً از سیاست‌های “فریدمنیستی” ناشی شد، نشان داد که بازار آزاد افسارگسیخته نه‌تنها موجب رشد اقتصادی نشد، بلکه بی‌ثباتی گسترده‌ای ایجاد کرد.

        • دولت‌ها به‌جای کنار گذاشتن ”فریدمنیسم”، هزینه‌ی بحران را بر دوش طبقه کارگر انداختند: ریاضت اقتصادی، خصوصی‌سازی، و کاهش خدمات عمومی.

در واکنش به این بحران، ”پروتکشنیسم اقتصادی” از سوی برخی دولت‌ها و احزاب راست‌گرا مطرح شد. در نگاه اول، این سیاست ظاهراً مخالف ”فریدمنیسم” به نظر می‌رسد، چرا که بر مداخله‌ی دولت در بازار، افزایش تعرفه‌های گمرکی، و حمایت از تولید داخلی تأکید دارد. اما در واقع، این دو مکتب اقتصادی در بسیاری از جنبه‌های اساسی، اشتراک دارند و ”پروتکشنیسم” صرفاً تلاشی برای حفظ ساختارهای سرمایه‌داری با ابزارهای متفاوت است:

        • “فریدمنیسم” خواستار آزادسازی مطلق بازار است، در حالی که ”پروتکشنیسم” تنها به کنترل جریان‌های خارجی بازار می‌پردازد و در داخل، همچنان به اصول سرمایه‌داری افسارگسیخته پایبند است.

        • هر دو مکتب به کاهش حقوق کارگران و محدودسازی اتحادیه‌های کارگری تمایل دارند، اما “فریدمنیسم” این کار را در سطح جهانی انجام می‌دهد، در حالی که ”پروتکشنیسم”، این سیاست‌ها را درون مرزهای ملی اعمال می‌کند.

        • “پروتکشنیسم” برخلاف “فریدمنیسم”، ناسیونالیستی است و برای جذب حمایت عمومی، بر هویت ملی تأکید دارد، اما در نهایت، همچنان از سرمایه‌داری کلان و شرکت‌های داخلی حمایت می‌کند.

نتیجه‌ی این تعارض؟ کشورهای سرمایه‌داری نمی‌توانند به‌راستی بین این دو مسیر یکی را انتخاب کنند، چرا که سرمایه‌داری جهانی بدون زنجیره‌های تأمین بین‌المللی امکان‌پذیر نیست. حتی دولت‌های راست‌گرا که شعار ”پروتکشنیسم” سر می‌دهند، در نهایت مجبور به پذیرش اصول اقتصاد جهانی‌شده‌ی ”فریدمنیستی” هستند. نمونه‌ی بارز این مسئله، چین است که علی‌رغم سیاست‌های ملی‌گرایانه‌ی اقتصادی، همچنان در چارچوب اصول بازار آزاد جهانی فعالیت می‌کند.

ملی‌گرایی افراطی: یک فریب بزرگ

جنبش‌های راست‌گرای افراطی مانند AfD در آلمان، “ترامپیسم” در آمریکا، و “لوپن” در فرانسه، خود را “دشمن!”  نظام حاکم معرفی می‌کنند، اما در واقع، ادامه‌دهنده‌ی همان سیاست‌های اقتصادی هستند. تفاوت آن‌ها در این است که برای سرپوش گذاشتن بر شکست “فریدمنیسم”، مقصر را جای دیگری معرفی می‌کنند:

“مشکل از مهاجران است، نه سیاست‌های سرمایه‌داری که دستمزدها را پایین آورده است.”

“اتحادیه اروپا مقصر است، نه شرکت‌های آلمانی که تولید را به آسیا منتقل کرده‌اند.”

“نظم لیبرال حاکم و رسانه‌های جریان اصلی مقصرند، نه نظام بانکی که بحران‌های مالی را رقم زده است.”

این روایت، اگرچه در کوتاه‌مدت ممکن است حمایت مردمی را جذب کند، اما در نهایت نه‌تنها مشکلی را حل نمی‌کند، که آن را تشدید هم می‌کند. سیاست‌های راست‌گرایان افراطی از نظر اقتصادی، همان سیاست‌های “فریدمنیستی” هستند: کاهش مالیات بر شرکت‌های بزرگ، محدودسازی اتحادیه‌های کارگری، و کاهش خدمات عمومی. اما آن‌ها این سیاست‌ها را با شعارهای عوام‌فریبانه‌ی “احیای عظمت ملی” همراه می‌کنند.

 انتخابات ۲۰۲۵ آلمان: نبردی که فراتر از مرزهای ملی است!

انتخابات امسال، نه‌فقط درباره‌ی سرنوشت آلمان، بلکه درباره‌ی آینده‌ی اقتصاد اروپا و جهان است. آیا سیاست‌های اقتصادی ”فریدمنیستی” ادامه خواهد یافت، یا شاهد ظهور بدیلی جدید خواهیم بود؟

آنچه مسلم است، این است که ناسیونالیسم افراطی، نه‌تنها بحران سرمایه‌داری را حل نمی‌کند، بلکه به تعمیق آن کمک می‌کند. آینده، نه در بازگشت به گذشته، بلکه در خلق یک بدیل مترقی علیه سرمایه‌داری بحران‌زده است.

آن‌ها با ناسیونالیسم، نژادپرستی، و دشمن‌سازی از مهاجران و اتحادیه‌ی اروپا، تلاش می‌کنند خشم عمومی را از کلیت نظام سرمایه‌داری منحرف کنند. اما در نهایت، سیاست‌های اقتصادی‌شان همان چیزی است که جامعه را به این بحران کشانده است.

اما بحران نئولیبرالیسم فقط به رشد راست افراطی منجر نشده. در بسیاری از نقاط جهان، کارگران و فرودستان به حرکت درآمده‌اند.

        • امواج جدید اعتصابات کارگری در آمریکا، بریتانیا، فرانسه و آلمان نشان می‌دهد که دیگر کسی حاضر نیست تن به این سیستم و نظام بدهد مردم در حال مقاومت و تعرض هستند.

        • سازماندهی طبقاتی و دمکراسی مستقیم و شورایی دوباره در حال رشد است و ایده‌ی همبستگی جهانی کارگران جان تازه‌ای گرفته.

        • جنبش‌های زیست‌محیطی و جنبشهای زنان بیش از پیش به سمت نقد سرمایه‌داری متمایل شده‌اند، چرا که درک می‌کنند عامل بی‌حقوقی و فرودستیشان جز نظام بهره‌کشی حاکم نیست.

ولی آیا آلترناتیو چپ رادیکال این فرصت تاریخی را از دست خواهد داد؟

واقعیت این است که چپ جهان غرب چپ امروز به اندازه کافی متشکل نیست این جنبش می‌تواند این فرصت را برای سازماندهی و ارائه‌ی یک آلترناتیو جهانی به کار بگیرد و در دهکده جهانی سرمایه به نیروی تغیر و راهگشای دنیای بهتری در این دهکده باشد.

مشکل اصلی چپ غیر سنتی در اروپا، پراکندگی و نبود یک استراتژی مشخص و از همه مهمتر تحزب است. احزاب سنتی پارلمانتاریستی به اندازه کافی ناامید کننده هستند  و جنبش‌های جدید هنوز به اندازه‌ی کافی سازمان‌یافته نیستند.

آنچه مسلم است، این است که ناسیونالیسم افراطی، نه‌تنها بحران سرمایه‌داری را حل نمی‌کند، بلکه به تعمیق آن کمک می‌کند. آینده، نه در بازگشت به گذشته، بلکه در خلق یک بدیل نو است بدیل چپ و دنیایی خالی از بهره‌کشی ۱٪ ها.

________________________________

۱- فریدمنیسم (Friedmanism): مکتب اقتصادی منسوب به میلتون فریدمن که بر بازار آزاد، خصوصی‌سازی، کاهش مالیات، مقررات‌زدایی و کوچک‌سازی دولت تأکید دارد. این دیدگاه از دهه ۱۹۷۰ به سیاست غالب در اقتصاد جهانی تبدیل شد و تأثیرات عمیقی بر سیاست‌های اقتصادی دولت‌ها گذاشت.

۲- پروتکشنیسم (Protectionism): سیاست اقتصادی‌ای که از طریق تعرفه‌های گمرکی، سهمیه‌بندی واردات و سایر محدودیت‌ها، تولید داخلی را در برابر رقابت خارجی محافظت می‌کند. این رویکرد معمولاً در مقابل تجارت آزاد قرار دارد و در دوره‌های بحران اقتصادی یا رشد ناسیونالیسم اقتصادی تقویت می‌شود.

اینرا هم بخوانید

انقلاب زن، زندگی، آزادی وتقلای سیاه احیای ساواک و جنگ داخلی- سیاوش مدرسی

کنتراست مطالبات و خواستهای آزادی‌خواهانه و از اعماق انقلاب اجتماعی ایران و تلاش منحط دارودسته‌های …