اکتبر: معرفی یک کتاب

“بدون لنین، انقلاب سوسیالیستی ١٩١٧ به وقوع نمی‌پیوست. از این می توان مطمئن بود.” طارق علی این را در مقدمه کتاب: “معماهای لنین” به ما یادآوری می‌کند که به مناسبت صدمین سالگرد انقلاب اکتبر، در سال ٢٠١٧ منتشر شد. کتاب “اکتبر: داستان انقلاب روسیه”، نوشته چاینا میل‌ویل (China Miélville)، که آن هم به مناسبت انقلاب اکتبر سال پیش منتشر شد، این را با آهنگ و ادبیاتی کم نظیر توصیف می کند.

 

قرن ٢٠ دوره دوگانه عجیبی بود. انقلاب اکتبر و لنین، امیدبخش انقلابات و اعتراضات قرن ٢٠ بودند. دست بردن به انقلابی از نوع انقلاب اکتبر، وحشتی بود که بورژوازی از اعتراضات و انقلابات داشت و ابزاری بود برای به عقب راندن طبقه سرمایه دار. اما این نه لنین و انقلاب اکتبر، بلکه استالین و تزهای کمینترن تحت رهبری ایشان بودند که قرن مزبور را رقم زدند. از زمان فروپاشی دیوار برلن در سال ٨٩ تا تقریبا چند سال پیش، دنیا زیر سایه اعمال شوم جنایات استالین شلاق می خورد. کارگر را با “همین است که هست!” و “پایان تاریخ” به صلیب کشیدند. برابری خواهی و برابری خواهان را با مارک استالینیسم به سکوت فرامیخواندند. اما این وضعیت نمی توانست برای مدت زمان طولانی ادامه یابد. استالین و جنایات او یک چیز، وضعیت معیشتی ما چیز دیگری! بالاخره کسانی پا جلو گذاشتند و روی دیگر انقلاب اکتبر را نشان دادند. سالگرد صدمین سال انقلاب اکتبر این فضا را آماده تر کرد. “استاندارد اکتبر اعلام کرد که وضعیت یکبار در اکتبر تغییر کرد، و امکان تغییر آن دوباره وجود دارد.”

 

“اکتبر” یکی دیگر از کتابهایی است درباره تاریخ انقلاب اکتبر. با مقدمه، ایندکس، توضیحات درباره شخصیتهای انقلاب روسیه و معرفی بعضی از منابع به دردبخور دیگر برای علاقمندان، “اکتبر” حدود ٣٩٠ صفحه است. یک مقدمه (پیشگفتار) دارد، با ١٠ فصل و یک اپیلوگ (پسگفتار). “اکتبر” کتابی است که آن را با “ده روزی که دنیا را لرزاند” مقایسه کرده اند. پیشگفتار و پسگفتارش آن را از “ده روزی …” متمایز می کند. چرا که یکی به تأثیرات مهم انقلاب اکتبر و تجربیات آن برای برون رفت از دنیای نابرابر کنونی می پردازد و دیگری به تبلیغات مسموم دنیای دمکراسی بر علیه کمونیسم و مرتبط کردن استالین به لنین و غیره. اینجاست که می گوید: “هوای گرگ و میش، حتی خاطره ای از هوای گرگ میش، بهتر از تاریکی است.” فصل اول فشرده ای است از وقایع سیاسی ماقبل انقلاب اکتبر. با تصمیم تزار وقت برای ساختن پایتختی تازه (سنت پیترزبورگ) شروع می شود و به وقایع مهم دیگر روسیه تا فوریه ١٩١٧ به اختصار اشاره می کند. نه فصل بعدی، هر یک به وقایع یکی از ماههای انقلاب، از فوریه تا اکتبر ١٩١٧ اختصاص داده شده است. او شخصیتها و احساس و حالاتشان را طوری توصیف می کند که خواننده خود را کنار دست آنها می بیند. لنین و تاکتیکهایش که انقلاب را ممکن کرد؛ اما در عین حال، در جنگ و دعوای دائمی که با رهبری حزب بلشویک بود را به زیبائی توصیف می کند. لنین تنها کسی است که نبض انقلاب را شناخته است. با کمک کادرهای بدنه حزب است که قادر می شود رهبری حزب را به دنبال خود بکشد. نوشته‌هایش در پراودا یا چاپ نمی شوند و یا زمانی چاپ می شوند که لنین آنها را مربوط به دوران بسیار دوری می‌داند که به درد امروز نمی‌خورند! لنین تنها کادر رهبری حزب بلشویک است که به قدرت گرفتن حزب از همان اولین روزی که وارد روسیه شد، باور دارد. در دوره ای که هیچکس از رهبری حزب همراه و همخطش نیست، چنان به خودش مطمئن است که سخنرانی‌اش در یکی از جلسات شورای پتروگراد باعث این می‌شود که کادتها و اعضای دولت موقت به یکدیگر اطمینان می‌دهند: “دوران لنین بعنوان یک رهبر سپری شده است”.

جنگ جهانی اول جامعه روسیه را وارد یک تحول عظیم اجتماعی دیگر کرده است. توده های فقیر، کارگران و دهقانان در این جامعه، چیزی بیشتر از گوشت دم توپ تزار و دولتهای متحد او (بریتانیا، فرانسه و آمریکا) نیستند. جنگ و بی توجهی به وضعیت کارگران و دهقانان، بالاخره به نقطه‌ای می‌رسد که سرنگونی تزار گام نخست تلاش برای رهایی می‌شود. کارگران و دهقانان در نقش سربازان، در شورای پتروگراد سازمان می یابند. لیبرالها و طرفداران تزار، و تعداد کمی از سوسیالیستها هم در دومای دولت موقت هستند. تلاش برای چه باید کرد بین این دو در جریان است؛ و رهبری شورای پتروگراد، که عملا در دست “سوسیالیستهای معتدل” (اس‌ارها و منشویکها) است هر روز تصمیماتی به نفع دوما اتخاذ می‌کنند. در این بی برنامه‌گی لنین وارد پتروگرا می‌شود و اولین چیزی که به کامنف و استالین، که سردبیری نشریه پراودا را در دست دارند، می‌گوید اینست که: “این چه چرندیاتی است که در پراودا منتشر می کنید!؟”

میل‌ویل استالین و جنایات وی را از یاد نبرده است، اما تاریخ انقلاب را چنان می نویسد که انگار سال ١٩١٧ است و شخصیت و سیاستهای بعدی استالین برای او هم ناشناخته‌اند! استالین هم یکی دیگر از شخصیتهای انقلاب اکتبر است، نه هیولای اواخر دهه ٢٠ و ٣٠ قرن بیست. میل‌ویل با سری بلند می‌گوید: “من در روایت این تاریخ، جانبدارم!”

میل‌ویل در روایتش از انقلاب، احزاب و شخصیتها را خیلی خوب به خواننده معرفی می کند. جناحهای مختلف منشویکها و اس آرها. آنارشیستها و پراتیک آنها در انقلاب را. حزب بلشویک و جناحهای مختلف آن را هم.

لنین حزب ساخته است برای یک چنین روزی. توده عظیمی از کارگران و سربازان امروز در خیابانند که قبل از هر چیزی صلح می خواهند. دولت موقت مجبور است دست بدست شود. روحیه مبارزاتی توده ها که بالا می‌رود و جامعه رادیکالتر می‌شود، کادتها و اکتبریستها دیگر نماینده هیچ چیزی نیستند. کرنسکی و احزاب سوسیالیستهای “معتدل” در رأس دولت قرار می گیرند. شورای پتروگراد در دست این احزاب است و دولت موقت چیزی نیست، جز مجمعی از دیپلماتهایی که قدرتش را از شورای پتروگراد می گیرد. هیچ کسی در آن کشور جواب سلام آنها را نمی دهد. با فشار انگلیس، فرانسه و آمریکا، سعی می کند جنگ را ادامه بدهد.

میل‌ویل شعار اصلی لنین و بلشویکها، “همه قدرت به دست شوراها” را، در هر فرصت و مناسبتی به یاد خواننده اش می آورد. برای لنین این اما یک آیه آسمانی نیست که نشود از آن عدول کرد. وقتی که لنین شرایط جامعه را برای ساقط کردن دولت موقت و کرنسکی درک می‌کند؛ اما شورای پتروگراد حاضر نیست قدرت را بگیرد و همچنان بر ادامه جنگ و حمایت از کرنسکی و دولت او پافشاری می‌کند، لنین شعار “حزب باید قدرت را بگیرد” جلو می‌کشد. پیشروی بعدی انقلاب و اکثریت شدن بلشویکها و جناح چپ اس آرها (که به بلشویکها نزدیک بودند) در شورای پتروگراد، “حزب باید قدرت را بگیرد” را حاشیه ای می کند و این تصمیم شورای پتروگراد است که دولت کرنسکی را ساقط کند.

در “اکتبر”، نقش رهبران کارگری و رهبران کمونیست در میان سربازان، و همچنین کمیته منطقه کارگری حزب بلشویک در پتروگراد بسیار برجسته اند.

 

یک دستآورد مهم “اکتبر”، به نظر من، تازه کردن تاریخ انقلاب روسیه است. تازه کردن آن و به فکر تغییر افتادن را بطور بسیار ضروری در دستور گذاشته است. میل‌ویل این نکته را برجسته می‌کند که گرچه از انقلاب اکتبر صد سال می گذرد، اما تغییر برای این وضعیت عاجل و باید در دستور روز قرار بگیرد. عصر ما عصری است که شرایط فراخوان انقلاب می دهد. “اکتبر” این را روی میز می گذارد که آیا عصر ما لنین و حزب بلشویکی دارد که به استقبال تغییرات لازم برود!؟

میل‌ویل تأکید خاصی بر رهبری لنین و رهبران عملی دارد. نقش سربازان در “اکتبر” بسیار برجسته است. رهبران کارگری از احزاب مختلف “سوسیالیستهای معتدل”، در کارخانجات و در شوراها، تئوری می بافند که چرا باید از دولت موقت حمایت کرد و چرا باید کارگران از قدرت گیری بورژوازی حمایت کنند. گفته‌هایی از مارکس و دیگر اندیشمندان چپ را به کمک می‌گیرند که کارگران را قانع کنند که باید از بورژوازی حمایت کنند. کارگران اما با بی حوصلگی و خمیازه کشیدن، می‌گویند “خیلی خوب، حالا لطفا اجازه بدهید که بلشویکها حرف بزنند. ما دلمان می خواهد که به سخنان آنها گوش بدهیم.”

من از خواندن “اکتبر” بسیار لذت بردم. اما مطمئنم که تعدادی از خوانندگان را ناامید خواهد کرد. در کل این کتاب، خواننده جائی به لنین و یا هیچکدام از رهبران حزب بلشویک و رهبران عملی انقلاب برنمی خورد که با کسی بر سر “لغو کار مزدی” و یا نسخه ای از نوع سوسیالیسم (Blueprint) بحثی کرده باشند. میل‌ویل و “اکتبر” بار دیگر نشان دادند که دنیای چپ زیر فشار بورژوازی چه اندازه دچار کج فهمی بوده.

“اکتبر” را باید خواند. خواندن این کتاب یک دنیا بر درک آدم از انقلاب اکتبر و بخصوص تاکتیکهای لنین و تصمیم درست رهبران عملی انقلاب می افزاید. شناختن درست لنین، صرفا یک سرگرمی نیست؛ بلکه کمک می کند که آدم گام عملی درستی در راه خلاصی از دنیای نابرابر امروز بردارد.

٢ آوریل ٢٠١٨

اینرا هم بخوانید

جایزه‌ای به دوستان‌مان- ناصر اصغری

اهدای جایزه صلح نوبل به نرگس محمدی به بحث چند روز گذشته میدیای اجتماعی تبدیل …